• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۷ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5072 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۳ آبان

پیشکش به خزان محمود یاوری، یک سال پس از پرواز

از زاینده‌رود تا آسمان هفتم!

امید مافی

درست یک سال است که گلخنده ای بر لبانش ننشسته. یک سال است که تنها به روی خدا و خورشيد تبسم می‌کند و از تراس بهشت برای بابک و همه کسانی که دلتنگش هستند، بوسه می فرستد.

سرمای نحس پاییزان یادآور پرواز مردی است که قلبی به وسعت زاینده‌رود داشت و چشمانی به غایت مهربان. آنقدر مهربان که یاس‌ها و یاسمن‌ها مردمکانش را پوشانده بودند و عشق به پلک‌هایش حسادت می‌کرد.
سرهنگ رود زلالی بود که با جبر روزگار به دریاها پیوست تا برای همیشه منتظرش بمانیم و آن لهجه اصفهانی دلربایش را به حافظه بسپاریم.
حالا ماییم و یک دنیا دلتنگی برای فرمانده‌ای که به زیارت باران رفته تا شاید خبر تازه‌ای از آسمان برای‌مان بیاورد. دل‌های‌مان روشن است او دیر یا زود بر‌می‌گردد و دوباره کنار نیمکت‌های برزخی، چهره یشمی عشق را به یاد خواهد آورد. سوگند به کفش‌هایش از هر جاده‌ای که بیاید، عزیزترین سوغاتی برای‌مان غبار پیراهنش خواهد بود. پس هرگز از فروچکیدنش هراس نداریم و صبوری می کنیم تا بادها آرام گیرند و ابرهای ناشناس ‌‌کمی ببارند. آن وقت حتما دوباره عاشقش می شویم و با دستان آغشته به شکوفه‌های تنش صنوبر می‌کاریم در فراسوی نصف جهان. 
سفر بخیر سرهنگ. مرگ تو رفتن نیست؛ برگشتن است به وقت بهار، وقتی شمعدانی‌ها بهانه‌ات را بگیرند و جهان با همه پلیدی‌اش اقرار ‌کند بی تو چیزی کم دارد.
تا وقتی از زیر خروارها خاک برگردی و دوزخ ما را شبیه بهشت کنی دم نمی‌زنیم و تنهایی را با مویه و ماتم به دوش می‌کشیم... و چه اعجازی دارد فعل مقدس دوستت دارم در سالمرگت. هنگامه بال‌گشایی‌ات، آغشته به عشق و انتظار...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون