يادداشتي بر كتاب «دختر نارنجي»
نوشته نسرين رحيم
جهان آرمانيِ «سارا پاور»
محبوبه سلاجقه
هانس كريستين اندرسون را پدر ادبيات كودك جهان ميدانند. نويسنده معروف دانماركي كه با نگاه خاص و متفاوتش، آغازگر ادبيات نوين كودك و نوجوان در دنيا شد. پس از او نويسندگان بزرگي چون لوئيس كارول ، خالق رمان آليس در سرزمين عجايب، ژولورن، آنتوان دوسنت اگزوپري، چارلز ديكنز و... آثار باارزشي در اين حوزه ارايه دادند؛ طوريكه قرن بيستم را ميتوان قرن ادبيات كودكان دانست. در اين قرن با پذيرفته شدن كودك به عنوان موجودي مستقل، ادبيات كودك و نوجوان با همراهي نقد ادبي و روانشناسي در زمينههاي متفاوتي شكوفا شد.
ادبيات نوين كودك و نوجوان در ايران قدمت چنداني ندارد و با آثار «جبار عسكرزاده» (باغچهبان) آغاز شده است. بزرگترين ابتكار او انتخاب وزنها و قالبهاي نزديك به ترانههاي عاميانه است. در فاصله سالهاي 1300 تا 1320 نويسندگان و شاعراني چون يحيي دولتآبادي، صنعتيزاده كرماني و عباس يميني شريف دست به خلق آثاري در اين حوزه زدند. دهه چهل به واسطه شروع به كار «كانون پرورش فكري كودك و نوجوان» نقطه عطفي در تاريخ ادبيات كودكان و نوجوانان در ايران بود و آغازگر دوره تازهاي كه تا به امروز ادامه داشته است. «دختر نارنجي» نوشته نسرين رحيم، رماني است واقعگرا كه با مضامين ماورائي و حوادث خارقِ عادت درهمآميخته. رماني كه چه بهواسطه مضمون و چه به لحاظ زبان و نثر ميتواند در دسته ادبيات كودكان و نوجوانان قرار بگيرد؛ گرچه كه خواندنش براي بزرگسالان نيز خالي از لطف نيست. اين رمان كه از سوي نشر عقاب طلايي و در 27 فصل منتشر شده، از منظر دختري نوجوان و از زبان اولشخص روايت ميشود. «سارا پاور» قهرمان داستان، دختر 13 سالهاي است كه در شب تولدش مجبور ميشود براي مدت سه ماه مادرش را ترك كند و براي زندگي به خانه پدربزرگ و مادربزرگش برود. داستان در يك دهكده دورافتاده در امريكا اتفاق ميافتد. دهكدهاي بدوي، بدون آب و برق و ساير امكانات جهان مدرن اما بينهايت زيبا. سارا كه به دلايلي شناخت چنداني از پدربزرگ و مادربزرگش ندارد، از همان ابتدا با چالشهاي زيادي روبهرو ميشود. اين چالشها با آشنايي سارا با دختري همسن و سال خودش رنگ و بويي ماورائي به خود ميگيرد و جنبههاي ديگري پيدا ميكند. اولين نكته قابلتوجه درباره شخصيت سارا شكل خانوادهاش و فقدان پدر در زندگي اوست. موضوعي كه او را وادار به پذيرش شرايط سختي ميكند و البته از همان ابتدا يكي از گرههاي داستاني را به وجود ميآورد. «من سارا پاور، دوازده ساله هستم. با مادرم خداحافظي كردهام و در يك ماشين زهوار در رفته نشستهام تا من را به ايستگاه قطار برساند. دارم براي تعطيلات پيش مادربزرگ و پدربزرگ ميروم. بااينكه تازه با مادرم خداحافظي كردهام، احساس ميكنم به اندازه تمام دنيا دلم برايش تنگ شده. نه از يك دنيا هم بيشتر تا آخرين قسمت آسمان. (دختر نارنجي، ص 4)
سارا كه سخت دلبسته خانه و خانوادهاش است و از طرف ديگر اعتقاد عميقي به خواست خدا و سرنوشت دارد، تن به تقدير الهي ميدهد و به شكلي ميتوان گفت كه باخدا معامله ميكند:
«اما خوب كه فكر ميكنم، در اين معامله طرف حساب من اصلا لولا و مادرش نيستند. طرف حسابِ من خداست. او من را انتخاب كرده و از من توقع انجام اين كار را دارد. اگر قرار بود طرف حسابم لولا و مادرش باشند، هرگز فكر وارد شدن به اين معامله را هم نميكردم. (دختر نارنجي، ص 101) نكتهاي كه در بررسي اثر قابل ذكر است كمرنگ بودن پيرنگ آن و همچنين كمقوت بودن كنشهاي داستاني است. گرههايي كه در ابتداي داستان ساخته ميشوند، به حال خود رها ميشوند و حتي تا حدودي فراموش ميشوند و داستان به روال معمول زندگي سارا ميپردازد. گرچه درنهايت تمامي گرههاي داستاني باز ميشوند و تكليف تمام شخصيتها كاملا روشن ميشود اما با توجه به اينكه مخاطب اصلي اين اثر كودكان هستند، خواندن اين ميزان از جزييات از زندگي قهرمان داستان ميتواند خستهكننده باشد. زبان داستاني ساده، روان و تا حدودي كودكانه اثر با لحن سرخوش، صادقانه و شيرين راوي در هم ميآميزد و لبخند را به روي لب مخاطب ميآورد. سارا بيهيچ واسطهاي انديشه و احساسش را با خواننده به اشتراك ميگذارد و تمامي حوادث و اتفاقاتي را كه برايش رخ ميدهد، براي مخاطب تعريف ميكند: «پياده ميشوم و توي ايستگاه ميايستم. هوا آنقدر خنك است كه پوستم كمي مورمور ميشود. به همين خاطر يككم خودم را جمع ميكنم و چمدانم را روي زمين ميگذارم؛ اما در كنار اين هواي خنك، گرماي خورشيد را هم روي پوستم احساس ميكنم. با دستم براي چشمهايم سايبان درست ميكنم و نگاهي به خورشيد مياندازم. بااينكه ميدانم نگاه كردن به او براي چشمها مضر است، اما هرروز يكبار هم كه شده، نگاهي به او در آسمان مياندازم. من خورشيد جان را به خاطر نور طلايي و گرمايش از تمام كائنات ديگر بيشتر دوست دارم. (دختر نارنجي، ص 26) فضاي داستاني ساخته شده، فضايي لطيف و انساني است و شخصيتهاي داستاني همگي انسانهايي مثبت هستند. جامعهاي يكدست و آرماني با آدمهايي كه هيچ نقطه سياهي در كارنامه خود ندارند يا اگر دارند اشتباهشان را ميپذيرند و در جهت رفع آن تلاش ميكنند. جامعهاي كه گرچه تصورش دور از ذهن به نظر ميرسد اما از اين جهت كه بيشتر كودكان را مخاطب قرار داده و البته چون از زبان يك نوجوان روايت ميشود، قابلدرك است. رمان دختر نارنجي به قلم نسرين رحيم در سال هزار و سيصد و نودونه در دو نسخه الكترونيكي و كاغذي منتشر شده است.