خاطرات سفر و حضر (76)
اسماعيل كهرم
چندي قبل فيلمي را ديدم كه كلاغها را در پاريس تمرين داده بودند كه ته سيگار را از كف خيابانها يا باغچهها و پاركها جمعآوري كنند. كلاغها، ته سيگار را به نگهبان خود كه با لباس يونيفرم مشخص شده بودند، تحويل ميدادند و او آنها را در يك كيسه ميريخت و منهدم ميكرد. ابتكار جالبي بود چون ته سيگار، عصاره سمومي است كه از راه ته سيگار به زمين منتقل ميشود و با توجه به تعداد زياد اين محصولات، لذتي آني با گرفتاريهاي فراوان بعدي، وسعت فراواني از باغچه و پارك و زمين چمن را مسموم ميكند. اين ابتكار يك پرندهشناس فرانسوي بود كه پيشنهاد تعليم دادن كلاغها را ارايه داد و پذيرفته شد. در ايران اما سريال محبوب امام علي(ع) با چنين بختي مواجه نبود. صحنهاي را در نظر بياوريد كه هنرپيشهاي كه نقش امام را ايفا ميكرد وارد حياط منزل شد كه به طرف مسجد برود ولي قرار بود كه غازها دامن ايشان را بگيرند و از رفتن ايشان به طرف مسجد جلوگيري كنند ولي غازها با ديدن هنرپيشه، از ايشان رم كردند و از او فاصله گرفتند. بنده پيشنهاد دادم كه 15 غاز و 2 الي 3 هفته زمان به بنده عنايت كنند. من ميتوانم غازها را تعليم دهم كه دامن شخص را بگيرند و از رفتن او جلوگيري كنند. اين ميتوانست يك صحنه به ياد ماندني شود ولي به تخصص باور نداشتند. همين.