• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5066 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۶ آبان

شليك اشتباه يك خانواده را عزادار كرد

«ميلاد محمديان» جوان 34 ساله اهوازي درباره حادثه‌اي كه روز نهم مهر ماه امسال براي او و همسرش ساناز و تنها فرزندشان «آريوبرزن» در خيابان مهديس نبش بلوار آبفاي اين شهر اتفاق افتاد، مي‌گويد. ميلاد خوزستاني و فروشنده لوازم يدكي ماشين سنگين در اهواز است كه به گفته خودش تا يك ماه پيش زندگي خوبي داشت.  براساس گزارش ايلنا، ميلاد كه نام شناسنامه‌اش منصور است، بيشتر درباره جزييات حادثه آن روز گفت: «نهم مهر ماه سال جاري روز جمعه ساعت
 13: 10 دقيقه بود كه به همراه همسرم ساناز و پسر 3 ساله‌ام آريوبرزن سوار خودروي‌مان شديم. حين سوار شدن پسرم بهانه گرفت جلو بنشيند. فاصله خانه ما تا منزل پدرم تقريبا يك كيلومتر است. پس از طي مسافتي وارد خيابان «مهديس» شديم. بايد به سمت چپ خيابان دور مي‌زديم. هنگام دور زدن يك خودروي رونيز نيروي انتظامي، يك پژو پارس و ال‌نود شخصي وارد خيابان شدند. نزديكي‌هاي خانه پدرم، به ترتيب خودروي ال نود، پارس و رونيز نيروي انتظامي پشت‌سر ما داخل بلوار آبفا پيچيدند. از آينه بغل خودروي ال‌نود را مي‌ديدم. آريوبرزن سر پا در صندلي جلو ايستاده بود و با مادرش صحبت مي‌كرد. ساناز هم عقب خودرو و بين دو صندلي نشسته بود.» او گفت: «متاسفانه در طول مسير نظرمان عوض شد و قرار شد به خانه عمويم يعني پدر همسرم برويم. حين صحبت با ساناز بودم اما حواسم به آينه بغل بود. خودروي ال‌نود را در آينه مي‌ديدم كه با سرعت 50 الي 60 در حال حركت است. از سر كوچه پدرم گذشتيم تا به سمت خانه مادر همسرم كه آن هم تقريبا نزديك بود برسيم. به تقاطع اول رسيدم. ال‌نود و پارس و رونيز نيروي انتظامي هم پشت‌سرم ايستادند. بلوار كمي شلوغ بود. سرعتم را كم كردم تا بلوار خلوت شود كه بتوانم حركت كنم. البته وسط بلوار آبفا هم بريدگي وجود دارد كه اصلا نمي‌توان با سرعت حركت كرد.رفتم داخل بريدگي توقف كامل كردم كه باند آن طرف خيابان خلوت شود و حركت كنم. در همين حين خودروي رونيز پليس از راه رسيد. يك مامور نيروي انتظامي از رونيز پياده شد و اسلحه كلاشنيكف را از دست سربازش گرفت و بدون هيچ تذكري از فاصله 70 الي 80 سانتي‌متري به شيشه عقب خودروي‌مان شليك كرد. با صداي گلوله از خودرو پياده شدم. آريوبرزن خودش را از وسط صندلي‌ها در بغل مادرش رها كرد، همان زمان احساس كردم دنيا سرم خراب شده است.تير از پشت گوش سمت چپ به سر ساناز اصابت كرد و از سمت راست سرش خارج شده بود. بيش از 3 گلوله خورده بود. آن‌قدر از نزديك به ماشين ما شليك كردند كه تمام گردنش تخريب شده بود. اين حادثه بسيار تلخ و باور نكردني در يك لحظه جلوي چشم من و پسرم كه داشت با مادرش صحبت مي‌كرد اتفاق افتاد. اگر منتظر رسيدن اورژانس مي‌ماندم دير مي‌شد. ساناز را با همان خودروي رونيز پليس به بيمارستان رسانديم. اما با كمال تعجب ماموران نيروي انتظامي به محض اينكه همسرم را روي برانكارد بيمارستان طالقاني كه مركز سوانح و سوختگي است، گذاشتند يك دقيقه هم نماندند و محل را ترك كردند. در آنجا بعد از احيا كردن همسرم او را به بيمارستان گلستان انتقال دادند.به‌رغم تلاش عوامل كادر درمان متاسفانه همسرم ساناز پس از 48 ساعت در كمال ناباوري در بيمارستان گلستان اهواز فوت كرد. بعد از فوت همسرم تا امروز هيچ‌كس از عوامل انتظامي از من نه‌تنها دلجويي نكردند كه حتي مرا براي توضيحات هم نخواستند. خودشان هم هيچ توضيحي تا امروز به من ندادند. فقط پرونده شكايت ما را به اداره بازپرسي شعبه 3 اهواز ارجاع دادند. وقتي رفتم به‌ آنها گفتم چرا حين توقف خودرو به ما شليك كرديد، اصلا چرا به ما شليك كرديد. مگر ما چه كرده بوديم؟ فقط گفتند؛ دنبال سارق مسلح بوده‌اند.»  ايلنا براي درستي يا نادرستي ادعاي او با پليس نيروي انتظامي اهواز تماس گرفت، اما قريب به اتفاق مسوولان نيروي انتظامي اظهار بي‌اطلاعي كردند. تنها يك نفر از مسوولان اين نهاد، پيگيري موضوع را به شخص مسوول ديگري ارجاع داد كه آن مسوول نيز در پاسخ گفت: «اگر موردي باشد خودمان توضيح مي‌دهيم و اطلاع‌رساني مي‌كنيم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون