كارگردان نمايش «بيلمن» در گفتوگو با «اعتماد»:
ريشه بعضي شخصيتهاي مكدونا در آثار سينگ مشهود است
شورش تسليمي
مهدي چاكري اين روزها نمايش «بيلمن» را براي اجرا در تماشاخانه ايرانشهر تمرين ميكند. متن اين نمايش بر اساس «مرد جذاب مناطق غرب» اثر جان ميلينگتن سينگ به نگارش درآمده و توسط چاكري بازنويسي شده است. اين كارگردان در گفتوگويي با «اعتماد» درباره دلايل انتخاب نمايشنامه و امكاناتي كه نويسنده كمتر شناخته شده ايرلندي در اختيار كارگردانان قرار ميدهد، صحبت كرده است. جان ميلينگتُن سينگ در تئاتر ما چندان شناخته شده نيست. به ويژه كه تئاتر ايران در سالهاي اخير به مارتين مكدوناي ايرلندي توجه بيشتري نشان داده تا ديگر نويسندگان برآمده از اين خطه. البته كه ساموئل بكت پيش از اينها پيوسته در تئاتر ايران و جهان مطرح بوده اما اساسا نكته اينجاست كه چطور شد چاكري سراغ متني از ميلينگتن سينگ رفت؟ «پاسخ به سوال چند بخشي شما البته در اين مجال نميگنجد چون پاسخ طولاني خواهد داشت اما اگر بخواهم چند دليل از مجموعه دلايل اصلي را تيتروار و مختصر عنوان كنم بايد بگويم كه شخصا علاقه دارم متنهاي مهم و كمتر شناخته شده دنياي درام را براي مخاطب ايراني انتخاب كنم به اين علت تجربههاي قبليام هم به عنوان دراماتورژ و چه حالا به عنوان كارگردان در همين راستا بوده است چرا كه از اين طريق احساس ميكنم يك كار آموزشي براي مخاطب انجام ميدهم. حالا اينكه چقدر نتيجه بگيرم، نميدانم. از طرفي اين انتخابها باعث شده است به دنياي كمتر شناخته شده و هيجانانگيزتري قدم بگذارم. اما از اين نكته كه بگذريم، حال و هواي متن سينگ و موضوعي كه در نمايشنامه مطرح ميشود، همچنين مساله قهرمانسازي و به زمين زدنش، ماجراهاي بين پدر و فرزند، نوع قتل و كمدي سياهي كه در متن وجود دارد خيلي نظرم را جلب كرد ضمن اينكه در همان خوانش ابتدايي، داستانِ متن و نوع نگاهي كه سينگ به ماجراي نمايش دارد هم به شدت جذبم كرد.
در مورد نويسندهاي ايرلندي هم بايد بگويم كه ايرلند حقيقتا منطقه نويسنده پروري است، خصوصا در قرن بيستم ولي درست است كه بسياري از اين نويسندگان در انگلستان يا فرانسه به پختگي رسيدهاند اما در اصل مليت ايرلندي دارند و ما امروزه آنها را به عنوان نويسندههاي ايرلند ميشناسيم. خوشبختانه از معاصرانشان هم نمايشنامههاي درجه يكي به زبان فارسي ترجمه شده است. از بين اين عناوين متنهاي مارتين مكدونا به دلايل عديده، بيشتر روي صحنه رفته اگر چه پيشتر، شون اكيسي و متن معروفش در «پوست شير» به واسطه موضوع انقلابي كه طرح كرد حائز اهميت بوده و همان طوركه شما هم بيان كرديد بحث ساموئل بكت هم كاملا از ديگر نويسندههاي ايرلند جداست. بنابراين شايد مخاطب ما صرفا با اسم ملينگتن سينگ ناآشنا باشد اما بهواسطه اجراهاي پي در پي كه از مكدونا روي صحنه رفته، احتمالا با فضاي خلق شده توسط سينگ ناآشنا نخواهد بود. در آخر ذكر اين نكته بد نيست كه نهتنها سينگ بلكه چند تن از نمايشنامهنويسان همدوره سينگ هم در ايران ناشناخته ماندهاند. مهمترين دليلش فقط و فقط ترجمه نشدن آثار اين بزرگان بوده و ترجمه نشدن متنها هم دلايل مهمي دارد كه زمان ديگري ميتوان راجع بهشان صحبت كرد.»
با توجه به اينكه نمايشنامههاي نويسندگان ايرلندي در ايران و جهان طرفداران زيادي دارد، اين پرسش به وجود ميآيد كه ظرفيتهاي اجرايي كه نمايشنامه سينگ در اختيار كارگردان قرار ميدهد، چقدر است. «به هر حال هر نمايشنامه مهم و معروفي حتما ظرفيتهاي مناسبي را براي اجرا، در اختيار اجراگرانش قرار ميدهد. بخش مهمي از تعاريف يك نمايشنامه خوب هم به همين موضوع بازميگردد؛ به امكاناتي كه براي اجرا در اختيار گروه اجرايي قرار ميدهد. در مورد اين نمايشنامه هم اين موضوع كاملا صدق ميكند. اينكه از اين امكانات چقدر به درستي استفاده شده يا نشده امري است كه اظهارنظر دربارهاش را بايد به منتقدان و مخاطبان و رسانهها، يا در يك شماي كلي، افكار عمومي واگذار كرد.»
اما آيا ميتوان بين نمايشنامه سينگ و فرهنگ يا وضعيت كنوني جامعه ايراني نسبتهايي هم پيدا كرد؟ اين پرسشي است كه اكثر نمايشهاي روي صحنه برايش پاسخي ندارند. «قطعا همين طور است، اگر اين نسبتها وجود نداشت شايد اصلا سراغ اين متن نميرفتم. اما از منظري ديگر اينكه تمام متنهاي بزرگ دنياي درام، با هر مليتي كه داشته باشند حتما در جوامع ديگر هم ميتوانند خوانش مختص خودشان را داشته باشند. از اين توضيحات بديهي كه بگذرم بايد اين نكته را ذكر كنم كه بعد از ظهور پديدهاي بهنام اينترنت و دنياي مجازي كه اين روزها تقريبا تمام مردم دنيا به اين فناوري دسترسي دارند و در اصل ساكن آن دنياي مجازي هستند، خوبيها و بديهاي فرهنگهاي جوامع مختلف چه ايران چه هر جاي ديگر دنيا تقريبا يكدست يا به يكديگر نزديك شدهاند. بنابراين مسائلي مانند فقر، استبداد، سياستهايي كه به ضرر مردم تمام ميشوند، مسائل مربوط به مهاجران و تبعيضهاي جنسيتي ميان زنان و مردان و... اگر در همه جا به يك اندازه و با يك شكل و فرم وجود نداشته باشند اما در اصل براي همه قابل درك هستند و وجود دارند.»
او به اين پرسش كه «بين جهان نمايشنامههاي ميلينگتون سينگ، ساموئل بكت و مكدونا خط و ربطي هم پيدا كرده يا خير؟» چنين پاسخ ميدهد: ماجراي بكت و ايدههايش بهزعم من البته، جدا از ديگر نويسندههاي ايرلنديتبار است و من هم آنقدر روي آثار بكت مسلط نيستم كه دقيق به اين سوال پاسخ بدهم. اما در مورد مارتين مكدونا بايد بگويم كه او جايي ميگويد كه بعد از ديدن اجرا يا خواندن نمايشنامه «مرد جذاب دنياي غرب» و اجراي «بوفالوي امريكايي» نوشته ديويد ممت بوده كه به درامنويسي علاقهمند شده است بنابراين ميتوانم بگويم كه ريشه برخي از شخصيتهاي مهم و نوع درامپردازي عموم متنهاي مكدونا را ميتوانيم در اين نمايشنامه پيدا كنيم. اگر به اين نمايشنامه مسلط باشيم، هنگام خواندن متنهاي مكدونا و در همان نگاه اول به راحتي متوجه اين خط و ربطها ميشويم. خصوصا در رفتارهاي كاراكترهاي مكدونا و موضوعاتي كه بر سرش بحث ميكنند اين ماجرا كاملا مشخص است. منتها برخلاف ميلينگتن سينگ كه نمايشنامههايش را از يك داستان عاميانه به درام تبديل كرده است موضوعات انتخابي متنهاي مكدونا موضوعاتي طبعا بهروزتر و احتمالا شخصيتر و در پرداخت اصطلاحا امروزيتر هستند.»