مهدي تارتار، فاتح دربي نصف جهان با طعم گز لقمهاي
پرواز بر فراسوي پل خواجو!
اميد مافي
۱- سالها از نيمهشبي برفي كه با حكم محمد حسن انصاريفر، لكوموتيو زرد، صاحب سوزنباني جديد شد و مهدي تارتار براي نخستينبار فرمان هدايت قطار بحرانزده را در دست گرفت، ميگذرد. آن سال كمتر منتقدي اميدوار به ماندن راهآهن تهران در ليگ بود. اما تارتار همچون برق از تونل وحشت خارج شد تا در عنفوان جواني موفق به نگه داشتن تيمي شود كه بسياري از آن سلب اميد كرده بودند. او از پيچهاي تند گذشت و تيمش را به فينال جام حذفي كشور رساند تا از تولد يك مربي بافراست در پهنه فوتبال خبر دهد و بياعتنا به تركخوردگي لبها خود را به ساحل اين فوتبال عجوزه برساند.
۲- داماد فيروزخان براي آنكه در عالم مربيگري چهره قابلي شود هرگز به حمايتهاي پدرزن طناز خويش دلخوش نكرد و هرجا كه رفت روي پاي خود ايستاد. گسترش فولاد، صبا، پارس جنوبي، نفت مسجد سليمان و پيكان تيمهايي بودند كه با رهبري سكاندار 4۹ ساله فرجام دلپذيري يافتند و سر از سياهچالههاي ناكامي درنياوردند. اينگونه شد كه وقتي باران از پلكهاي ثابت آسمان بر گونههاي فرزند اروميه غلتيد، هرگز قد خم نكرد و پيوسته ذهنهاي زنگزده را صيقل داد تا شمايلي از يك مربي كامياب را در چشمخانهها بنشاند. مربي كاريزماتيكي كه به نمايش فيزيكي علاقه بسياري داشت و بارها در برابر سوالات خبرنگاران به ارايه فوتبال مردافكن براي عبور از كنار رقيبان سرسخت سخن گفت. تيمهاي او در اين سالها گرچه چشمنواز بازي نكردند اما به اهداف ترسيمشده در افقي بلند دست يافتند.
۳- بيستودو سال پيش او جواني بالابلند بود كه سر از اردوگاه سرخها درآورد و به مهره مار سلطان در نبردهاي صعب بدل شد. تفنگداري در قامت يك تخريبچي كه با پيروزي در جنگهاي تن به تن ميانه ميدان را به نام پرسپوليس سند ميزد. همين كافي بود تا مهدي در سه فصل حضور خود در خانه قرمز، زوزه گرگها را خنثي كند و آرامش را براي قشوني كه صدهزار تماشاگر سينهچاك را به دنبال خود ميكشيد به ارمغان آورد.
۴- او در اين سالها بارها علاقه خود را براي نشستن روي صندلي رهبري پرسپوليس ابراز كرده و از انعكاس نور سرخ بر چهرهاش ابايي ندارد. اتفاقي كه لااقل تا امروز نيفتاده تا روبوسي با لالهعباسيها به وقت ديگري موكول شود.
۵- درحاليكه پيكان سالهاست از خط توليد ايران خودرو خارج شده، اما او فصل پيش با رداي راننده پيكان توانست فيروزهايها را در ليگ برتر نگه دارد؛ آنهم درست در فصلي كه ديگر خودروساز ليگ ديپورت شد، سايه پيكان روي پرايد سقوط كرده به اعماق درهها افتاد... با اين همه تارتار ثابت كرده اهل يك جا ماندن و مغشوش كردن ذهن خود در يك نقطه ثابت نيست. همين كه بدانيد او در عمر نه چندان بلند مربيگرياش تاكنون صندلي رهبري ۱۳ باشگاه را تجربه كرده و هر سال چمدانش را به مقصد جديدي بسته پي به تفكراتش خواهيد كرد. اينگونه است كه پرواز كبوتران مهاجر از مژگان بلند آقاي سرمربي آغاز ميشود و تا فراسوي ابرها ادامه پيدا ميكند.
۶- حضور روي نيمكت پرطمطراق ذوبآهن با دوآتشههاي بااصالتش و خراميدن در شبهاي پرستاره زايندهرود ريسك بزرگي بود كه تارتار در آغاز فصل كرد. او خوب ميدانست ذوب، پيكان نيست كه اگر سر از لاين سبقت درنياورد كمتر كسي برايش رجز بخواند. آنجا در فولادشهر تار و پود هوا خواهد لرزيد اگر تيم سبزپوش با چشمان مرطوب به دوردست بنگرد. اخراج رحمان رضايي از ذوب در سال گذشته به خوبي نشان داد كه نيمكتهاي نصف جهان بر خلاف گزهاي لقمهاي و پولكيهاي دلربا طعم ماندگاري ندارند و در طرفهالعيني زير و رو خواهند شد. با اين همه تارتار آمد تا به گفته خودش ذوب را پس از سالها به جايگاهي درخور رهنمون كند.
۷- و مربي جوان در آدينه خزاني دست به كار بزرگي زد و فاتح دربي نصف جهان شد تا آن سوتر از پل خواجو جماعتي واله تمام نگاه خود را به خطوط بغرنج چهره مردي بدوزند كه زير منگنه پيرتر از سنش نشان ميدهد. داماد فيروزخان در جمعهاي كه براي ذوبيها طعم گز بلداجي صادراتي ميداد كلك محرم نويدكيا و تيم پرادعايش را كند تا برنده نبرد سنتي آن سوي نقش جهان لقب بگيرد. او جمعه شب شادترين فرمانده دنيا بود و درحاليكه در هتل عباسي چاي ديشلمه با پولكي ميخورد به اين فكر ميكرد كه آنقدر انگيزه پيدا كرده كه با اتكا به بالهايش تا گاو خوني پرواز كند و سُهرهها را مهمان نغمهاي جاودان نمايد. پيروزي در دربي بزرگ نصف جهان معادلات قلبي مديران ذوب و تمام هواداران قديمي اين ارتش تسخيرناپذير را به هم ريخت.
۸- حالا مربي پيروز بالاتر از كمركش جدول ايستاده و حريف ميطلبد. وقتي آفتاب ولرم پهناي صورتش را پوشانده لابد خورشيد از كرانههاي خاكستري خواهد گذشت و سراغ سكاندار قابلي را خواهد گرفت كه عطر خاك بارانخورده آن سوي چهار باغ عباسي را استشمام كرده و دارد حظ ميكند.