داستان كوتاه «گيلهمرد» از بزرگ علوي
شرحِ خفقان و ستم
شبنم كهنچي
بزرگ علوي داستان كوتاه «گيلهمرد» را شهريور سال 1326 وقتي كه 43 سال داشت، نوشت. اين داستان كه برش كوتاهي از زندگي يك آزاديخواه و ستمديده است، يكي از آثار درخشان تاريخ داستاننويسي ايران شناخته ميشود.«گيلهمرد» از نخستين داستانهاي ادبيات واقعگراي اجتماعي است. داستاني كه استبداد، خفقان، ستم و آزاديخواهي را روايت ميكند؛ روايتي كه با نشانههايي از ويراني و فروپاشي آغاز ميشود و آشوب و بينظمي بر همهچيز غالب است: «باران هنگامه كرده بود. باد چنگ ميانداخت و ميخواست زمين را از جا بكند. درختان كهن به جان يكديگر افتاده بودند. از جنگل صداي شيون زني كه زجر ميكشيد، ميآمد. غرش باد آوازهاي خاموشي را افسارگسيخته كرده بود. رشتههاي باران آسمان تيره را به زمين گلآلود ميدوخت. نهرها طغيان كرده و آبها از هر طرف جاري بود.»صداي شيون زني تمام مدت شنيده ميشود و سه مرد در لحظات بحراني گذر از توفان و افكارشان كنار هم قرار گرفتهاند. گيلهمردِ اين قصه، دهقاني عاصي است كه مجبور شده از روستا فرار كند. در راه ايستادگي، همسرش كشته شده، كودكش سرگردان مانده و خودش در تب انتقام و خشم ميسوزد. داستان از جايي شروع ميشود كه گيلهمرد دستگير شده و امنيهها او را به سمت فومن ميبرند و آنجايي اوج ميگيرد كه تپانچه سرباز بلوچ را به قيمت 50 تومان ميخرد و ميفهمد يكي از همان امنيهها (محمدولي) قاتل زنش است اما وقتي محمدولي در مقابل تپانچهاش با زاري از پنج كودكش حرف ميزند، گيلهمرد، همان مرد داغديده و پدر دلسوختهاي كه ميخواست گلوي قاتل زنش صغرا را بدرد، انتقام را فراموش ميكند. در پايان گيلهمرد وقتي لباس محمدولي را پوشيده و ميخواهد فرار كند به دست سرباز بلوچ كشته ميشود.در اين داستان، طبيعت ابزار دو چيز است؛ بيان حال دروني گيلهمرد و نشان دادن خفقان و استبداد دورهاي كه داستان در آن روايت ميشود: چكه كردن آب از سر نيزه محمدولي، نفير باد و شرشر باران و همهمه جنگل و مرغابيهاي وحشي، در هم شكستن ريشه درختهاي كهن، توفان.بزرگ علوي در طول اين داستان كوتاه لحظهاي از همراهي طبيعت دست نميكشد. هنگامي كه گيلهمرد متوجه ميشود محمدولي، قاتل زنش است، افق روشن ميشود و با التماسهاي محمدولي، باران بند ميآيد و لطافت صبح خودش را نشان ميدهد. درست همان زمان است كه گيلهمرد، رحم را جايگزين انتقام ميكند و از محمدولي ميگذرد.حسن ميرعابديني در جلد اول مجموعه هشتاد سال داستان كوتاه درباره داستان «گيلهمرد» مينويسد: «علوي از آشفتگي طبيعت بهره ميجويد تا راهي به آشوب ذهني گيلهمرد بگشايد. نيروي غريب اين داستان را ميتوان در شور رمانتيكي يافت كه از بههمآميختگي طبيعت و وضعيت روحي آدمها ناشي ميشود. آنچه به انگيزه انتقام و فرار در داستان رنگ ميدهد، استفاده بزرگ علوي از موتيف صداي شيون زن است. از ابتداي داستان، صداي شيون زن شنيده ميشود تا انتهاي آنكه گيلهمرد به ضرب دو گلوله از پا درميآيد. محمدعلي سپانلو در كتابِ «بازآفريني واقعيت» درباره شيون زن در اين داستان آورده: «...چون يك موسيقي زيرزميني... صحنهها را قطع ميكند يا به هم پيوند ميدهد.»از ديگر نقاط قوت داستانِ «گيلهمرد» بايد به آنچه كه جمال ميرصادقي از آن به «وحدت تاثير» نام ميبرد، اشاره كرد. ميرصادقي نوشته «اين نكته... اولينبار به وسيله ادگار آلن پو عنوان شد. پو معتقد بود كه نويسنده بايد بكوشد تا خواننده را تحت تاثير واحدي قرار دهد. تاثير واحد داستان «گيله مرد» همان ظلم و بيدادي است كه ماموران دولتي بر دهقانان يا به بيان روشنتر هيات حاكمه بر مردم اعمال ميكنند و برانگيزنده احساسات خواننده عليه اين ظلم و ستم است. در واقع نويسنده تاثير واحد «وضعيت و موقعيت» دشوار زندگي دهقانان شمال را به خواننده القا ميكند.»داستان «گيلهمرد» از زاويه ديد داناي كل نامحدود روايت ميشود و شخصيتپردازي به گونهاي انجام شده كه خواننده با عمل، شخصيتها را ميشناسد نه با توصيف راوي. سه شخصيت در اين داستان يك وجه مشترك با هم دارند و آن ستمكشي است: صغرا كه قرباني شده، گيلهمرد كه انقلابي است و همسرش را از دست داده و مرد بلوچ كه شورشي است. محمدولي نيز شخصيت ايستاي داستان است، عمله حكومت است كه در طول تاريخ هميشه همين بوده و همين خواهد ماند.بزرگ علوي سال 1283 در خانوادهاي بازرگان و مشروطهخواه به دنيا آمد. در جواني تحت تاثير دوستي با اراني و صادق هدايت بود و گرايشش به واقعگرايي شايد از همين دوستي نشأت بگيرد. او از نويسندگاني است كه داستانهايش در شرايط اجتماعي و سياسي جامعه تنيده شده. علوي نه تنها از وضعيت روز جامعهاش تاثير گرفت بلكه زندگي شخصياش هم بستر تاختوتاز فعاليتهاي سياسي شد. او سال 1316 به دليل وابستگي به گروههاي كمونيستي به هفت سال زندان محكوم شد اما چهار سال بعد در شهريور 1320 از زندان آزاد شد و كتاب «ورقپارههاي زندان» و «پنجاهوسه نفر» را منتشر كرد. رمان «چشمهايش» را كه منجر به محبوبيت او شد، سال 1331 منتشر كرد. مقاله «ميخواستم نويسنده شوم» بزرگ علوي كه سال 1372 (سه سال پيش از مرگش) نوشته، مملو از سايه حسرتي است كه فعاليت سياسي بر آرزوي نويسنده شدنش انداخت. او در پايان اين مقاله نوشته: «از خودم ميپرسم چه شد كه ميخواستي نويسنده بشوي وسط راه درماندي. نميدانم كه اين شعر از كيست اما وصف حال من است: هر درختي ثمري دارد و هر كس هنري/ من بيچاره بيمايه تهيدست چو بيد.»