مساله بنيصدر؛ خيانت يا تاثيرگذاري ماندگار؟
محمد دروديان
با درگذشت دكتر ابوالحسن بنيصدر، اولين رييسجمهور ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به جاي بررسي نقش تاريخي وي در تحولات سياسي- اجتماعي و امنيتي، عملكرد بنيصدر به عنوان رييسجمهور و فرمانده كل قوا، تنها در چارچوب مفهوم «خيانت» مورد توجه قرار گرفته است. با نظر به درگذشت وي در فرانسه و چگونگي بازتاب و مفهومبندي مرگ وي در مطبوعات ايران، اين پرسش ايجاد شده است كه كدام مساله در پيدايش اين برداشت تاثير گذاشته است؟ آيا مسووليت بنيصدر در مقطع زماني وقوع جنگ و اشغال سرزمين ايران و ناكامي در آزادسازي آن، موجب اين نگرش شده است يا همسويي وي با گروههاي سياسي ازجمله مجاهدين خلق و فرار از كشور؟ بديهي است كه قرار گرفتن بنيصدر در موقعيت رييسجمهور ايران با بيش از 11 ميليون راي، هيچ نسبتي با مفهوم خيانت نداشت، بلكه وي با قرار گرفتن در كانون رقابتهاي سياسي، از اين موقعيت برخوردار شد و سپس از سوي امام خميني به عنوان رهبر انقلاب علاوه بر تنفيذ حكم رياستجمهوري، در مقام فرماندهي كل قوا قبل از آغاز جنگ منصوب شد. با اين توضيحات، پس مساله چيست؟ بدون ترديد وقوع جنگ و اشغالِ نزديك به 20 هزار كيلومتر از سرزمين ايران، عملكرد بنيصدر را در سطح ملي، به عنوان رييسجمهور و فرمانده كل قوا و در امتداد رقابتهاي سياسي، به زير سوال برد و بهشدت تضعيف كرد. در اين فرآيند، ناتواني در آزادسازي مناطق اشغالي در سال اول جنگ، همپيماني با مجاهدين خلق و سپس فرار از كشور و استقرار در فرانسه با هدف براندازي نظام، موقعيت بنيصدر را به تدريج از كانون سياستورزي در ايران خارج و در درون پارادايم وابستگي به قدرتهاي خارجي تعريفپذير كرد. آزادسازي مناطق اشغالي در سال دوم جنگ و تامين ثبات سياسي، همراه با ضربه استراتژيك به كادر مركزي سازمان مجاهدين خلق و استقرار مسعود رجوي در بغداد ازجمله موضوعاتي است كه نسبت ميان روند تحولات ايران با نقش بنيصدر را در تاريخ سياسي و امنيتي ايران، همچنين نقش وي را در پاريس به عنوان رهبر اپوزيسيون دچار گسست كرد. پس از آن، بنيصدر هيچگونه پايگاه و نفوذ سياسي- اجتماعي براي تاثيرگذاري نداشت. در حالي كه اگر پس از خلع از رياستجمهوري با تاكيد امام خميني(ره) مبني بر عدم تعقيب وي، در ايران مانده بود، در مقايسه با فرار از كشور، نقش بيشتري در جامعه و ساختار سياسي كشور داشت و به تناسب شرايط مختلف محل رجوع قرار ميگرفت. در واقع پيوند با منافقين و فرار از كشور، ضربه اساسي و نهايي را بر بنيصدر وارد كرد و اين بزرگترين اشتباه سياسي او پس از انتخاب به عنوان رييسجمهور ايران بود. بنابراين با آزادسازي مناطق اشغالي پس از فرار بنيصدر، تامين ثبات در ايران، متقابلا پيوند بنيصدر با مجاهدين خلق و استقرار آنها در فرانسه و سپس انتقال به عراق براي براندازي نظام با حمايت خارجي، وي را از كانون سياست و تاثيرگذاري بر سياست و جامعه ايران خارج كرد و موضوع ديگري براي طرح نام وي در تاريخ سياسي ايران باقي نمانده است. با اين توضيحات، مباحثي كه تحت عنوان خيانت بنيصدر در جنگ طرح ميشود، بيش از آنكه با نظر به تاثيرگذاري بنيصدر در زمينههاي مختلف باشد، متاثر از واقعيات سياسي و تاريخي است كه به دليل حضور نسل جنگ در عرصه سياست طرح ميشود و با تغيير اين نسل، موضوعيت آن تاريخي و فراموش خواهد شد. بنابراين «پروژه ناتمام» بنيصدر در جاي ديگري و به جاي مفهوم خيانت، بايد با استفاده از مفهوم «تاثير و پيامدهاي ظهور و سقوط بنيصدر در ساختار سياسي- نظامي كشور و پيامدهاي آن» مورد نقد و بررسي قرار بگيرد كه در ادامه به برخي موارد آن اشاره خواهد شد:
1- بنيصدر اولين و آخرين فردي بود كه از سوي امام خميني(ره) به عنوان فرمانده كل قوا منصوب شد. پس از وي و شكست تجربه انتصاب او، اين عنوان به فرد ديگري تفويض نشد. در حالي كه در جنگ در چند مقطع اختياراتي در همين سطح با استفاده از عنوان «فرمانده عالي جنگ» و هماهنگكننده ارتش و سپاه واگذار شد.
2- ضرورت مشاركت فعال نهادهاي انقلابي در عرصه سياست، با هدف حفظ انقلاب و تامين امنيت، پس از تشديد اختلافات در ساختار سياسي در دوره رياستجمهوري بنيصدر و سپس همپيماني بنيصدر با گروههاي سياسي ازجمله مجاهدين خلق شكل گرفت و به عنوان يك سنت سياسي همچنان ادامه يافت.
3- اولين ريزش اجتماعي و كاهش مشاركت سياسي در انتخابات رياستجمهوري، با آشكار شدن سرنوشت بنيصدر، صورت گرفت و با بعدها با هزينه شهات 72 تن در انفجار حزب جمهوري و شهادت شهيدان رجايي و باهنر جبران شد.
4- ضرورت آزادسازي مناطق اشغالي و از طرفي ناتواني و شكست بنيصدر در تامين آن و پيوستگي اشغال با بيثباتي سياسي، مهمترين دليل مشاركت و نقش موثر سپاه در جنگ و تغيير ساختار سپاه از نيروي امنيتي به نظامي بود كه پيامدهاي آن همچنان ادامه دارد و رو به توسعه و تعميق است.
5- فرهنگ مبارزه با ليبراليسم گرچه در دوره دولت موقت و عليه سياستهاي مرحوم بازرگان شكل گرفت، اما در دوره بنيصدر نهادينه شد و پس از خرداد سال 1376 به اوج رسيد و همچنان براي تبيين شرايط و نقد برخي افراد، از مفهوم «بنيصدري كردن» اوضاع استفاده ميشود.
6- ائتلاف سياسي بر محور مفهوم «خط امام»، با تصرف سفارت امريكا در 13 آبان 1358 شكل گرفت. ولي در دوره بنيصدر مفهوم يادشده به مفهوم حزباللهي و مكتبي تغيير كرد. هر چند با حذف بنيصدر از ساختار سياسي، مفاهيم چپ، راست و ميانه، براي صورتبندي جريانات سياسي جايگزين مفاهيم پيشين شد.