• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5065 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۱۵ آبان

به همين شنبه بي‌شفا قسم!

اميد مافي

۱- نيمه آبان يادآور مردي است كه درست پنج سال شمسي است نخنديده. حتي گونه‌هايش شبنمي نشده. مردي كه تبسم خورشيد روي زمين سنگدل بود و سال‌ها با يك عشق آبي زندگي كرد، زودتر از حد تصور رو به قبله دراز شد تا جسم خسته‌اش بوي حلوا و الرحمن را به مشام عشق فوتبالي‌ها برساند. جمعه بود يا شنبه يادم نيست. فقط اين را خوب به خاطر دارم كه شاخه گل نرگس در ليوان آب خشكيد، وقتي يك فوج پرنده آنسوي پنجره‌هاي بلند بيمارستان ايرانمهر، از روي سر مردي كه دلش براي ناشتايي و روزنامه لك زده بود پرواز كردند تا گيسوان سفيدش در ميان ملحفه‌ها پريشان شوند. بله داس مرگ فرمانده اردوگاه آبي را كه هم در قامت توپچي و هم سكاندار جام باشگاه‌هاي آسيا را به ويترين باشگاهش هديه داد، چيد تا تيفوسي‌هاي جايگاه هشت ديگر فرصت نكنند در نود دقيقه‌هاي جهنمي به رخسار او چشم بدوزند و در مردمك چشمانش تيمم كنند. منصور هنوز ۷۰ را تمام نكرده بود كه سوار بر يك قطار دودي زمين را به مقصد برزخ ترك كرد.

۲- جمعه يا شنبه، هر چه بود روز تلخي بود؛ آنقدر تلخ كه مرگ به فضيلتي دل‌انگيز بدل شد و زخم‌هاي كهنه‌سوار واله را مرهم گذاشت تا بيش از اين درد نكشد و براي هميشه از بيمارستان مرخص شود. او پس از ترخيص با كالبدي زار و نزار به ورزشخانه قديمي برگشت. به امجديه. همانجا كه كنار جلال طالبي، پرويز قليچ‌خاني، رضا عادلخاني، ناصر حجازي، اكبر افتخاري و... شاكله تيمي قدرتمند را ايجاد و با جامه تاج هر جمعه ورزشگاه پير شهر را به جايي براي كف و هورا و سكته بدل كرد. منصور در فروردين ۱۳۴۹ با تن‌پوش تاج در ورزشگاه امجديه جشن گرفت و توانست عنوان قهرماني مسابقات باشگاه‌هاي آسيا در سال ۱۹۷۰ را به دست آورد تا يكي از مهم‌ترين عناوين دوران بازيگري‌اش كسب شود.
۳- او پس از انقلاب در تبديل نام باشگاه تاج به استقلال بيشترين نقش را داشت و توانست در قامت مربي، افتخارات بسياري را با تيمي كه همچنان در دهه شصت در امجديه به ميدان مي‌رفت كسب كند. پس از سه جام قهرماني در باشگاه‌هاي تهران، پورحيدري به همراه شاگردانش حماسه‌اي بزرگ را در سال ۱۹۹۰ رقم زد و با قشوني تا بن دندان مسلح آسيا را فتح كرد تا در بازگشت به تهران دوآتشه‌هاي آبي به عشق او و تيمش طاق نصرت ببندند و قلمدوش تا خانه نُقلي‌اش بدرقه‌اش كنند. او صاحب بيشترين پيروزي‌ها در دربي‌هاي سرخابي نيز شد و هر گاه روي نيمكت مذاب نشست لرزه بر جان سلطان و ‌دار و دسته‌اش انداخت. هر چند آنقدر كاراكتر نجيبانه‌اي داشت كه سكوهاي تب‌آلود سرخ هرگز عليه او طغيان نكردند و ليچارها را به سمت ديگري بردند.
۴- دستيار موسيو جكيچ روي نيمكت تيم ملي نيز كارنامه قابل قبولي از خود بر جاي گذاشت. منصور در قامت رهبر تيم ملي فاتح بازي‌هاي آسيايي ۱۹۹۹۸ بانكوك شد. اتفاقي كه تا امروز آخرين قهرماني فوتبال ملي در قاره كهن محسوب مي‌شود. درحالي‌كه شرايط براي ادامه كار وي فراهم بود به واسطه عشق بي‌حد و حصرش به اردوگاه آبي، دوباره به آشيانه قديمي‌اش برگشت تا سربازان عاصي بيش از اين غصه نخورند كه در نبود پدر معنوي باشگاه براي كدام مرز و كدام جبهه بجنگند؟
۵- در زمستان گداكش تهران در اوايل دهه ۶۰ پورحيدري به عنوان دستيار ولادمير جكيچ در تيم الاهلي امارات منصوب شد تا رفيق چشم آبي خود را در هُرم گرماي آن سوي آب تنها نگذارد. قرارداد پورحيدري و الاهلي امارات وي را بعد از حشمت مهاجراني تبديل به دومين مربي ايراني كرد كه با يك تيم خارجي قرارداد حرفه‌اي بست. بعدها وقتي استقلال جام باشگاه‌هاي آسيا را بالاي سر برد باز هم پيشنهادات اغواگرايانه‌اي براي صيد ناخداي آبي از آن سوي مرزها به دستش رسيد. اما او عاشق لو رفته‌اي بود كه فقط دوست داشت كشتي آبي را به بندرگاه خوشبختي رهنمون و به عشق يك پيراهن خيس در شب‌هاي دلدادگي تب كند.
۶- مردي كه ۳۲۶ بار روي صندلي رهبري لاجوردي‌ها نشست. در ميانه سال ۱۳۹۴ به دليل بالا رفتن قند خون براي نخستين‌بار در بيمارستان بستري شد تا به سوژه مناسبي براي عكس يادگاري با چهره‌هاي ملوّن بدل شود. چند روز بعد پورحيدري از بيمارستان مرخص شد و به عنوان سرپرست به نيمكت استقلال بازگشت اما ده ماه بعد و در مهر ۱۳۹۵ با وخامت حالش به بخش مراقبت‌هاي ويژه منتقل شد و سرانجام در ۱۴ آبان بر اثر بيماري سرطان ريه در ۷۰ سالگي درگذشت. او بي‌شك دوبار مرد. يك‌بار وقتي با عصا كنار نيمكت استقلال فراموش شد و از ياد هياهوطلبان پول‌پرست رفت و بار ديگر وقتي در شفاخانه آخرين نفس را كشيد و الفاتحه.
۷- بله تمام شد. سوته‌دل سال‌هاي دور و نزديك همراه يك فوج پرنده پريد تا از بام شهر، وسعت بي‌مقدار عالم ناسوت را بنگرد و دلش هواي يك حمام داغ كند. حالا در قطعه نام‌آوران رفقاي قديمي برايش اسپند دود مي‌كنند. ناصر دارد دستي به سرسراي آشيانه‌اش مي‌كشد. غلامحسين آب را براي يك فنجان چاي زير خروارها خاك سرد، گرم كرده. رضا احدي آن گوشه ايستاده تا مثل گذشته سرانگشتان معلمش را ببوسد و زير گوشش نجوا كند: شعر لحظه حضور توست در مجاورت بهشت. به همين شنبه بي‌شفا قسم!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون