توضیحات کارگردان کنسرت- نمایشهای 450 هزار تومانی در کافهگالری
مساله دقیقا همین است، تئاترِ جبار یا دارای اختیار
بابک احمدی
بعد از انتشار گزارشی مبنی بر قیمتگذاری جنجالی دو کنسرت- نمایش در کافهگالری باروک، کارگردان بخش نمایش این دو پروژه در تماس با روزنامه توضیحاتی ارايه داد که جلوتر میخوانید. براساس اطلاعات مندرج در سامانه فروش بلیت تئاتر، هر دو این کنسرت- نمایشها یکی با نام «دیوونه، من رستاکتم» (۱۳ تا ۲۱ آبان) با حضور دو بازیگر اصلی و چند نفر اجراساز و دیگری به نام «طحران عاشق» (از ۲۳ مهر ماه) تنها با حضور یک بازیگر اصلی (تک پرسوناژ) توسط میرعلیرضا دریابیگی دراماتورژی و کارگردانی شده و با مدیریت شاهین اسلامی در این مجموعه به صحنه رفتهاند. بلیت هر دو این کنسرت- نمایشها با قیمت متفاوت (از ۲٠۰.۰۰۰ تا ۴۵۰.۰۰۰ تومان) به فروش رسیده که حساسیت رسانه را به دنبال داشت. بهایی غیرمعمول در فضای هنرهای نمایشی ما و اکثر کشورهای جهان (به نسبت متوسط درآمد اقشار جامعه، اینجا دستمزد مصوب وزارت کار) که بیشتر در فضای موسیقی پاپ رواج دارد. خوانندگان محترم روزنامه اعتماد کافی است به سامانه فروش بلیت موسیقی و تورهای کنسرت مراجعه کنند. همین روزها رضا صادقی در کشور ترکیه کنسرت برگزار میکند که کف قیمت از 300 هزار تومان شروع میشود. یا قیمت بلیت کنسرت بهنام بانی در جزیره تفریحی کیش درست معادل بهای بلیت کنسرت- نمایش کافهگالری باروک تعیین شده است؛ یعنی از 300 هزار تومان تا 450 هزار تومان. این همسانی رقم باید مدیران مجموعه را به فکر فرو برد که نسبت آنچه آنها تحویل مراجعهکنندگان میدهند، با فعالیت فرهنگی مورد انتظار از هر آنچه که عنوان «نمایش» و «تئاتر» را یدک میکشد، چیست؟ جامعه هدف آنها را مخاطب بنامیم یا مشتری؟!
پیش از پرداختن به اظهارات میرعلیرضا دریابیگی بیان چند نکته ضرورت دارد. نخست اینکه، او تمام مسوولیت قیمت تعیین شده را برعهده مدیریت کافهگالری باروک در مقام صاحب اصلی محصول تولید شده میگذارد. روزنامه اعتماد آمادگی دارد پاسخ احتمالی مدیریت این مجموعه را بازتاب دهد. دوم؛ تصور اینکه ما کار حرفهای خودمان را انجام دادیم و رفتیم، مندرج در فحوای کلام آقای دریابیگی چندان قابل پذیرش نیست و بیشتر به توجیه میماند. به این ترتیب «آیشمن» هم اجراکننده صرف دستورات مافوق بوده و خودش هیچگونه اختیاری نداشته است، بنابراین باید او را در پیشگاه تاریخ تبرئه شده بدانیم. آیا کارگردان یک اثر نمایشی تا این اندازه بیاختیار است؟ و آیا تئاتر محل جبر دیگری بزرگ است؟ خیر. سوم؛ تا پیش از تنظیم این مطلب شاید راه فراری برای قیمتگذاری نجومی وجود میداشت اگر مسوولان به راه افتادن این ماجرا، عنوان میکردند مجوزشان را از دفتر موسیقی معاونت امور هنری دریافت کردهاند، نه اداره کل هنرهای نمایشی اما توضیحات میرعلیرضا دریابیگی مبرهن میسازد که مجوز اجراهای مورد اشاره به نام شخص ایشان و زیرنظر اداره کل هنرهای نمایشی صادر شده است. چهارم؛ الساق نظریهها به آنچه انجام میدهیم الزاما عمل ما را آگاهانه و خردمندانه جلوه نمیدهد، اتفاقا درست معنای عکس دارد. کنشِ نظریهمند در عمل خودش را نشان میدهد و اجرایش در شرایطی که آن نظریه پیشنهاد میدهد قابل بررسی و واجد اهمیت توجه است. اینکه کارگردان تئاتر کتاب «بهسوی تئاتر بیچیز» یرزی گروتفسکی بخواند اما آزمایشگاه تئاتریاش را در هتل پنجستاره منطقه ثروتمندان کلانشهر بنا کند بیشتر از طبع شوخ سرچشمه میگیرد.
در انتها مشورتی ساده به بعضی چهرههای سابقا تئاتری و امروز سینمایی که در محافل خصوصی! نسبت به گزارش اولیه انتقاد وارد کردهاند، مبنی براینکه «چرا به گروه تئاتری که در تئاتر شهر بهای بلیت 100 هزار تومانی تعیین کرده اعتراض دارید؟» اینکه گروههای تئاتر دو سال سخت کرونایی و بیکاری را پشت سر گذاشتهاند، امری نیست که فقط برای این بخش از جامعه اتفاق افتاده باشد و هیچ مشخصهای یک بازیگر تئاتر یا کارگردان تئاتر را بر دیگر مشاغل و حرف موجود در کشور متمایز نمیکند. آنها نسبت به تمام مردم این مملکت که طعم بیکاری و تورم چشیده و میچشند برابرند و ابدا برتری ندارند. اصولا دوران ارباب - رعیتی در هنر سالهاست رو به زوال رفته ولی ظاهرا ترک عادت برای بعضی موجب مرض است.
اینکه بازیگر شناخته شده سینمای ما عنوان کند 100 هزار تومان امروز قیمت یک عدد «پیتزا»! یا یک پرس «چلوکباب»! است، جز وهن فعالیت فرهنگی نیست. مقایسههایی چنین میانمایه از قضا به خوبی روشن میسازد حضراتِ منتسب به فرهنگ و هنر الزاما افراد بافرهنگی نمیشوند؛ بنابراین نگارنده این سطور به نانوا و میوهفروش محله خود اعتماد بیشتری دارد. واکنشهای مردم به بعضی هنرمندان نشان میدهد این موضوع بر بسیاری روشن شده و آگاهی عمومی جامعه جلوتر از درک بعضی هنرمندان حرکت میکند. ظاهرا آقایان فراموش کردهاند قشر گسترده در این کشور مدتهاست با یک پرس چلوکباب 100 هزار تومانی! نسبتی ندارند. این همان امری است که اعتراض به قیمت 450 هزار تومانی بلیت را به دنبال داشت.
اما میرعلیرضا دریابیگی توضیحاتش درخصوص گزارش و لزوم ورود شورایی برای ساماندهی بهای بلیت آثار نمایشی را به شرحی که در ادامه میخوانید، مطرح میکند. از آنجا که بنده نیز به عنوان یک نمونه مورد مطالعه در گزارش روزنامه محترم اعتماد خطاب قرار گرفته بودم ارایه توضیحاتی با هدف روشنتر شدن ابعاد مساله پیش آمده ضروری است. «درخصوص پروژهای که کارگردانیاش را برعهده داشتم باید بگویم بنده توسط مدیر موسسه فرهنگی - هنری «محفل مفاخر باروک» یا همان کافهگالری باروک دعوت شدم تا طی همکاری با دپارتمان موسیقی این مجموعه به مدیریت خانم یلدا انگالی طرحی از پیش تعریف شده را پیش ببریم. مقرر شد این ایده در فضای کافه گالری اجرا شود. براساس تجربه خوانشیام از کتاب «ضرورت تئاتر» نوشته پال وودراف با ترجمه آقای بهزاد قادری تصمیم گرفتم در این پروژه به همکاری بپردازم. همینجا تاکید میکنم مطالعه این کتاب که سال 1389 به کوشش انتشارات «مینوی خرد» به چاپ رسیده و ویراست جدیدش به زودی توسط انتشارات «بیدگل» روانه کتابفروشیها خواهد شد، برای همه دانشجویان تئاتر به مثابه یک امر ضروری است. من آنچه از کتاب دریافته بودم را با مدیر مجموعه باروک و مسوول دپارتمان موسیقی درمیان گذاشتم، یعنی ضرورت تئاتر را به مثابه یک پژوهش- اجرا درنظر گرفتم و طی آن دنبال سه کلیدواژه بودم. 1- درام ثانویه 2- پست دراماتیک و 3- متنِ موزیک. منظور از گزینه سوم هم نتنوشت یک موسیقی است و هم متنی که به گفتار و کلام درمیآید. به نوعی برعکس تعریفی که از Secondary Drama وجود دارد و خانم نرگس یزدی در کتاب «پست دراماتیک و امر سیاسی» ارايه میدهند عمل کردم، چون در کتاب پست دراماتیک به درستی این تعریف ارايه میشود که درام ثانویه آن درامی است که همه نسبت به آن شناخت دارند؛ مانند (هملت)، (مکبث)، (رومئو ژولیت) و... اساسا در مواجهه با چنین متنهایی شما به کشف و دریافت صداهای خاموش و مغفول مانده ممکن در متن میپردازید؛ به مثابه یک «دراماتورژ» و از منظر من با (/) «کارگردان». چون با احترام به هر نظر دیگری خوانش امروزم از دراماتورژ یکجور کارگردان است. دراماتورژ نه به عنوان یک فرد ثانوی که پلی است بین جهان نوشتار یا متن نمایشنامه و جهان متن اجرا برای یک کارگردان. نه! من اعتقاد دارم دراماتورژ همان کارگردان است که از ایده/متن، یک متن اجرایی مینویسد و این متن مانند نوشتهای به تصویر درمیآید. میتوانم ارجاع دهم به کتاب «از نشانههای تصویری تا متن» نوشته بابک احمدی.
در گام اول، دوستان یک گروه موسیقی مدنظر داشتند و من از ایشان خواهش کردم در گام نخست، کامران تفتی و در گام دوم، رستاک حلاج و در گام سوم با نیما رییسی صحبت کنند تا ایده من نیز به بخش موسیقی اضافه شود. هر سه این دوستان با مجموعه باروک قرارداد داشتند ولی من بنا بر شرایطی دو نسخه نخست را ساختم و به دلایلی که اینجا امکان طرحش نیست بخش سوم باقی ماند. یعنی چهل روز با دوازده نفر از دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتههای کارگردانی، بازیگری و نمایشنامهنویسی هنرهای نمایشی مشغول به کار شدیم؛ به قولی در آزمایشگاه به سر بردیم. قراردادی که با ما بسته شد به این شکل بود که به روال معمول، 5درصد از درآمد گروه به سایت فروش بلیت میرسید، 30درصد هم مجموعه دریافت میکرد، بنابراین گروه میماند و سهم 65درصدی از فروش.
ولی بحث مدیریت مجموعه باروک این بود که ماجرا به شکل دیگری است. یعنی گفتند تمام پروژه برعهده خودشان است و من فقط دعوت شدهام برای دراماتورژی و کارگردانی. تاکید داشتند که کاری به مسائل دیگر نداشته باشم و دپارتمان موسیقی همهچیز را پیگیری میکند. در فکرم اینطور بود که اینجا هم به مثابه یک کمپانی که شاید روزی از من دعوت به همکاری کند، آنچه خواسته شده را پیش میبرم. مبنای حقوقی نیز به این صورت شد که بلیت تئاتر 30 هزار تومانی از معادلهها کنار رفت چون به گفته برنامهریزان، کافهگالری باروک 100 نفر ظرفیت دارد و اگر قرار باشد با قیمت 30 هزار تومان بلیتفروشی کنیم، با کسر 35درصد سالن و سایت فروش بلیت، چیزی حدود شبی 2 میلیون تومان درآمد باقی میماند. با توجه به این موضوع، اگر ظرف 10 شب اجرا چیزی حدود 20 یا 30 میلیون فروش داشتیم، کل گروه نمایش با 12 – 10 نفر بازیگر و کارگردان، تنها 7درصد از این رقم سهم دریافت میکرد. درنظر بگیرید که تمام هزینههای خورد و خوراک گروهی که هر روز حدود 8 ساعت تمرین میکرد هم برعهده ما بود. چنانکه بعدا فاکتورهای خورد و خوراک بچهها را هم تحویل ما دادند.وقتی به عنوان درخواستکننده مجوز نمایش و کسی که مجوز به نامش صادر شده با سایت تیوال تماس گرفتم تا از چند و چون فروش اطلاع پیدا کنم، آقایان عنوان کردند این اطلاعات تنها در اختیار سالن قرار میگیرد. اینجا پرسیدم که اگر من امروز با سالن «تئاتر شهر» قرارداد داشتم و از شما میخواستم که آمار بلیت فروخته شده را ارايه دهید، آیا باز هم از این کار سر باز میزدید؟ و آنها پاسخ دادند، خیر! ولی چون در این مورد بهخصوص مدیر مجموعه باروک به عنوان صاحب پروژه قرارداد امضا کرده، نمیتوانیم اطلاعات را به شما ارايه دهیم. به همین دلیل اطلاعات فروش به من ارايه نشده و اینجا با طیب خاطر خدمت شما عرض میکنم که بنده هیچ مسوولیتی در قبال عدد و رقمهای اعلام شده برای فروش بلیت این دو نمایش برعهده ندارم. درنظر بگیرید حتی سایت فروش بلیت اطلاعاتی دراختیارم نگذاشت، بنابراین چطور میتوانستم درخصوص رقم مطرح شده کنترل داشته باشم؟ انگار که لطفی شامل حال ما کردند و امکاناتی دراختیارمان گذاشتند! اما حتی هزینه رول کاغذ استفاده شده در صحنه اجرا هم از گروه نمایش دریافت شد.
درنهایت از فرصت به وجود آمده توسط شما و رسانه وزین «اعتماد» استفاده میکنم و به بعضی افرادی که وقتی در رسانههای اصولگرا خبرنگارند علیه من پروندهسازی میکنند و هنگامی هم که در این رسانهها مشغول نیستند در صفحات شخصیشان به پروندهسازی ادامه میدهند عرض میکنم، فردی که بیاخلاقی میکند نمیتواند بیرق دادخواهی و اخلاق در تئاتر به دست بگیرد. اگر ما قرار است درباره دیگران مباحث مهم اخلاقی مثل همین قیمت 450 هزار تومانی را طرح کنیم -که به درستی هم مطرح شده- پیش از هر چیز باید درنظر بگیریم که این نام فامیل فقط متعلق به من کمترین دانشجوی تئاتر نیست.
بحث مدیریت مجموعه باروک این بود که ماجرا به شکل دیگری است، یعنی گفتند تمام پروژه برعهده خودشان است و من فقط دعوت شدهام برای دراماتورژی و کارگردانی. تاکید داشتند که کاری به مسائل دیگر نداشته باشم و دپارتمان موسیقی همه چیز را پیگیری میکند. در فکرم اینطور بود که اینجا هم به مثابه یک کمپانی که شاید روزی از من دعوت به همکاری کند، آنچه خواسته شده را پیش میبرم. مبنای حقوقی نیز به اینصورت شد که بلیت تئاتر 30 هزار تومانی از معادلهها کنار رفت چون به گفته برنامهریزان، کافهگالری باروک 100 نفر ظرفیت دارد و اگر قرار باشد با قیمت 30 هزار تومان بلیتفروشی کنیم، با کسر 35درصد سالن و سایت فروش بلیت، چیزی حدود شبی 2 میلیون تومان درآمد باقی میماند. با توجه به این موضوع، اگر ظرف 10 شب اجرا چیزی حدود 20 یا 30 میلیون فروش داشتیم، کل گروه نمایش با 12 – 10 نفر بازیگر و کارگردان، تنها 7درصد از این رقم سهم دریافت میکرد. درنظر بگیرید که تمام هزینههای خورد و خوراک گروهی که هر روز حدود 8 ساعت تمرین میکرد هم برعهده ما بود. چنانکه بعدا فاکتورهای خورد و خوراک بچهها را هم تحویل ما دادند.