براي زادروز ابراهيم گلستان
مردِ تنهاييهاي سوالمند
بهنام ناصري
حالا ديگر هر بار كه بنا به رويداد يا مناسبتي تقويمي، مانند زادروز نويسنده مهرماهي، او و آثارش مورد توجه قرار ميگيرند، به همان اندازه ياد نكوهشگرانش ميافتم كه ستايشگرانش. نكوهش را به عمد در مقابل ستايش قرار دادم تا حساب نقد و تحليل و تحسين را جدا كنم. همانقدر كه حُبِ عاري از شناخت و نبود بار علمي و ادبي، ستايشها را از اعتبار تهي ميكند، بسياري از مخالفتها با گلستان هم چنان از بغض سرشار است كه گويي نكوهشگران نه تنها نميخواهند جنبههاي مختلف زيست ادبي و هنري او را ببينند بلكه بيش از هر چيز مصممند تا با هر مساعي ممكن، مانع توجه ديگران به برسازندههاي اهميت او هم بشوند.
بخشي از اين نكوهشها البته به رنجشهايي برميگردد كه گلستان - خارج از جهان آثارش و در مواجهات و اظهارنظرهايش در مورد آدمها- به آنها و ديگراني كه ناظر بر آن اظهارنظرها بودهاند، واميدارد. به عنوان كسي كه منتقد بخشي از اين تلخزبانيها بوده و حتي خودش تجربه گزيده شدن از او را در پاسخِ نامهاي دارد (البته گزيدني با مهر و توجه توامان) حرفم اين است كه حُبوبغض اگرچه ميتواند در رفتار هر كسي مشهود باشد و منتقد ادبي هم از اين قاعده بيرون نيست اما نميتوان در بررسي اهميت ادبي آثار يك نويسنده، رفتارهاي خارج از جهان آثارش را دخيل كرد و حاصل كار را ذيل عنوان نقد ادبي طبقهبندي كرد. در اهميت ابراهيم گلستان در مقام داستاننويس، بسيار گفته شده و ميشود و از آن جمله نويسنده اين سطرها كه پيشتر از جمله در همين روزنامه اعتماد مفصل به او و جهان داستانياش پرداخته. نوشتاري بلند ناظر بر زاويه ديدهاي او در داستانهايش كه «با صد هزار مردم تنهايي» ناميده بودمش. ديگراني هم امسال و هر سال در زادروزش يا به هر بهانه و مناسبتي از گلستان و داستانهاي او مينويسند؛ سادهانديشي است كه اين ميزان اقبال به آثار او را صرفا ذيل شهرتش تحليل كنيم و همه را بگذاريم پاي نامي كه از او در ادبيات معاصر فارسي به تثبيت رسيده. نميتوان بيتوجه بود به اينكه تعدادي از داستانهاي گلستان - حتي بعضيهاشان از پسِ قريب به 80 سال-كماكان تروتازهاند. مخالفاني هم هستند كه اگرچه نبايد حسابشان را با نكوهشهاي رنجور و بغضآلود برخي از مخالفان گلستان يكي كرد اما آنچه ميگويند، باز دخلي به جايگاه گلستان و آثارش در ادبيات و خاصه ادبيات داستاني 100 سال گذشته فارسي ندارد؛ آنها به آنچه خود «كمكاري» نويسنده ميخوانند، انتقاد دارند و ميگويند چرا كسي كه سالهاست اثري از او منتشر نشده، بايد اينطور مورد توجه باشد؟ از كتاب تازهاش «برخوردها در زمانه برخورد» كه خاطرات او از دوران ملي شدن نفت است و همزمان با تولد 99 سالگي او منتشر شده اگر بگذريم، بله؛ گلستان سالهاست اثري منتشر نكرده اما مگر نداشتهايم نويسندگان، شاعران و هنرمنداني را كه در دورهاي درخشيدند و بعد، با وجود كمكاري و حتي در مواردي مانند آرتور رمبو، خداحافظي با نوشتن، آثارشان همچنان محل بحث و تحليل و نقد و دستمايه خلق رسالهها و پژوهشهاي آكادميك است؟ مگر ويتوريو دسيكا هنوز با همان يك اثرش «دزد دوچرخه» شناخته نميشود؟ پس اگر پرسشمان اين است كه چرا گلستان سالهاست نمينويسد يا مينويسد و انتشار نميدهد، اين نبايد به بررسيهاي ادبي ما از آثار منتشرشده او راه پيدا كند. نثر گلستان از يك سو و طرح مضامين هستيشناختي با فرمي مدرن در قالب داستان كوتاه، او را جداي از مقامش به عنوان يكي از آغازگران راه نوپديد داستان فارسي به يكي از چند داستان كوتاهنويس مهم اين 100 سال پشتسر بدل كرده است. گلستان در داستانهايش روايتگر «تنهايي» است. نمونه آشكار آن همين داستان «ماهي و جفتش» كه پيشتر در همان مقاله «با صدهزار مردم تنهايي» به آن اشاره رفت. جهان داستاني گلستان، جهان انسان تنها و سوالمند عصر جديد است كه هم اتوپياي مدرن را پوشالي يافته و هم توامان از دامنِ امن سنت بيبهره شده است؛ اما نويسنده ميداند كه با احتساب همه مشقتها، زندگي تنها چيزي است كه انسان دارد. شايد اينجاست كه مرز ميان گلستان با نويسنده مهم ديگري چون هدايت آشكار ميشود؛ يكي كه هدايت باشد، در پي خلاص كردن خود از مشقات جاري در زندگي است و ديگري كه گلستان است، در آستانه 100 سالگي، همچنان در پي ساختن با مشقات و زيباييهاي توامان. چنانكه به صراحت گفته: «هدايت گرِيت (great) ... انترسان (interessant) ... اما [به خودم] گفتم من نميتونم اينطوري فكر كنم... نميخوام اينطوري فكر كنم...» *
* فيلم مستند« ابراهيم گلستان، نقطه سر خط »