از شكلات گرفتن تا پيامك دادن
ابراهيم عمران
سراسيمه بود. به حدي كه توان حرف زدن نداشت. به هيچوجه چنين پريشان حال نبود. با آنكه سالها در كشاكش مسائل اقتصادي بود و پايين و بالاي زيادي تجربه كرده بود ولي اينبار گويي نميتوانست آنچه رخ داده را باور كند. گفتم شايد ضربهاي مالي وارد شده باشد در اين برهوت بد اقتصادي. يا اينكه نتوانسته باشد به وعدههايش نسبت به مشتريها عمل نمايد. چه كه حاضر بود مال و سرمايهاش زائل شود ولي حرفش نزد طرف مقابل، ضايع نشود. به سبب بيماري خاصي كه دارد توان گريه كردن از او سلب شده است. از خدا ميخواست اينبار به او فرصت زاري داده شود. بد درمانده بود. هر چه اصرار كردم نگفت چه شده است. فقط گفت بسيار احساس كرده، مورد بيرحمي و توهين واقع شده است. ساعاتي گذشت. تماس گرفت. گفت ميداند كه كار و فعاليت اقتصادي براي بانوان، دو سر باخت است. هم به نحوي خانواده را كمتر ميتواند پوشش دهد و هم نيش و كنايه اطرافيان و بالمآل طرفهاي تجاري؛ آزارش جانفرساست. بيمقدمه گفت براي گرفتن مدركي اقتصادي به يكي از ادارهها ميرود. افراد ديگري چون او (زن) نيز در نوبت بودهاند. يك به يك كارشان انجام شده و نشده؛ با غرولند بيرون ميآمدند. ارباب رجوع قبل او حسابي پريشانخاطر بود از نابلدي مدير اتاق نسبت به كار موردنظر. نوبت او كه شد با احترام و ادب وارد شد.
همزمان آبدارچي چايي آورد براي مدير مربوطه و قند كنارش نبود. تا صدا كرد؛ آبدارچي رفته بود. او در كيفش چند تايي شكلات داشت. به مدير تعارف كرد. او نيز برداشت و درباره مدرك صحبت كردند. گپ و گفتشان زياد طول نكشيد و از اداره بيرون رفت. دقايقي بعد پيامك همان مدير بر صفحه تلفنش ظاهر شد. از تعجب كم مانده بود كه قدرت راه رفتنش را
از دست دهد. آقاي مدير پيامكي مبني بر اظهار محبت فرستاده بود با واژگاني خاص. از اينكه بعد او نتوانست كار كند! و دست و دلش پي كار نميرود! (توجه شود در كل پنج دقيقه آنجا نبود). ادامه داد كه سيل پيامكها سرازير شد و او نميتوانست جوابي دهد. اگر جواب ميداد حمل بر قبول محبت آني بود و اگر هم پاسخي درخور به طرف نميداد؛ ادامه گستاخيها، از تحملش خارج بود. هر چه بود در آن لحظه تصميمي نگرفت و به حال جامعهاي دلش سوخت كه مردانش با شكلاتي دل ميبازند و زنانش هم با طريقي دگر دل ميبرند. معناي عشق و دل دادن چه سطحي شد در اين جغرافياي همه چي محدود. چرا و به چه سبب مردان اين سرزمين (دستكم طبق اين اتفاق) در جايگاهي كه هستند و قدرت امضا دارند؛ به جفاي ديگران (زنان در اينجا) مشغول هستند. به راستي جايگاه اداري و شخصي چرا مخدوش شده است؟ كم نيست از اين دست ماجراها براي زنان اين ديار و همه هم ياراي بيان آن ندارند و اگر هم گفته شود در حد درددل است و بس.
بانوي اين ماجرا آزرده خاطر شد؛ پريشان شد؛ در كلامي ساده و گپ و گفتي عادي؛ طرف مقابل چنان ضربهاي به اخلاقش وارد كرد كه نه تنها توهيني سخت به او بود، بلكه در نهان يادآور مشكلات بسياري است كه اخلاقيات جامعه را فرا گرفته و هر كه در هر رده، فراخور جايگاهش؛ دست تعدي به باور و اعتماد ديگران دراز ميكند. اين نوشته با خودسانسوري شديدي نوشته شد؛ همان محروميتهاي واژگاني كه در نهان سببساز كردار ناموجه آن مدير شد. محروميتهايي كه از جايي بايد برون زند لاجرم و چه ارتفاع پستي؛ مناسبتر از ديوار كوتاه و هميشه پر از منع و محدوديت زنان اين ديار. درست است كه هر آن چيز پرهيز دارند اشتها افزوده گردد؛ ولي گهگاهي اين اشتهاي زياد؛ جلويش گرفته شود به صواب و ثواب است. حرف در اين باره زياد است؛ چه كردار نادرست آن فرد نوعي و چه عدم نظارت و دقت مديران بالادستي در بهكار گماردن افراد در پستهاي خاص كه ظن شائبه در آن ميرود...