خاطرات سفر و حضر (86)
اسماعيل كهرم
قدر عافيت كسي داند كه به مرضي گرفتار آيد
اين كوويد 19 كه به نام كرونا ميشناسيم، تمام معادلات دنيا؛ ريز و درشت را به هم ريخته. برادر من در قسمتي از سوييس زنگي ميكند كه با آلمان، يك ساعت با اتومبيل راه است. مرز عبارت است از يك ساختمان، هر طرف جاده و معمولا يكي، دو افسر در آن نشستهاند و به ندرت يكي، دو افسر بيرون ايستادهاند و بسيار بسيار به ندرت اتومبيلي را نگه ميدارند براي سوال و جواب. همين. ولي اينبار علي براي مراجعه به دندانپزشكي ميرفت. در مرز دهها اتومبيل را نگهداشته بودند! ما كه رسيديم، درخواست معاينه پزشكي براي كرونا كردند و ما نداشتيم، برگشتيم. بايد از پزشك نامه داشتيم و دو، سه روزي طول ميكشيد. بالاخره نامه آمد. بازگشتيم. اينبار بدون غائله رفتيم داخل آلمان. چند ساعتي بعد به دنبال غذاخوري همه شهر را زير پا گذاشتيم. همه رستورانها بسته بودند. كافه؛ رستوران، قهوهخانه، فروشگاه، شهر بسته بود. همه شهر! كودكستان، دبستان، دانشگاه، فقط پليس و بيمارستان باز بود. آلمان از آن كشورهايي بود كه مساله كرونا را خيلي سفت و سخت گرفته بود. انگليس، فرانسه و آلمان خيلي سخت گرفته بودند. تا شب كه كار ما تمام شد، گرسنه و تشنه مانديم و پايان روز به زوريخ بازگشتيم. آنجا لااقل منزلي بود كه نان خالي سق بزنيم!