يك سال پس از آتشسوزي جنگلهاي گچساران
هر جا انسان هست آتش هست
طبيعت از دل جنگل ريشه ميدواند. جنگلي كه هزاران هزار درخت در آن قد علم كرده است، اما اكثر اين جنگلها به دلايلي شناخته يا ناشناخته دچار آتشسوزي ميشوند. آتشسوزي جنگل هم اگر در منطقهاي با گياهان اشتعالپذير در نواحي روستايي يا در طبيعت وحش روي دهد كنترل ناپذير است. در برخي مناطق جهان آتشسوزي جنگلها امري طبيعي است، زيرا اقليم اين مناطق به طور كلي اقليمي داغ و خشك است كه همين اقليم تمام طول سال زندگي و زيرساختهاي آن را در معرض خطر بسيار زياد آتشسوزي قرار ميدهد كه اين خطر در ماههاي داغتر مانند تابستان و بهار چند برابر ميشود.
اصطلاح آتشسوزي جنگل نيز فقط به آتشسوزيهايي كه در جنگل روي ميدهد گفته نميشود، بلكه اين اصطلاح به ديگر آتشسوزيهاي مشابهي كه در طبيعت وحش مانند چمنزار، بيشهزار، بوتهزار و خاك باتلاقي روي ميدهد نيز گفته ميشود. ساختمانها نيز اگر در چنين حادثهاي دچار حريق شوند، ميتوانند درگير اين آتشسوزيها شوند. از آنجايي كه علت آتشسوزي جنگل متفاوت است، نتيجهاي كه از خود برجا ميگذارد هميشه منحصربهفرد است. آتشسوزي جنگلهاي گچساران نمونه بارزي از آتشسوزي جنگلهاست كه در سال 99 به دليل آتش زدن عمدي رخ داد. آتشي كه هم جان درختان را گرفت و در ادامه پس از 10 روز جان يك انسان را. آنهم به دليل علاقه به محيطزيست و طبيعت. البرز زارعي يكي از علاقهمندان به محيطزيست و طبيعت بود كه به خاطر علاقهاش، جانش را فدا كرد.
آتشسوزي جنگلها به عمد است
اميد سجاديان، روزهاي آتشين جنگلهاي گچساران را براي «اعتماد» روايت ميكند به اميد اينكه ديگر جنگلي حداقل به دست انسانها آتش نگيرد.
اين فعال محيطزيست حدود 10 سال است كه فعاليت خود را در حوزه جنگل و طبيعت پيش ميبرد و ميگويد: «هرجا كه انسان بوده، آتشسوزي هم بوده و وجود دارد. دلايل مختلفي هم دارد. پارامترهاي اصلي آتشسوزي ارزش زمين، مساحت، پوشش جنگلي و... در بيشتر مواقع آتشسوزي جنگلها به صورت عمد است. قاچاقچيان به دليل توليد زغال جنگلها را آتش ميزنند. توليد زغال خودش چند نمونه دارد. به عنوان مثال زغال بافور از درختان بلوط توليد ميشود. پس از قطع درختان، مواد سوخته به آن اضافه ميكنند و تا فرآيند توليد آن صبر ميكنند. در بيشتر اين موارد قاچاقچي جريمه ميشود، براي جريمه شدنش تصميم ميگيرد جنگل را آتش بزند. از اين نمونهها آتشسوزي جنگل زياد ديده شده است. بيشتر افرادي كه ذينفع هستند جنگلها را آتش ميزنند.»
سازمانهاي امنيتي بايد وارد كار شوند
سجاديان در ادامه از مناطقي كه بيشتر در خطر آتشسوزي هستند، ميگويد: «بيشتر آتشسوزيها در فارس و زاگرس رخ ميدهد. سازمانهاي امنيتي بايد در موارد آتشسوزي جنگلها ورود كنند كه خب متاسفانه اين كار در اكثر موارد انجام نميشود. ديده شده در يك نقطه چندين آتشسوزي همزمان اتفاق افتاده. فعالان محيطزيست استان فارس ميگويند؛ اين آتشسوزيها در اين منطقه برنامهريزي شده است، اما تا اين موارد بررسي نشود نميتوان علتي را برايش درنظر گرفت. در برخي مواقع بحث زمينخواري است، يعني ملك خود را ميخواهند افزايش دهند براي همين دليل قسمتي از جنگل كه نزديك ملكشان است را آتش ميزنند. در برخي مواقع ارزش زمين است. در برخي موارد بعضي گياهان باعث فرسايش خاك منطقه ميشوند براي همين آن قسمت را آتش ميزنند. حداقل جهاد كشاورزي بايد آموزشهاي لازم را در اين زمينه بدهد.»
اتفاق دردناك
در آتشسوزي جنگلهاي گچساران
اميد سجاديان، خاطرش به دردناكترين قسمت آتشسوزي جنگلهاي گچساران پيوند ميخورد: «سال پيش آتشسوزي گچساران تمامي نداشت. هم درختان سوختند و هم البرز. البرز عاشق طبيعت و جنگل بود. زماني كه آتش به جان جنگلها و منطقه «ديل» در شهرستان گچساران افتاد، البرز داوطلبانه راهي اين منطقه شد تا تن درختان و مراتعگر گرفته از آتش را خاموش كند، آنهم بدون ترس و با دستان خالي. البرز به همراه دوستانش مشغول خاموش كردن آتشي شدند كه دو دامدار به خاطر اختلاف بر سر چراي دام آن را رقم زده بودند. براي همين در محاصره آتش قرار ميگيرند و به صخرهاي پناه ميبرند. دوستانش موفق شدند از صخره بالا بروند، اما البرز به خاطر سقوط از ناحيه كمر آسيب ديد و نتوانست از شعلههاي بيامان و بيرحم آتش فرار كند و متاسفانه سوخت. بعد از اين اتفاق البرز با سوختگي 60درصد راهي بيمارستان شد، اما عفونت ناشي از سوختگي امانش را بريد و درنهايت روز جمعه 30 خرداد ماه و در 28 سالگي براي هميشه پلكهاي سوختهاش را بست. خواهرش هنوز كه هنوز است به حال نرمال بر نگشته است.»
از 6 سال فعاليت تا جان دادن
در جنگلهاي گچساران
صديقه زارعي، با سوال در مورد آتشسوزي گچساران پي ميبرد كه موضوع در مورد از دست دادن جان برادرش است. ناراحت و غمگين به سوال كلي در مورد سوختن برادرش در جنگلهاي گچساران پاسخ ميدهد: «البرز فرزند اول بود و سرپرست خانواده.
6 سال در اين حوزه فعاليت ميكرد. نزديك 2 خرداد ماه سال گذشته جنگلهاي گچساران همين محلي كه ما در آن زندگي ميكنيم آتش گرفت. البرز مدت 10 روز در اين منطقه رفت و آمد داشت و فقط 2 روز به محل كارش رفت. ليسانس مديريت داشت و در شركت نفت كار ميكرد.»
12 خرداد ساعت 12 ظهر؛ روز حادثه
صديقه آهي ميكشد و اتفاق را با بيان جملات بلند بلند مرور ميكند: «12 خرداد بود. ساعت حدود 12 ظهر كه به ما تلفن كردند و موضوع را گفتند. البرز را به بيمارستان شهيد بهشتي در ياسوج رساندند. البرز فقط دست و پاهايش سوخته بود و صورتش دچار حرارتي شديد شده بود، اما خب خيلي حالش وخيم نبود. اگر امكانات بيمارستان مناسب بود، البرز كشته نميشد. البرز عاشق طبيعت بود. كوهنوردي ميكرد. هميشه براي كمك به جنگلهاي آتش گرفته راهي ميشد اما اينبار آتش جان خودش را نيز گرفت. در تمام اين مدت هيچكس نگفت؛ البرز جانش را براي جنگلهاي اين كشور فدا كرد.»