• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5074 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۵ آبان

پس‌لرزه تلفات زلزله جنوب كشور

دليل مرگ: زلزله نه؛ عامل مرگ: تير چراغ برق

بهاره شبانكارئيان| تصاويري از زلزله روز 23 آبان ماه در فضاي مجازي و رسانه‌ها منتشر شد. صحبت‌هاي مسوولان يكي پس از ديگري خبرگزاري‌هاي سراسر كشور را در خصوص همين زلزله جنوب كشور پر كرده بود. اعلام مي‌كردند زلزله هرمزگان مصدوم نداشته، كشته نداشته. تا اينكه ساعت از 5 بعدازظهر گذشته بود كه ناگهان خبر كشته شدن يك نفر بر اثر افتادن تير چراغ برق در زلزله بندرعباس منتشر شد. همچنين عكس‌هاي لحظه حادثه.
عكس‌ها نشان دادند كه همه دورش حلقه زده بودند. تنها ماشين آمبولانس در ميان جمعيت خودنمايي مي‌كرد. يك مرد در وسط كوچه افتاده بود. كنارش هم تير چراغ برق. هر دو از پا در آمده بودند. سيم‌هاي سياه و پاره، ميان مرد و تير چراغ برق پخش زمين بودند. مرد شلواري به رنگ سرمه‌اي به تن داشت و بلوزي به رنگ كرم. بدنش غرق در خون. ديگر خبري از زلزله و ريشترهاي تكان‌دهنده‌اش نبود و تنها اثري كه از خود به جاي گذاشته بود جسم بي‌جان بصير بود.
زلزله دو روز پيش در جنوب كشور، بندرعباس را لرزاند. همچنين تن همسر و فرزند 4 ساله بصير را.  خانواده بصير از زلزله بندرعباس جان سالم به در بردند، اما بصير نه. هيچ كدام از خانواده سه نفره قلچي، نمي‌دانستند كه در هنگام فرار از زلزله، بصير اسير تير چراغ در محله اوزي‌هاي شمالي در بندرعباس مي‌شود. بصير 27 ساله عصر روز 23 آبان ماه تازه از سر كار برگشته بود كه با اتفاق ناگهاني زلزله دست زن و دختر چهار ساله‌اش را مي‌گيرد كه از زلزله فرار كند، اما در خيايان، اسير حادثه‌اي دردناك مي‌شود. ناگهان تير چراغ برق كوچه راين، سقوط مي‌كند. سقوطي كه دامن بصير را مي‌گيرد و روي بدن بصير مي‌افتد و او جانش را در جلوي چشمان همسر و دختر خردسالش از دست مي‌دهد. زلزله هرمزگان اهالي بندرعباس را به بيرون از خانه كشاند. ناصر نارويي برادر زن بصير با ترسي كه در صدايش جا خوش كرده است جزييات حادثه را براي «اعتماد» شرح مي‌دهد.
كوچ به ايران
35 سال دارد و بصير دامادشان بوده است. سال 84 به خاطر درآمد بيشتر راهي بندرعباس مي‌شوند، اما بصير دو سال پيش راهي ايران شد، آن هم از افغانستان. ناصر نگران و بي‌قرار است و صحبت‌هايش را سريع ادا مي‌كند: «بصير چند سال پيش پدرش را از دست مي‌ده. مادرش در افغانستان زندگي مي‌كنه. بصير دو تا خواهر داره، دو تا هم برادر. برادرشم اومده بندرعباس. همه ما به يه اميدي اومديم. خب افغانستان كار نبود و اينجا بيشتر مي‌تونستيم پول داشته باشم. بصير هم اونجا زن گرفت، كي؛ پنج سال پيش. دخترش دو سالش بود كه دست زن و بچه‌اش رو مي‌گيره تا بياد بندرعباس براي كار. پيش ما.»
فرار از زلزله
 ناصر ادامه حادثه را توضيح مي‌دهد با همان كلمات دير فهم و لهجه‌اي منحصر به افغان‌ها: «دو ساله اينجا زندگي مي‌كنن، ‌ها. كارگر ساختمون بود. ديروز تو راه برگشت به خونه‌شون بوده كه زلزله مياد. سريع پله‌هاي خونه‌شون رو مي‌ره بالا كه دست و زن و بچه‌اش را بگيره فرار كنن كه خيابون تير چراغ برق و كل سيم‌هايي كه بهش بود افتاد روي تن بصير. برادرش اومد. من اومدم. برادرش از بصير كوچيك‌تره تازه نامزد كرده. برادرش و زن و بچه‌اش برمي‌گردن افغانستان، اما برادر بصير مجبوره برگرده. كارش اينجاس. زندگيش اينجاس.»
انتقال به افغانستان
برادر زن بصير با ناراحتي ادامه مي‌دهد: «تا رسيدم فهميدم مرده. با آمبولانس رسوندنش بيمارستان صاحب زمان. ربع ساعت (منظور ناصر نارويي، يك ربع بعد است) ما رسيديم بالا سرش. دكتر گفت فوت شده. حالا مي‌خوايم برش گردونيم افغانستان. مادرش فهميده بي‌تابي مي‌كنه. گريه مي‌كنه. منتظر برگه انتقالي از دادگاه و پاسگاهيم. زنش تصميم داره بره افغانستان پيش خانواده‌اش، اما برادر كوچيك بصير برمي‌گرده. گفتم كه كارش اينجاس. زنش خيلي گريه مي‌كنه. خيلي.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون