• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5053 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۹ مهر

نوشتاري بر جهان انديشگاني «هفت پيكر» نظامي با نگاهي به تفسير مايكل بري بر اين كتاب

نكوهشِ ميوه ممنوعه، ستايشِ سلوك و طريقت

فاطمه سعيدي

در سده‌هاي مياني، نوافلاطون‌گرايان، از بغداد گرفته تا تولد و پاريس، مي‌كوشيدند تا بينش يوناني را با تمثيل‌هاي كتاب مقدس برحسب جا و اعتقاد موردنظر (اسفار خمسه، انجيل يا قرآن) هماهنگ سازند. «ابن‌رشدگرايان» لاتين‌زبان سده سيزدهم كه تحت تاثير خواندن نوشته‌هاي فيلسوف عرب اندلسي، هم‌دوره نظامي، قرار گرفته بودند، عبارت حقيقت دوگانه را گرامي مي‌داشتند، زيرا فكر مي‌كردند موضوع انديشه مورد بحث را خلاصه مي‌كند: كتاب مقدس و فلسفه هر دو به يك اندازه حقيقت را بيان مي‌كنند اما آن را به زبان‌هاي مختلف باز مي‌گويند. آموزش در نظر نوافلاطوني‌ها عمدتا نظري بود و مهارت‌هاي عملي را چندان در بر نمي‌گرفت. از نگاه يهوديان، مسيحيان و مسلمانان سده‌هاي مياني، آموزش افلاطون و... به مثابه بيان واقعيت مسلم علمي پنداشته مي‌شد؛ اما مكتب‌هاي گنوسي عهد عتيق متاخر از جمله مكتب مانوي، جهان خاكي را نماد بدي مي‌دانند كه تا ابد با خداي نيكي و روشنايي مي‌‌ستيزد. در اديان ابراهيمي اين خداي بدي شيطان ناميده مي‌شود. نتيجه اين تفكر، بدبيني و اضطراب ميان مردم بود كه نوافلاطون‌گرايي را در اسلام و مسيحيت دچار اختلال مي‌كرد. انديشه‌پردازي اسلامي در سده دوازدهم، يكي از درخشان‌ترين دوره‌هاي تاريخ انديشه است. اين انديشه توانست بينش دوگانه‌اي را كنار هم قرار دهد: جهان همزمان قلمرو فرمانروايي شيطان و جلوه‌گاه خداوند است.

هفت پيكر نظامي اثري است كه اين بينش دوگانه را مي‌نماياند. كليد عرفاني فهم سروده «هفت پيكر» عدد هفت است. اين طرح عرفاني ژرف در كتاب «تفسير مايكل بري بر هفت پيكر نظامي» ترجمه جلال علوي‌نيا به اين شرح تبيين شده است: «هنگامي كه بهرام هفته آموزشي خود را با رفتن از گنبدي به گنبد ديگر مي‌گذراند، از لحاظ معنوي از هفت اقليم آسماني بالا مي‌رود كه با هفت گنبدِ زيرنظر هفت شاهدخت همخواني دارد. هفت اقليم بنا بر كيهان‌شناسي كهن بين‌النهرين هلني و سپس گنوسي و مانوي و اسلام سده‌هاي مياني، به صورت هفت حصار، كره خاكي را در بر گرفته است. هر اقليم از فلزي شفاف و لطيف ساخته شده كه با چشم غيرمسلح ديده نمي‌شود، ولي از لحاظ معنوي به يكي از هفت رنگ تشكيل‌دهنده طيف رنگ‌هاي اين دنيا آراسته شده است (هنر كاشي‌كاري ايران هنوز اين هفت رنگ را به كار مي‌گيرد). اخترشناسان سومري نخستين كساني بودند كه هفت سياره آسماني را باز شناختند و به آنها جنبه الهي بخشيدند. اين سياره‌ها به ترتيب صعودي بدان‌گونه كه از روي زمين ديده مي‌شوند، عبارتند از: ماه، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشتري و كيوان. فراسوي اين سياره‌ها، آسمان ستارگان ثابت و سپس آسمان بلورين جاي دارد. نظم هفتگانه آسمان به نوبه خود فضاي خاكي را نيز به هفت منطقه يا هفت نوار اقليمي تقسيم مي‌كند، به همان‌گونه كه در جغرافياي كلاسيك بطلميوس اسكندراني آمده و توسط اسلام پذيرفته شده است. هفت فلز زميني به نوبه خود با هفت سياره آسماني همخواني دارند.»
همچنين در كتاب «تفسير مايكل بري بر هفت پيكر نظامي» درباره اينكه طرح هفت پيكر به چه چيزهايي اشاره دارد، آمده است: درباره دلالت طرح هفت پيكر به گونه‌هاي متفاوتي اظهارنظر شده است. يكي از آنها ارتباط آن با هفت مرحله تزكيه انساني است. 1- نفس اماره: «جان جسماني پيروز است.» 2- نفس لوامه: «جان خود را سرزنش يا توبه مي‌كند.» 3- نفس ملهمه: «جان الهام مي‌گيرد.» 4- نفس مطمئنه: «جان آرام مي‌گيرد.» 5- نفس راضيه: «جان را خدا راضي مي‌كند.» 6- نفس مرضيه: «جان، خدا را راضي مي‌كند.»7- نفس صافيه: «جان پاك و كامل است.»
در طرحي ديگر تناسبي دقيق ميان هفت مرحله روح، هفت رنگ و هفت پيامبر تناسبي برقرار مي‌شود كه هر كدام‌شان مرتبه‌اي معنوي از تعالي روح را مي‌نماياند: 1- «آدم وجود تو»؛ خاكستري تيره. 2- «نوح وجود تو»؛ آبي. 3- «ابراهيم وجود تو»؛ سرخ. 4- «موساي وجود تو»؛ سپيد. 5- «داوود وجود تو»؛ زرد. 6- «مسيح وجود تو»؛ سياه درخشان. 7- «محمد وجود تو»، سبز زمردين (اين طرح بند به بند با طرح نظامي همخواني ندارد اما مفهوم كلي همان است). خاكستري تيره در اين طرح برابر با سياه در هفت پيكر و رنگ سوگواري و تيره شدن روح است.
داستان هفت پيكر با معراج‌نامه كه معراج حضرت رسول است، آغاز مي‌شود. راز و رمزي عرفاني و رواني از همان ابتداي داستان هفت پيكر مشاهد مي‌شود. نظامي بعد از ستايش سخن و حكمت و اندرز فرزندش محمد، داستان بهرام را آغاز مي‌كند. در اين داستان آمده است كه يزدگرد اول به صلاحديد منجمان، بهرام را به نعمان مي‌سپارد تا در يمن تربيت شود. علت اين كار از زبان شاعر: «پيش از آن حالتش بسالي بيست / چند فرزند بود هيچ نزيست» (بيت 669) نعمان پادشاه يمن فرزندي منذرنام داشت و پدر تربيت بهرام را به او سپرد. داستان نعمان و سمنار و برپايي قصر خورنق و سپس كشتن سمنار و ناپديد شدن نعمان نيز در كتاب با زيبايي توصيف شده است. منذر پسري داشت نعمان‌نام كه همسن بهرام بود و «تازي و پارسي و يوناني / ياد دادش مغ دبستاني» (بيت 808) بهرام تحت تربيت منذر علاوه بر اين سه زبان، شكار و سواركاري آموخت. گورها را شكار و داغ مي‌كرد. «خون آن گور كرده بود حرام / كه نبودش چهار سال تمام - نام خود داغ كرد بر رانش / داد سرهنگي بيابانش» (بيت 862 و 863) داستان‌هاي بعدي هفت پيكر درباره شير و گوركشتن بهرام در شكارگاه و اژدهاكشتن بهرام و گنج‌يافتن است (اينجا اول باري است كه بهرام وارد غار مي‌شود). روزي بهرام در خورنق (قصري كه سمنار براي نعمان ساخت) مي‌گشت كه حجره‌اي ديد كه تا آن ‌زمان در آن قدم ننهاده بود و «خازن آمد به شه سپرد كليد... شاه در باز كرد و خانه بديد» (بيت 971) بهرام در اين خانه تصوير هفت گنبد را ديد كه بعدها آن را ساخت. بعد از آنكه بهرام از وفات پدر خبردار شد به سرزمين عجم لشكر كشيد. منذر و نعمان در نبرد او را ياري رساندند. سرانجام بهرام توانست در جنگ پيروز شود، تاج از ميان دو شير بردارد و جاي پدر بر تخت نشيند. «بردن تاجش از ميان دو شير/ روبهان را ز تخت كرد بزير» (بيت 1305) شاه چون سربلند عالم گشت / سربلنديش ز آسمان بگذشت (بيت 1321) تاج برداشتن ز كام دو شير/ از خدا دانم آن نه از شمشير - چون رسيدم به تاج و تخت بلند/ كارهايي كنم خداي پسند (بيت1326 و 1327). 
 بعد از سروسامان دادن به كارهاي ملك و پيروزي بر خاقان چين، فراغتي يافت و تصوير هفت شاهزاده خانمي را كه در قصر خورنق ديده بود به ياد آورد و كساني را به خواستگاري فرستاد. اين هفت شاهزاده خانم پا به ديار بهرام گذاشتند و شاگرد سمنار «شيده» هفت قصر يا هفت گنبد براي آنها بنا كرد. هرودت در سده پنجم پيش از ميلاد قصري را توصيف مي‌كند كه به دستور دئيوسيس، شاه مادها، در اكباتان در نزديكي شهر كنوني همدان ساخته شده كه با هفت گنبد نظامي شباهت دارد.
در داستان اول هفت‌گنبد، پس از به پايان رسيدن بناي هفت گنبد، بهرام از آتشكده وارد گنبد سياه مي‌شود. در داستان روز شنبه هفت پيكر، شاهدخت هندي، داستاني براي او نقل مي‌كند، بانوي گنبد سياه چنين حكايت مي‌كند: در كودكي، زني سياه‌پوش در قصرشان زندگي مي‌كرده است، يك روز به خواهش از او مي‌خواهند تا راز پوشيدن جامه سياه را بگويد. آن كنيز راز سياه‌پوشي خود را اين‌گونه تعريف مي‌كند. در قصر پادشاهي كه او را به كنيزي برگزيده بود، روزي شخصي مهمان مي‌شود كه سرتا پا سياه‌پوش است. پادشاه انگيزه سياه‌پوشي او را جويا مي‌شود. مرد سياه‌پوش پس از اصرار زياد شاه مي‌گويد: ا‌گر در پي دليل آني، بايد به شهري در چين سفر كني. پادشاه نيز زحمت سفر را بر خويش هموار كرده به آن ديار مي‌رود. اما پس از ماه‌ها كه به موطن خويش برمي‌گردد، سرتا پا سياه‌پوش است و دليل آن را اين‌گونه براي كنيز تعريف مي‌كند: در كشور چين به شهري رسيدم كه همه مردمانش سياه‌پوش بودند. پس از مدتي با يكي از افراد آن ديار انس و الفتي يافتم و به خواهش از او خواستم تا پرده از اين راز برگشايد. آن مرد نيز كه در مدت دوستي از سخاوت و كرم من برخوردار شده بود به ناچار خواهشم را پذيرفت و شبي مرا به جايي برد كه در آنجا سبدي به ريسماني بسته بود. مرا در آن سبد گذاشت و سبد بالا رفت تا به آنجا رسيدم كه مرغي عظيم‌الجثه هويدا گشت. خود را محكم به پاي مرغ پرنده چسباندم و مرغ من را با خود برد. تا جايي خرم و سرسبز رسيديم. روز را در آنجا به شب رساندم و شب‌هنگام از دور گروهي نگار پري‌اندام نوراني را ديدم كه در گوشه‌اي از آن باغ روحاني فرش افكندند. ملكه پريان حضورم را درآن اطراف حس مي‌كرد و به نزد خويشم خواند. [...]
هفت پيكر با داستان گنبد سياه آغاز مي‌شود. رنگ سياه يادآور مراحل ابتدايي سلوك و جهل و ناپختگي است. پايان داستان اول، براي قهرمان آن، حكايت سرگرداني و بلاتكليفي و فراق است كه باز با وضعيت مريدي نوسفر و بي‌تجربه مناسبت دارد كه هنوز دچار تاريكي‌ها و ظلمات مراحل نخست سلوك است. اين داستان سرگذشت پادشاهي كامكار و لذت‌جو است كه مسير زندگي‌اش در پي يك تصادف و ملاقات جالب با مردي سيه‌پوش، دستخوش تغيير مي‌شود. اين مرد سيه‌پوش كه مي‌تواند يكي از علايم و محركات راه سلوك باشد او را به ديدن شهري در چين ترغيب مي‌كند و از او مي‌خواهد تا براي رسيدن به مقصود از آن شهر عجيب ديدار كند و در مرحله بعد با استعانت و همراهي آن پرنده اسرارآميز كه درحكم سيمرغ راهبر و هدايتگر داستان‌هاي رمزي و اساطيري ماست، ادامه مسير را طي مي‌كند. مي‌دانيم كه در ادبيات عرفاني، چين اقليم نقش‌ها و رنگ‌هاست و به واسطه نقش‌هاي گوناگوني مي‌توان به نقاشي كه همان حضرت حق است، راه يافت. مرغي عجيب در اين داستان پادشاه را رهبري كرده كه بي‌شباهت با سيمرغ در داستان‌هاي فردوسي يا منطق‌الطير عطار يا حضرت جبرئيل در برخي روايات و تفاسير ديني نيست. اين مرغ آسماني چالاك، وجود خاكي شاه را به افلاك مي‌برد و جايي فرود مي‌آورد كه مي‌تواند تمثيلي از پايان مسير طريقت و ابتداي راه حقيقت باشد. همانجا كه جايگاه وصال و قرب دوست است. جايي كه در ادبيات ديني و عرفاني ما، بهشت موعود گفته مي‌شود. وسوسه‌اي عجيب كه پادشاه حريص و طامع اين داستان را از برخورداري جاويد نعمت‌هاي آن بهشت خيالي محروم مي‌كند، به وسواس ابليس مانند است كه آدم و حوا را ترغيب به خوردن ميوه ممنوعه مي‌كند و باعث مي‌شود از پرده تقوي برون افتند و بهشت ابد را از دست دهند. وسوسه‌اي كه شبيه به وسوسه‌هاي رنگ‌آميز شيطان در مسير سلوك سالكان طريقت و ترغيب نوسفران به كامجويي از سفره‌هاي پرچرب و نوش دنيايي است. اظهار پشيماني و ندامت شاه، در پايان داستان، شبيه به آه و فغان آدم پس از سقوط از بهشت است.
رنگ سياه رنگ عزا و اندوه است. همچنين اين رنگ نشانه ناخودآگاهي كامل است. رنگ سياه در اساطير نماد پليدي‌ها و نيروهاي شر و اهريمن و جادو است. در داستان اول نظامي براي نشان‌ دادن جهل و ناآگاهي از رنگ سياه استفاده مي‌كند. بين اعمال جادويي اين حكايت با رنگ اين گنبد ارتباط وجود دارد. در پايان داستان نيز قهرمان داستان با ابهامي تاريك مواجه است و نمي‌داند چه آينده‌اي در انتظار اوست؛ اين ابهام با رنگ سياه متناسب است. همچنين اين داستان حاوي پيام اخلاقي قناعت است. سياره منسوب به گنبد سياه كيوان است در نجوم بابلي و فرهنگ صابئيان حران رنگ سياه با نحوست كيوان مرتبط است. 

منابع: 
- تفسير مايكل بري بر هفت پيكر نظامي، ترجمه جلال علوي‌نيا، چاپ دوم، تهران، 1394
- هفت پيكر نظامي گنجوي، تصحيح دكتر برات زنجاني، انتشارات دانشگاه تهران، پاييز 1380
- مقاله بررسي رنگ در حكايت‌هاي هفت پيكر نظامي، دكتر زرين‌تاج واردي و آزاده مختارنامه، نشريه علمي‌پژوهشي ادب‌پژوهي، 1386
- مقاله جنبه‌هاي تاويلي و تمثيلي داستان روز شنبه در گنبد سياه (از هفت پيكر نظامي)، دكتر مسعود سپه‌وندي- فصلنامه تحقيقات تعليمي و غنايي زبان و ادب فارسي، دانشگاه آزاد واحد بوشهر، زمستان 1390
- نگاهي به هفت پيكر با رويكرد عرفاني و رمزي در گفت‌وگو با دكتر سهيلا صلاحي‌مقدم، سايت مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي


  انديشه‌پردازي اسلامي در سده دوازدهم، يكي از درخشان‌ترين دوره‌هاي تاريخ انديشه است. اين انديشه توانست بينش دوگانه‌اي را كنار هم قرار دهد: جهان همزمان قلمرو فرمانروايي شيطان و جلوه‌گاه خداوند است. «هفت‌پيكر» نظامي اين بينش دوگانه را مي‌نماياند. كليد عرفاني فهم سروده «هفت‌پيكر» عدد هفت است. اين طرح عرفاني ژرف در كتاب «تفسير مايكل بري بر هفت‌پيكر نظامي» تبيين شده است.
  هفت‌پيكر با داستان گنبد سياه آغاز مي‌شود. رنگ سياه يادآور مراحل ابتدايي سلوك و جهل و ناپختگي است. پايان داستان اول، براي قهرمان آن، حكايت سرگرداني و بلاتكليفي و فراق است كه باز با وضعيت مريدي نوسفر و بي‌تجربه مناسبت دارد كه هنوز دچار تاريكي‌ها و ظلمات مراحل نخست سلوك است.
  مي‌دانيم كه در ادبيات عرفاني، چين اقليم نقش‌ها و رنگ‌هاست و به واسطه نقش‌هاي گوناگوني مي‌توان به نقاشي كه همان حضرت حق است، راه يافت. مرغي عجيب در اين داستان پادشاه را رهبري كرده كه بي‌شباهت با سيمرغ در داستان‌هاي فردوسي يا منطق‌الطير عطار يا حضرت جبرئيل در برخي از روايات و تفاسير ديني نيست. اين مرغ آسماني چالاك، وجود خاكي شاه را به افلاك مي‌برد و جايي فرود مي‌آورد كه مي‌تواند تمثيلي از پايان مسير طريقت و ابتداي راه حقيقت باشد.
  وسوسه‌اي عجيب كه پادشاه حريص و طامع اين داستان را از برخورداري جاويد نعمت‌هاي آن بهشت خيالي محروم مي‌كند، به وساوس ابليس مانند است كه آدم و حوا را ترغيب به خوردن ميوه ممنوعه مي‌كند و باعث مي‌شود از پرده تقوي برون افتند و بهشت ابد را از دست دهند. وسوسه‌اي كه شبيه به وسوسه‌هاي رنگ‌آميز شيطان در مسير سلوك سالكان طريقت و ترغيب نوسفران به كامجويي از سفره‌هاي پرچرب و نوش دنيايي است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون