به مناسبت نمايش نقاشيهاي فرناز ضابطيان در آرتفر 2021 نيويورك
اختلال حسي
رضا سيفي
فرناز ضابطيان، فارغالتحصيل رشته نقاشي از دانشگاه هنر و از هنرمندان فعال معاصر ايران است كه در سال ۱۳۹۰ پس از سالها كار هنري و تدريس در دانشگاههاي هنر تهران، به امريكا مهاجرت كرد. او اكنون در شهر سانفرانسيسكو زندگي و كار ميكند. نقاشيهاي ضابطيان بيشتر شامل پرترههايي از زنان در ابعادي بزرگ است كه بر دنياي دروني آنان در مواجهه با فضاي بيروني تمركز يافتهاند. نگاه بعضا رمانتيك و شاعرانه هنرمند بر مساله زن در جامعه معاصر، آثار او را از ديگر هم نسلهايش متمايز ميكند.پرترههاي اين هنرمند بازنمايي چهرههاي زناني است كه گويي در نوعي اختلال حسي گير كردهاند. صورتهايي منجمد و بيتحرك كه به نظر ميرسد با آگاهي و به اختيار و در سكوتي رازناك مشغول خيالپردازياند. فضاي پس زمينه در اين آثارمعمولا ساده و عاري از هرگونه ارجاع بيروني است و غالبا از تناليتههاي يكدست خاكستري تشكيل شده است. بدينترتيب، پرترهها كاملا از پيرامونشان جدا شدهاند و مخاطب را
وا ميدارد تا بيش از پيش بر كاربستهاي تكنيكي، جزييات فرمي و هارموني رنگي بهكار گرفته شده در بازنمايي آنها توسط هنرمند تامل كند. اين منفكسازي پرتره از ارجاعات بيروني به واسطه انتخاب پسزمينه ساده كه از گرايشات مدرن در پرترهنگاري است، ضمن تاكيد بر نوعي مفهوم بيمكاني- بيزماني در نقاشي، سوژه (موضوع) را در چرخهاي درون ماندگار قرار ميدهد و پاي خوانشهاي روانكاوانه را در بازخواني پرتره بيش از گذشته به ميان ميكشد. شايد اتخاذ اين رويكرد در نقاشيهاي ضابطيان به تمايل شخصي وي بر اجتناب از روايتپردازي و مقاومت در برابر هرگونه قضاوت بيروني در خصوص سوژههايش
باز ميگردد اما به هر حال كاركرد آن در اين مجموعه، بيشتر همان القاي حس درونگرايي و خيالپردازي سوژه و جدا افتادگي وي از دنياي بيروني است. آنچه به اين آثار صورت پررمز و رازتري ميبخشد، حضور غيرمنتظره ابژهاي بيروني دربرخي آنهاست. ابژهاي كه در نگاه نخست انسجام رئاليستي پرتره را تاحدي متزلزل مينمايد و آن را در ساحتي خيالي معلق ميكند: جفتي شاخ، ماهي قرمز، شاخه گل، دستهاي كلاغ، انبوهي پروانه يا گروهي از حشرات كه به نظر ميرسد از جايي در قاب تابلو رخنه كردهاند و استقرار چهره را برهم زدهاند. اين عناصر خارجي كه تداعيگر سويهاي سمبوليك در آثار هنرمند و بر نگاه شاعرانه او به دنياي پيرامونش اشاره ميكنند، نه تنها متهاجم و تهديدكننده به نظر نميرسند بلكه تا حدود زيادي مسالمتآميز و صلحجو مينماياند تا آنجا كه حالت پرترهها در تقابل با آنها عاري از هر گونه هيجان حسي و بيشتر پذيرنده جلوه ميكند. گويي اين «همنشيني» برايشان بديهي است و آن را بيهيچ مقاومتي پذيرفتهاند. كاركرد معنايي اين عناصر در واقع بازنمايي استعاري سمپتومهاي اختلالات رواني و بيماريهاي ذهني است كه گويي به نوعي از «سازگاري» با سوژه رسيدهاند و به بخشي از او مبدل شدهاند. تاكيد هنرمند بر مطالعه بحرانهاي رواني چون توهم، شيزوفرني، اختلالات چندشخصيتي، خودشيفتگي، از خودبيگانگي و از اين قبيل، در ضمن پروسه خلق اين مجموعه بر اين امر نيز دلالت دارد. حضور اين عناصر در آثار ضابطيان نوعي گسست حسي را ميان پرتره و مخاطب ايجاد ميكند و هرگونه تاويل آني را در ذهن وي پس ميزند. در واقع آنچه كه مخاطب با آن روبهرو است تصوير فضاي خيالي درون سوژههاست كه با تمهيدات تكنيكي بهكار گرفته شده توسط هنرمند، نوع قلمگذاري عاري از بافتهاي ضخيم و پالت متشكل از خاكستريهاي متنوع رنگي، با مهارت مورد تاكيد قرار گرفته است.پرترههاي فرناز ضابطيان در اين مجموعه شبيه هيچكس به نظر نميرسند. هر چه بيشتر در آنها تامل كنيم ناآشناتر مينماياند. چهرههايي كه انگار از سرزميني ديگر هبوط كردهاند و در انزوايي ملانكوليك، بياعتناي نگاهشان را به سويي دوختهاند با اين حال، فضاي خيالي اين آثار كه با وسواس خاص هنرمند در پروسه توليد شكل گرفتهاند در حقيقت به نوعي يادآور همان درونگرايي بيمارگونه در جامعه معاصر است.