گزارش «اعتماد» از مراسم بزرگداشت علامه حسن حسنزاده آملي
در انجمن آثار و مفاخر فرهنگي
ميراثدار عقلانيات و عرفانيات
صدرا صدوقي- روزنامهنگار
مراسم بزرگداشت مقام علمي و فرهنگي آيتالله حسن حسنزاده آملي فقيه، عالم رباني و سالك توحيدي به بهانه چهلمين روز درگذشت اين دانشمند برجسته ايراني- اسلامي، شنبه ۱۵ آبانماه ۱۴۰۰ به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگي در فضاي مجازي برگزار شد. در اين برنامه حسن بلخاري استاد دانشگاه تهران و رييس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، محمدباقر لاريجاني استاد دانشگاه علوم پزشكي تهران، حميد پارسانيا استاد دانشگاه تهران و عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي، حسن رمضاني خراساني از شاگردان علامه حسنزاده آملي، منوچهر صدوقي سها عضو شوراي علمي انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، سيد حسن امين پژوهشگر حكمت اسلامي و از شاگردان علامه حسنزاده آملي و قادر فاضلي استاد حوزه و دانشگاه و از شاگردان علامه حسنزاده آملي سخنراني كردند. گزارشي از مهمترين بخشهاي سخنان استادان حاضر در اين برنامه را ميخوانيد.
حسن بلخاري
رييس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي
نخست به روح حضرت آيتالله حسنزاده آملي عارف رباني و عالم بزرگ و بلندمرتبه انديشه و تمدن اسلامي، سلام و درود الهي ميفرستم و از خداوند متعال خواستارم روح اين عالم جليلالقدر را با ارواح پاك اوليا و عرفا و صلحا محشور و قرين و مأنوس بفرمايد. در اين مجلس به چند نكته بنيادين در باب جناب استاد حسنزاده و مهمتر، نوع تحقيقات و مطالعاتشان و همچنين سيره و خصال ايشان اشاره خواهم كرد. دو يا سه سال پيش كه انجمن مفاخر مراسم بزرگداشت آيتالله جوادي آملي را برگزار كرد، من در آن مراسم در شرح خصال جناب آيتالله جوادي آملي، هم مقالاتي نگاشتم و هم مطلبي را در سخنراني خود ارايه كردم كه مهمترين نكته آن موانست ذاتي سه گوهر بينظير در انديشه و تمدن اسلامي بود. يكي گوهر تقوا و ديگري گوهر عقل و سوم گوهر حكمت. بين اين سه موانست ايجاد ميشود، بنا به تعريفي كه در لغت از اين سه گوهر وجود دارد (گرچه در قلمرو مفهوم فضاهاي متفاوتي را شامل ميشوند)، ليكن در قلمرو ريشه و لغت، نسبتي جوهري باهم دارند و همان نسبت جوهري از ديدگاه من عامل موانست ذاتي اين سه گوهر و همنشيني جوهري آنها است. مسالهاي كه اينها را به هم پيوند ميدهد و اين موانست را ايجاد ميكند، اين است كه هر سه در لغت به معناي «منع»اند. بنابراين اگر يك عالم علم لغت به بطن اين سه واژه نظر كند، متوجه ميشود كه هر سه واژه اشاره به «منع» دارند يا نگاه داشتن (تقوي) و بند بر پاي نهادن (عقل) و لگام زدن (حكمت). معتقد هستم نسبتي كه از لحاظ لغوي بين اين سه واژه در اينجا وجود دارد، ميتواند مبناي يك استنتاج جوهري شود؛ نسبت جوهري و ذاتي به اين معنا كه «تقوا» در ذات خود اگر به حقيقت باشد، عقل و حكمت را هم دارد. اگر حكمت به حقيقت، حكمت باشد در ذات خود تقوا و عقل را هم دارد و اگر عقل به حقيقت، «روحاني» باشد به همان معنا كه در قرآن هم رديف نقل و سمع آمده؛ بنابراين در ذات خود، هم حكمت و هم تقوا را دارد. البته اينجا بحثي وجود دارد كه من در آن جلسه هم به آن اشاره كردم كه چرا اين سه مفهوم بنيادين و گوهرين هر سه از سر منع و عقال و وقايه در اين حوزه مفهوم پيدا ميكنند. شايد از اين رو كه در خلقت انسان ابتدا فجور بر انسان الهام شد «و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» و كسي تا به تزكيه نرسد و فجور را نزدايد و منع از لذات نفس نكند، به حقيقت رستگار نميشود و اين داستاني براي خود دارد كه بماند براي فرصتي ديگر. اين نكته را در مقدمه عرض كردم تا بگويم عالمان حقيقي در تمدن اسلامي صاحب اين سه گوهرند و بر بنياد حكمت جوهريشان، عقلانيتي در انديشه و در تعليمشان وجود دارد كه مثالزدني است و بر بنياد اين حكمت، تقوايي در گفتار و كردار و خصال و سيره و حياتشان وجود دارد كه اين هم مثالزدني است و اين را يكي از مصاديق موانست جوهري عقل و حكمت و تقوا ميدانم.
از همين رو مايل هستم مصداق برجسته اين موانست را در عصر كنوني مرحوم علامه حسنزاده آملي بدانم. همه كساني كه در باب ايشان مطالعه كردهاند و اندك آگاهي از ايشان دارند، ميدانند كه در حوزه تقوا، سيره ايشان مثالزدني بود و ميدانند كه در قلمرو حكمت از جمله حكماي جامع تمدن ما بودند. تسلط در فقه و تفسير و كلام و فلسفه و عرفان و رياضيات و هيات و نجوم و هندسه و حتي ادبيات و شعر و آشنايي با رموز و وقوف به اسرار ابيات مولانا يا حافظ نيز در آثار ايشان وجود دارد و اين جنس جدي حكمت در تمدن اسلامي است. اگر در قرآن «حكمت» به مفهوم «خير كثير» است، بنابراين بالذات بيانگر اين است كه اگر به كسي «حكمت» بدهند، عقل و تقوا هم ميدهند يا شايد تقوا، سبب شود كه موجب خطاب عطيه الهي يا مشمول اين رحمت الهي شوند.
آن كسي كه در جوهر خود مفهوم حكمت يا طلب حكمت را بپروراند، بر بنياد «من أخْلص لِلهِ أرْبعِين ليلأ...» و اين اخلاص را بستر بنيادين طلب حكمت قرار بدهد، اين مهم در سيره عملي او و سيره حيات و زندگي او حتما گرايش عقلي به فلسفه، گرايش به عرفان عملي يا تقوا و البته گرايش به عرفان نظري را پديد ميآورد. ميخواهم بگويم برآمده و مستنتج از اين گوهر يعني حكمت حقيقيه، هم وقوف به بطن و متن عقلانيت در دانش فلسفي حاصل ميشود و هم عامليت در حوزه تقوا و عرفان عملي و هم عالميت در مباني رمز گونه عرفان نظري. اين ويژگي ذاتي و جوهري اشاره به حكمت و خير كثيري است كه در قرآن به كفايت بيانگر جامعيت مفهوم حكمت و آثار گرانبها و بينظير آن است.
حسنزاده آملي، طبيب روحاني
محمدباقر لاريجاني
ما هر وقت كه در خدمت مرحوم علامه حسنزاده آملي بوديم به ميزان قابليتي كه داشتيم چيزي از ايشان ميآموختيم. جلسه و محضري نبود كه در خدمت ايشان باشيم كه آن محفل، محفلي آموزشي نباشد و هرگز به خاطر ندارم كه در نشست و برخاستها و گفتوگوها، سخني غيرمفيد در لسان مبارك ايشان جاري شده باشد؛ ايشان چنين شخصيتي بودند؛ لذا در تمام جلسات و حركات و سكنات و صحبتها براي انسان آموزنده بودند. اگر از لحاظ روحي حال مساعدي داشتيم، خيلي ما و شاگردان را به اصطلاح تحويل ميگرفتند و نكاتي را بيان ميكردند اما اگر كمي مغشوش بوديم و حال مساعدي نداشتيم، مراعات ميفرمودند و به خوبي متوجه حال روحي ما ميشدند؛ اين يك نكته مهم نزد اساتيد بزرگ است كه ميتوانند به خوبي حالات و سكنات شاگردان خود را درك كنند و به مناسبت وقت مطالبي را بيان كنند. وقتي افراد به دنبال استاد ميگردند، بايد كسي را پيدا كنند كه شرايط آنها را درك كند و متناسب با حالات روحي آنان دستوراتي بدهد و اشكالاتشان را برطرف كند؛ مرحوم حسنزاده نيز اين حالت را داشتند. وقتي يك طلبهاي را صدا زدند و فرمودند: اي بنده خدا اگر به درس فصوص يا تمهيد وارد ميشوي، بايد با طهارت كامل ظاهري و باطني وارد شوي، ظاهرا ايشان اشارتي باطني به آن طلبه داشتند كه نيازمند طهارت بوده و به هر دليل موفق به انجام اين عمل نشده بوده است. مرحوم حسنزاده آملي، طبيب روحاني بودند، همانطوركه امثال ما طبيبان جسماني هستيم، براي تشخيص و درمان بيماريهاي نفساني و دروني انسانها نيز نيازمند طبيب روحاني هستيم كه به مناسبت حالات دروني شخص به راهنمايي و دستگيري از او اهتمام ميكنند. گاهي مرحوم علامه حسنزاده آملي به مناسبتي به من فرمودند كه ممكن است يك نگاه نامناسب، سالها انسان را به لحاظ روحاني و نفساني عقب بيندازد كه توضيح بيشتر درباره اين موضوع در اين مجال نميگنجد. اما در همين باب و در جهت تزكيه و تربيت نفس نيز دستورات معنوي فراواني داشتند كه آن دستورات را به برخي از خواص و شاگردان نزديك خود اعطا فرموده بودند. مرحوم علامه حسنزاده براي مولفههاي معرفتي و بينشي ارزش قائل بودند و اگر كسي از ايشان دستوري اخلاقي يا معنوي ميخواست، بر اين نكته تاكيد داشتند كه بايد ذهن انسان باز باشد تا مطلب برايش جا بيفتد. بنابراين لازم است كه طلاب و اهالي علم بينش خود را ارتقا دهند و به تزكيه نفس بپردازند تا ابواب معرفتي به روي آنها گشوده شود. استاد حسنزاده همواره تاكيد داشتند كه مردم نبايد نگاهشان به معارف ديني اينگونه باشند كه اين معارف همانند يك دارو يا كپسول درماني قابل استفاده و دركند. بلكه در اين مسير همت و ممارست و استقامت نياز است. البته در اين راستا برخي از توصيههاي خود را در قالب رسالهاي با عنوان «لقاءالله» به رشته تحرير درآوردهاند كه ميتواند براي اهالي اين امور مفيد و قابل استفاده باشد. پژوهشگر
گستردگي دانش علامه حسنزاده
حميد پارسانيا
من به چهار مطلب در رابطه با استاد حسنزاده آملي اشاره ميكنم كه مطلب اول درباره منزلت و جايگاه علمي ايشان خصوصا در حوزه فرهنگي و تاريخي معاصر ما به عنوان يك عالم ذوالفنون است. نكته دوم در نسبتي است كه ايشان بين علوم مختلف برقرار ميكردند، نكته سوم درباره نسبتي است كه به علامه حسنزاده مخصوصا در علم هيات داده ميشود و نكته چهارم خاطرهاي است كه از ايشان دارم. استاد حسنزاده، علامه ذوالفنون بودند و در علوم مختلف همانند كلام، فلسفه، ادبيات، فقه و اصول و هيات و رياضيات، به جايگاهي رسيده بودند كه در موضع اجتهادي قرار داشتند و اين، منزلت اين عالم بزرگوار را نشان ميدهد. ايشان در پانزده سالي كه در تهران بودند از اساتيد بزرگي بهره بردند و اين حاكي از توجه جدي ايشان در حكمت اسلامي بود. نكته دوم اين است كه بهرغم گستردگي دانش علامه حسنزاده، نسبت به حوزههاي معرفتي مختلف اما اين دانشها به شكل پراكنده در وجود ايشان جمع نشده بود بلكه از نظم و ارتباط منطقي برخوردار بودند. اين اقتضاي خود دانشهاست كه پيوستگي پيدا ميكنند. در حوزه علوم عقلي، عمده تدريس ايشان متوجه علوم الهي و رباني بود لذا حتي هيات، رياضي يا طبيعيات به دليل استفاده از مباني الهي، رنگ الهي ميگرفت اما علمي كه مورد توجه ايشان قرار داشت علم الهي بود و حجم دروس در اين علم با ساير علوم قابل مقايسه نبود. نكته سوم درباره تعرض به ايشان از جهات مختلف است كه بعضا شاهد آن هستيم؛ اما اين نسبتها درست نيست. شرح و تدريس دروسي همانند نجوم و رياضيات به اين معني نبود كه هرچه بيان ميكنند نظر خود ايشان باشد؛ همانگونه كه خود استاد بيان ميكردند كه به عنوان مثال نظر بطلميوس در فلان موضوع ممكن است مورد تاييد همگان نباشد. ايشان اساسا به لحاظ فلسفي، فلكالافلاك و كليت هيات بطلميوس را برهاني نميدانستند، لذا نسبت دادن اين نظريات به ايشان و اينكه خودشان هم قائل به چنين مسائلي بودند، صحيح نيست. در پايان عرايضم قصد دارم يكي از خاطراتم را درباره مرحوم حسنزاده بيان كنم. علامه حسنزاده، مدتي در دهه شصت شمسي، علمالنفس را در مدرسه تحت اشراف آيتالله مكارم شيرازي تدريس ميكردند و منزل ايشان هم نزديك آنجا بود. در خاطرم هست كه بعد از پايان درس، خدمت ايشان بوديم و پرسشي مطرح شد كه با چهرهاي بشاش، بحث را تا دم كوچهاي كه منزلشان بود ادامه ميدادند. در همانجا يك خانم محترمهاي به سمت ايشان آمد و قصد فروش مقداري از اجناسش را داشت كه به وسيله كوپن ارزاق تهيه كرده بود. ايشان با كرامت تمام، وجه اجناس را دادند و فرمودند: از تو اين اجناس را ميخرم و دوباره آنها را به شما بازميگردانم. لذا وجه آن را پرداخت كردند و اجناس را هم به آن شخص دادند؛ سپس دست به سوي آسمان بلند كردند و فرمودند: خدا را شاكرم كه توانستم مشكلي را از كسي برطرف كنم. اميدوارم خداوند اين عالم رباني را قرين لطف و رحمت خود قرار دهد. پژوهشگر علوم اسلامي
انساني فارغ از دنيا و ماديات
حسن رمضاني
انسان به ثمرنشستهاي چون حضرت استاد حسنزاده آملي كه هم در بعد علم، قلههاي علم و معرفت را فتح كرده بود و به مدارج بسيار عالي و بالايي دست يافته بود و هم از نظر عمل و مراعات اخلاص، آيتي بود بس بزرگ و سترگ، مصداق چنين سخني و چنين فرمايشي است. فرمايش از قول حضرت عيسي (ع) هست كه از ايشان پرسيدند كه «من نجالس؟» ما با چه كسي نشست و برخاست داشته باشيم؟ حضرت بر اين سه خصوصيت تاكيد داشت: يكي ديدن آن شخص كه انسان بايد با او نشست و برخاست داشته باشد و ديگري سخن او و سومي عملش. نسبت به ديدن فرمود: يذكركمالله رويته. با كسي بنشينيد كه نگاه به او شما را به ياد خدا مياندازد. حضرت استاد حسنزاده آملي اينگونه بود. از خدا سخن ميگفت. از حق صحبت ميكرد. از رسيدن به خدا و سلوك اليالله و لقاءالله و فناي فيالله و بقاء بالله سخن ميگفت. تمام آنچه را كه اين مرد بزرگ قلم زد، نوشت، تبيين كرد، از اين رنگ و بو برخوردار بود. نگاه به او انسان را به ياد خدا ميانداخت و امر دوم، سخن او و گفتار او در علم انسان بيفزايد و حضرت استاد اينگونه بود. آثاري كه از آن مرد بزرگ به جاي مانده است، چه نوشتار و چه گفتار، همه آنها پر است از نكات و دقايق علمي كه بر علم و معرفت انسان ميافزايد. امر سوم هم عمل آن بزرگوار است كه نگاه به عمل او و توجه به عمل او، انسان را به آخرت ترغيب ميكند و ميكرد. استاد حسنزاده اهل دنيا نبود. هرگاه سخن دنيا و چرب و شيرين آن به ميان ميآمد، از «دنيا» تبري ميجست. وابسته نبود؛ نه به پست و مقام و نه به جاه و موقعيت. انساني بود كه بندگي خدا را براي خود، بهترين عنوان ميدانست. همان فرمايش اميرالمومنين(ع) كه به درگاه الهي عرضه ميدارد: «كفي بيفخراً ان تكون لي ربا و كفي بيعزاً ان اكون لك عبدا» پژوهشگر
تلمذ حسنزاده آملي نزد سيد حسن الهي
منوچهر صدوقي سها
درباره اساتيد مرحوم حسنزاده به خصوص در محدوده علوم عقلي تا جاييكه من ميدانم ايشان وقتي از آمل به تهران تشريف ميآورند به خدمت مرحوم آقاي شيخ محمد تقي آملي رضوانالله تعالي عليه ميروند كه از علما و حكماي تراز اول بودند. ظاهرا آشنايي ايشان با اساتيد تهران از طريق مرحوم آقاي آملي است. تا جاييكه من ميدانم در ساحت معقول، ايشان در تهران موفق به حضور در حوزه درس آقاي آملي ميشوند و ظاهرا بيشتر فقه و اصول را خدمت ايشان ميخوانند و خدمت استاد بزرگوار خود بنده آقاي شيخ علي محمد جولستاني اعليالله قدره كه آقاي حسنزاده كتبا يكي، دو جا به اين تلمذ اشاره فرمودهاند، نيز مشرف ميشوند و بعد از ايشان هم مرحوم علامه شعراني. از ديگر اساتيد ايشان در تهران مرحوم الهي قمشهاي بودند و مرحوم فاضل توني رحمتالله عليهم اجمعين كه از سرآمدان شاگردان آقا ميرزا هاشم اشكوري بودند و آقا ميرزا هاشم هم خليفه آقا محمدرضا قمشهاي است و اين سلسله جليله مشايخ عرفان نظرياند در عصر خودشان. بعد كه به قم مشرف ميشوند تا جاييكه من ميدانم ارتباط ايشان بيشتر با دو برادر جليلالقدر مرحومان علامه طباطبايي و سيدحسن الهي بوده است.
عرفان نظري به عنوان اينكه علمي است از علوم، در حد اين علميت، حقيقت علم نميتواند باشد. ما از روز اول كه درس خواندهايم، گفتهايم، خواندهايم و شنيدهايم كه «العلم هو الصوره الحاصله من الشي عند النفس» علم انسانها نوعا علم حصولي است كه حاصل ميشود از خارج در درون انسان است. نقشي است كه از بيرون در درون انسان نقش ميشود؛ اينكه نميتواند حقيقت علم باشد. فرض بفرماييد اين استكان الان جلوي من است و درون آن آب است و آب هم ولرم است. اگر استكان را در كنار حرارت بگذاريم، گرم ميشود. اگر در داخل يخچال بگذارم سرد ميشود. سردي و گرمي در خارج يك حقيقتي است. آب گرم در خارج واقعا گرم است و آب سرد در خارج واقعا سرد است. اما، نه گرمي و نه سردي در خارج استقلال وجودي ندارند و هيچكسي نميتواند بگويد آن، خود گرما و خود سرما است؛ عرض تابع يك جوهري است، بايد چيزي باشد تا سرد و گرم شود. اگر علم هم از همين مقوله بوده باشد كه يقينا علم حصولي هم از همين مقوله است، نميتواند چندان اعتبار و ارزشي داشته باشد. عين حرارتي كه عارض بر آب ميشود؛ علم صوري براي نفس بنده حاصل ميشود، عين همان حرارتي كه از آب زايل ميشود، نقش هم از ذهن من زايل ميشود. ثم ماذا! اين چه علمي است. حقيقت علم نقوش و الفاظ و... نيست. حقيقت علم همان نوري است كه از نفس قدسيه انسان برميآيد و ساطع ميشود به نحوي كه مرحوم آقاي عصار استاد ما ميفرمودند، نفوذ ميكند در حقايق اشيا. ميخواهم عرض كنم كه فلسفه و حتي عرفان نظري نيز، اگر مراد از آنها همان الفاظ و نقوش و... باشد چندان كارساز نخواهند بود؛ حقيقت علم اينها نيست. حقيقت علم، تطور نفس انساني است به علميت؛ يعني ذات انسان خودش بشود علم. مگر درباره حق تعالي نميگوييد كه صفات عين ذاتند؛ در اينجا هم تا چنين حالتي پيدا نشود مشكلي حل نخواهد شد. در اين محدوده، يعني آن علمي كه با نفس نفيس مرحوم حسنزاده عينيت داشته باشد تا جاييكه من ميدانم، اين بهره را از مرحوم آقاي سيدحسن الهي برادر بزرگوار مرحوم علامه گرفته بودند و داستانهايي كه نقل ميكردند و بسياري از دوستان شنيدهاند؛ كاشف از همين معنا است كه در خدمت مرحوم «الهي» يك رقم تطور نفساني براي ايشان پيش آمده بوده است و اينهمه كه از اتحاد عقل و عاقل و معقول دم ميزنند و ما هم دم ميزنيم، لااقل اين مهم براي ايشان حاصل شده بوده است. پژوهشگر فلسفه اسلامي
ابعاد متعدد شخصيت حسنزاده آملي
سيد حسن امين
استاد ما علامه حسن حسنزاده آملي حامل و ميراثدار عقلانيات و عرفانيات 1400 ساله اخير مكتب تشيع بود. از اين جهت مخصوصا در ابعاد فلسفي و عرفاني اگر ما ميخواستيم كه اسوه و نمونه برجسته تمام فيلسوفان و عارفان و متفكران و حتي متعبدان اين هزاره اخير را در شخص واحدي جمع كنيم مصداق اتم و اكمل اين شخص علامه حسنزاده بود. بنابراين هر چند كه ابعاد شخصيتي ايشان متعدد و متنوع بود اما ميزان توليد علم و تعداد آثار ايشان حقيقتا حيرتانگيز است. يعني اگر يك انسان معمولي كه 8 ساعت بايد بخوابد و 8 ساعت كار كند و 8 ساعت هم به عبادت و عبوديت و زندگي زناشويي و تربيت اولاد بپردازد، آن شخص حتي ممكن است موفق نشود از آثار انبوه علامه حسنزاده آملي رونويسي كند. ايشان بخت خوبي داشتند كه موفق شدند آخرين نسل از استادان فلسفه و حكمت و فلكيات و نجوم كه در مرتبه متعالي بودند، را درك كنند و تقريبا ميتوانم بگويم هيچكدام از آنها تكرار نشدند. مرحوم سيد ابوالحسن رفيعي قزويني استاد ايشان بوده است يا اينكه علامه طباطبايي يا برادر ايشان محمد حسن الهي طباطبايي در عرفان و سلوك، استاد ايشان بودند. همچنين استاد برجسته ديگري كه ايشان داشتند، استاد ابوالحسن شعراني بودند كه يكي از مردان ممتاز صد ساله اخير بودند. پژوهشگر حقوق
اهميت كشيك نفس
قادر فاضلي
علامه حسنزاده از برادر مرحوم علامه طباطبايي مرحوم سيد حسن الهي نقل ميفرمودند كه سيد حسن الهي به من فرمود: روزي از طريق علم اعداد و علم جفر سوالي كردم كه چگونه ميتوان به خدمت امام زمان رسيد؟ (علم اعداد و علم جفر فني در علوم غريبهاند و اين بزرگان اين علوم را ميدانند و علامه حسنزاده نيز ميدانستند)، ميگفتند: جواب آمد؛ «بالتوجه التام اليالله». با توجه تام نه توجهي ناقص چون امام زمان خليفهالله است، كسي كه به الله توجه نداشته باشد به خليفهالله هم توجه نخواهد داشت. حال سوال و جواب چگونه بود من نميدانم اين مربوط به علم اعداد است. علامه حسنزاده ميفرمودند آدم بايد كشيك نفس بكشد.
استاد حوزه علميه قم تاكيد كرد: مرحوم علامه حسنزاده اين جمله را زياد ميفرمود كه: هر كس ميهمان سفره خويش است. يعني شما در آن دنيا بر سر سفرهاي مينشيني كه خودت از اين دنيا آماده و تهيه كردهاي و به آن طرف فرستادهاي. يك نكته فني و علمي و كاربردي كه ميفرمودند، اين است كه؛ عامه ميپندارند انسان به بهشت و جهنم ميرود، ولي خاصه اعتقاد دارند بهشت و جهنم در انسان است. انسان خود، بهشت و جهنم است و در خودش بهشت و جهنمي ايجاد ميكند. قرآن كريم ميفرمايند: «و اما ان كان منالمقربين فروح و ريحان جنت النعيم» يعني اين آدم، خود روح ريحان و جنت نعيم ميشود. جمله لطيفي است. عامه ميگويند فلاني به بهشت رفت و فلاني به جهنم رفت ولي خاصه ميگويند فلاني خود بهشت و فلاني خود جهنم است. اين نكته در انسانسازي بسيار كارساز است. پژوهشگر
حقيقت علم همان نوري است كه از نفس قدسيه انسان برميآيد و ساطع ميشود به نحوي كه مرحوم آقاي عصار استاد ما ميفرمودند، نفوذ ميكند در حقايق اشيا. ميخواهم عرض كنم كه فلسفه و حتي عرفان نظري نيز، اگر مراد از آنها همان الفاظ و نقوش و ... باشد چندان كارساز نخواهند بود؛ حقيقت علم اينها نيست.
آن علمي كه با نفس نفيس مرحوم حسنزاده عينيت داشته باشد تا جاييكه من ميدانم، اين بهره را از مرحوم آقاي سيدحسن الهي برادر بزرگوار مرحوم علامه گرفته بودند و داستانهايي كه نقل ميكردند و بسياري از دوستان شنيدهاند؛ كاشف از همين معنا است.