گفتوگوي اختصاصي «اعتماد» با پدر هليا؛ دختر ۷ سالهاي كه
مورد آزارهاي جنسي مرد همسايه قرار گرفت
جيغي بنفش در پاوه
بهاره شبانكارئيان
«هليا.س، دختري در شهرستان پاوه»؛ هفت سالش تمام نشده بود كه اين اتفاق وحشتناك افتاد. اتفاقي كه تا ابد در خاطرش به رنگ سياه خودنمايي ميكند. آن روز طبق معمول هميشه در كوچه مشغول دوچرخه سواري بود، اما ناگهان حدود ساعت ۵عصر از خانه همسايه با وحشت و گريه به بيرون دويد. «نريمان.غ»؛ مردي ۴۵ساله كه در همسايگي خانه اين دختر ۷ساله، به همراه خانوادهاش زندگي ميكرد. يك هفتهاي ميشد كه همسر و دختر ۱۳سالهاش به خانه يكي از اقوامشان در مريوان رفته بودند. آن روز عصر، وقتي هليا در حال دوچرخه سواري بود، نريمان با افكاري منزجركننده، اين دختر ۷ساله را به داخل خانهاش كشاند و او را مورد آزار و اذيت جنسي قرار داد. سرنوشت، در روز دوشنبه ۲۹شهريور ماه، تلخياش را به جان «هليا»؛ اين دختر ۷ساله در شهرستان پاوه، پاشيد. حالا زمان؛ ساليان سال هم كه بگذرد، درد اين زخم را نميتواند از روح و جسم هليا از بين ببرد. آن روز در ورودي خانهاش را نيمه باز گذاشت كه اگر كسي وارد خانه شد؛ متوجه شود. هنوز هيچ كس نميداند، هليا چه مدت مورد آزار و شكنجه اين مرد متجاوز قرار گرفت. اما با سر رسيدن شاگرد مغازه پدر هليا در آن كوچه، نريمان به وحشت افتاد. با دستهايش جلوي دهان هليا را گرفت تا او نتواند فرياد بكشد، اما در لحظهاي چشم بر هم زدن هليا موفق شد از دست اين مرد ۴۵ساله متجاوز فرار كند. همان روز شاگرد مغازه پدر هليا با ديدن وضعيت اين دختر، به پدرش خبر ميدهد و «نريمان.غ» از ترس، خودش را در خانه حبس ميكند. چند ساعت بعد، پدر هليا به اداره آگاهي موضوع را اطلاع ميدهد. ماموران نيز با در دست داشتن حكم ورود به منزل، «نريمان.غ» را پس از چهار، پنج ساعت كه خود را در خانه حبس كرده بود، دستگير ميكنند و اما هليا؛ پس از اين اتفاق وحشتناك، دچار مشكلات شديد روحي شد.
خبري اشتباه
«محمد.س» پدر هليا، سعي ميكند به اعصاب خود مسلط باشد تا شرح واقعه كند. سوال از پدر هليا پرسيده ميشود كه طبق اخبار منتشر شده اين مرد از آشنايان شما بوده و ارتباطي خانوادگي داشتيد و او در جواب با استيصال بيان ميكند: «نه، نه، همسايمونه و هيچ ارتباط خانوادگي نداشتيم. فقط در حد يه سلام عليك.»
به موقع سر رسيد
«محمد.س» از تعداد فرزندانش ميگويد و سپس از اولين جرقه روز حادثه صحبت ميكند: «خودم ۳۳ سالمه. دو تا فرزند دارم. دخترم ۷سالش تموم نشده و پسرم هم يكسال و نيمشه. خونمون تا مغازه، يه صد متري فاصله داره. اون روز شاگردم رو فرستادم بره دم خونمون كه از خانمم يخ بگيره. وقتي ميرسه جلوي خونه، هليا از لاي در ميبيندش و از دست اون مرد كه همسايه روبهروي خونه ما ميشه فرار ميكنه. هليا هميشه ميگه؛ تا اون رو ديدم جيغ كشيدم. منظورش شاگردمه.»
فرار از دست مرد متجاوز
پدر هليا ناراحت ميشود و سعي ميكند از زبان شاگرد مغازهاش، صحنهاي كه هليا فرار كرده و به داخل كوچه دويده است را بازگو كند: «شاگردم ميگه؛ اون روز هليا رو نيمه لخت ديده. يعني با لباسهايي كه از تنش كنده شده يهو فرار ميكنه تو كوچه و ميره سمت خونه. شاگردم ميگه؛ وقتي ازش پرسيدم چي شده، گفته هيچي و گريه كرده و رفته خونه. بعد وقتي شاگردم اومد مغازه همينارو بهم گفت و منم بهش گفتم؛ حتما با همبازياش دعواش شده.»
تلفني كه پرده از حقيقت برداشت
«محمد.س» كلماتش بخشبخش ادا ميشود و از نيم ساعت پس از آمدن شاگردش به مغازه حادثه را ادامه ميدهد: «هنوز نيم ساعت از اومدن شاگردم نگذشته بود كه خانمم زنگ زد بهم و گفت؛ بيا يه همچين اتفاقي افتاده. اون يارو هم سريع رفته به خانمم گفته؛ شرمنده، من مست بودم. اشتباه كردم. كسي نفهمه. منم وقتي رسيدم دم خونه، ديدم فرار كرد و رفت تو خونه و در رو از پشت قفل كرد. يعني همون مرده. زن و بچهاش هم خونه نبودن. يه هفتهاي ميشد كه رفته بودن مريوان، خونه خواهرش.خواهر زنش. زنگ زديم ۱۱۰ اومد.»
چهار، پنج ساعت پنهان شدن
او از «نريمان.غ» مرد همسايه متجاوز كه تا ساعت ۱۰ شب خود را پنهان كرده بود، ميگويد: «هر چي در زديم، هر چي صداش زديم، تو خونه قائم كرده بود خودش رو؛ بيرون هم نمياومد. تا اينكه ديدم تلفنم زنگ ميخوره. خودش بود. اساماسهاش هم هست. ماموران هم بودن و شاهدن. گفت؛ من خونه نيستم. فرار كردم. بيا يه جوري خودمون حلش كنيم. با اين حال تا ساعت نه و ده شب خودش رو قائم كرد. بيرون هم نيومد. حتي ماموران بهش زنگ زدن. به اونا هم گفت؛ من خونه نيستم. فرار كردم.»
حكم ورود به منزل
پدر هليا آهي ميكشد و نشان ميدهد كه هم از مرور حادثه غمگين شده است و هم از تعريف آن: «با هماهنگي ماموران و دادستان حكم ورود به خونه رو گرفتيم تا در رو بشكنيم و بريم داخل خونه كه يه دفعه به يكي از همسايههامون كه اونم داخل كوچه كنار ما وايساده بود زنگ زد و گفت؛ يه جوري اينارو بفرست برن كه من بيام بيرون و فرار كنم. همسايمونم فحش بهش داد و گفت؛ بيا پايين اينا حكم خونه رو هم گرفتن. يه كاري نكن در رو بشكنن بيان تو.»
كل محل ميدانند معتاد است
«محمد.س» از اعتيادي كه اين مرد ۴۵ساله داشته و همه محل نيز ميدانستند گفت و تسليم شدن «نريمان.غ» و اعترافاتش را به ياد آورد: «بالاخره اومد پايين و ماموران دستگيرش كردن و برديمش كلانتري. اونجا هم خودش اعتراف كرد و گفت؛ مست بودم و ديدم هليا تنهايي دوچرخه سواري ميكنه، بهش گفتم بيا داخل خونه ما، تا دوچرخهات را درست كنم.»
پرونده قضايي روي پرونده قضايي
او عقبه «نريمان.غ» را برملا ميكند: «نريمان قبلا در دادگاه پرونده داشته و از يه زن در فضاي مجازي اخاذي كرده بود و اون زن هم از نريمان شكايت كرده بود. خيليها هم جرات نكرده بودن ازش شكايت كنن. همه شهر هم در موردش ميدونن. وضع مالي خوبي داره.معتاده. نونوايي هم داره.»
تغيير در رفتار پس از تجاوز
پدر هليا، وضعيت روحي دخترش را پس از آن حادثه، وضعيتي ناراحتكننده ميداند: «اصلا از خونه بيرون نمياد. ميترسه. حرف نميزنه. غذا نميخوره. تلويزيون نميبينه. بايد يه ساعت باهاش حرف بزنيم تا يه كلام حرف بزنه. همش تو خودشه و نسبت به يه هفته قبل از اون اتفاق ۹۰درصد رفتارهايش تغيير كرده. از خورد و خوراكش بگير تا همه چي. تو همون دادگستري هم گريه ميكرد و ميگفت؛ اينو آزاد نكنين. دوباره مياد بيرون من رو اذيت ميكنه. وقتي هم تو دادگاه از هليا پرسيدن چي شد، گفت؛ اون روز من رو اذيت كرد و با دستاش جلوي دهانم را گرفت.»
يك لحظه غفلت
او با ناراحتي از اينكه دوست دارد از اين محل برود و چرايي اتفاقي كه در يك لحظه غفلت، براي هليا رخ داد، حرف ميزند: «اينجا رو هم خدا شاهده كرايه كردم. ميخوام برم يه جاي ديگه. هليا ميگه؛ من ديگه اينجا نميخوام باشم. همش ميترسه. من خودم يه هفته بعد از اون اتفاق از خونه بيرون نرفتم. والا چي بگم، از روزي كه كرونا شد، دخترم اجازه داشت روزي يه ساعت تو كوچه با دوستاش دوچرخه سواري كنه. اون شب مهمون داشتيم. خانمم هميشه وقتي هليا ميرفت تو كوچه بازي كنه از پنجره نگاش ميكرد. قرار بود دوستم و خانمش بيان خونمون. خانم دوستم اون روز زودتر اومده بود خونه ما و با خانمم گرم صحبت شده بودن. براي همين يه لحظه خانمم يادش ميره هليا رو از پنجره نگاه كنه و اون اتفاق ميافته.»
دادگاه چه كرد؟
پدر هليا ميگويد از دادگاه براي تحقيقات محلي آمدند: «از طرف دادگاه هم اومدن تحقيقات و گفتن اگه شما هم رضايت بدين، اين كار جنبه قانوني داره و ما ولش نميكنيم. اشد مجازات رو برايش در نظر ميگيريم.»