حميدرضا نعيمي را ميتوانيم هنرمند چندوجهي بدانيم؛ او ضمن تدريس در دانشگاه، نمايشنامهنويس قابلي است و كتابهاي زيادي در همين راستا تاليف كرده، بدون اينكه خود را منتسب به ژانر و سبك خاصي بداند آثار متنوع و مختلفي را در مقام بازيگر و كارگردان تئاتر روي صحنه برده و حالا هم مدتي است بازيگري در سينما و تلويزيون را تجربه ميكند و مهم اينكه با همين حضور اندك، توانايي خود را در اين مديوم هم ثابت كرده است. فيلم منصور به كارگرداني سياوش سرمدي يكي از آخرين نقشآفرينيهاي او در سينما به شمار ميرود. به اين بهانه با او گفتوگويي انجام داديم كه از نظر ميگذرانيد.
آقاي نعيمي خلاف سابقه تئاتري پر و پيماني كه از شما سراغ داريم و عكس بسياري از همكاران تئاتريتان، در سينما و تلويزيون كمكار بوديد. اين موضوع تعمدي بوده يا دليل ديگري داشته؟
زماني كه از شهر زيباي سرپلذهاب به قصد تحصيل به تهران آمدم يك هدف داشتم و آن بازيگر شدن بود. در همان ابتدا كه كارم را در تئاتر شروع كرده بودم، يعني در دوران دانشجويي به چند دفتر فيلمسازي براي تست بازيگري رفتم، ولي هيچوقت براي بازي در يك فيلم و ايفاي يك نقش انتخاب نشدم. بعد از يكي، دو سال دوندگي به اين نتيجه رسيدم كه وقتم را براي بازيگر شدن در سينما تلف نكنم و تمركزم را روي تئاتر بگذارم. به عبارتي منتظر شدم خود سينما مرا صدا بزند. با وجود دير شدن و رسيدن به مرز ميانسالي، بالاخره پيشنهادات شروع شد. از آنجا كه بعضي فيلمنامههاي مطرح شده مناسبتي بودند يا كارگردان شناخته شدهاي نداشتند، باز هم ترجيح دادم در هر كاري حضور نداشته باشم. در پرانتز بگويم كه دو انتخاب اشتباه هم داشتهام كه از بازي در آنها شرمسارم. اما اكنون سعي ميكنم كمي هوشمندانه و با وسواس دست به انتخاب بزنم.
با همه اين وسواسها چطور شد بازي در فيلم منصور را پذيرفتيد؟
سياوش سرمدي را نميشناختم اما بازيگردان و مسوول انتخاب بازيگران اين فيلم يكي از دوستان خوب و از اساتيد تئاتر، يعني آقاي كيومرث مرادي بودند كه وجودشان در اولين گام براي من باعث دلگرمي و اعتماد بود. پس بايد فيلمنامه را ميخواندم كه خواندم.
با سناريو ارتباط برقرار كرديد؟
بگذاريد مقدمه كوتاهي عرض كنم. واقعيتش را بخواهيد من معتقدم تا به حال در مورد شخصيتها و قهرمانهاي جنگ تحميلي عراق عليه ايران، چندان فيلم بيوگرافي خوب و موفقي ساخته نشده است. اكثر چهرههايي كه از قهرمانان ما در فيلمهاي جنگي ديده ميشود منفعل و غيرجذاب يا دروغين و غيرقابل باور هستند. در ذهن من يكي از شخصيتهايي كه جايگاه درخشاني دارد همان بسيجي جانبازي است كه در فيلم از كرخه تا راين توسط شادروان آقاي صادق صفايي بازي شد كه البته آن هم بازسازي يك چهره واقعي و تاريخي نيست اما در ميان آثار جنگي، كاراكتري است كه اكنون پس از سالها درد و قهر و اعتراض و خستگياش را باور ميكنم و همينطور قهرمان فيلمهاي ديدهبان، هيوا با بازي استادانه آقاي جمشيد هاشمپور و ليلي با من است و همينطور حاج كاظم در آژانس شيشهاي با بازي هميشه ماندگار آقاي پرويز پرستويي. اما هر قدر كه جستوجو ميكنم قهرمانهاي فيلمهاي بيوگرافي در سينماي جنگيمان را دوست ندارم.
مثل چه فيلمهايي؟
فيلم چ به نويسندگي و كارگرداني آقاي ابراهيم حاتميكيا را وقتي ديدم براي من سوال بود كه شخصيت شهيد چمران در اين فيلم داراي چه ويژگي دراماتيكي است؟ خلاف شخصيت شهيد چمران و عملگرايي و تاثيرگذارياش در دوران جنگ تحميلي، كاراكتر فيلم چ بهشدت خنثي بود و هيچ ويژگي كاريزماتيكي نداشت. به همين دليل خيلي نگران بودم كه فيلمنامه منصور وجه جذابي از شخصيت و زندگي شهيد منصور ستاري را به نمايش نگذارد. بيتعارف در طول ساليان سال، سينماي موسوم به دفاع مقدس (جنگي) چهره منصفانهاي از ارتش را در دوران هشت سال جنگ تحميلي نشان نداده است. در بعضي فيلمها شخصيتهاي ارتشيان از نظر اعتقاد، ايمان، وطنپرستي، شجاعت و درك نيروهاي متافيزيكي بسيار عقبتر از شخصيت بسيجيان و پاسداران و حتي نيروهاي مردمي هستند. آنها شيكپوشاني تقريبا پوشالي هستند كه در پايان بعضي متنبه و بعضي رستگار ميشوند. تنها قهرمان ارتشي سينماي تجاري ما كه از اين نگاه غيرمنصفانه نجات مييابد همان خلباني است كه در فيلم عقابها ساخته استاد ساموئل خاچيكيان توسط آقاي سعيد راد بازي شد. مثلا فيلم بلمي به سوي ساحل آقاي رسول ملاقليپور را به ياد بياوريد كه در يكي از سكانسها، شخصيت فيلم كه يكي از اعضاي سپاه پاسداران است سراغ يك ارتشي در دفترش ميرود و از او ميخواهد كه به آنها تجهيزات بدهد تا در جبهه جنوب در برابر دشمنان مقاومت كنند؛ اين صحنه با انتخاب بازيگر، شكل بازي، ديالوگ و دوبله خندهدار، يك چهره مضحك و كاريكاتوري را از ارتشيان نشان ميدهد. انگار نه انگار كه در اين كشور ناخدا صمدي و تكاورانش هم وجود داشتهاند.
از همين رو منطقي بود كه نگران باشم كه چگونه در يك فيلم ميخواهند درباره يك شخصيت ارتشي برجسته صحبت كنند؟ وقتي فيلمنامه را خواندم متعجب شدم. همان موقع آرزو كردم بعضي صحنههاي فيلم حين ساخت يا پس از ساخت حذف نشود. شخصيت شهيد ستاري در فيلمنامه يك مرد خانوادهدار با شرافت نظامي بود كه نميخواست دنيا را تغيير دهد، غول باشد، مورد ستايش واقع شود، ترفيع درجه بگيرد، تنها هدف او ساماندهي بخش كوچك اما مهمي بود كه ادارهاش را به عهده گرفته بود. پس تمام دنياي او نهادي بود كه ميشناخت و حاضر بود براي موثر بودن و كارآمدياش جانش را هم بدهد.
تبادلنظر با سياوش سرمدي كه هم جوان بود و هم كارگردان شناخته شدهاي نيست چطور بود؟
در كار هنر سن هميشه ملاك نيست. اورسن ولز فيلم همشهري كين را در بيستوچند سالگي ساخت، تولستوي رمان بزرگ جنگ و صلح رو در همان سنين بيست و چندسالگي نوشت و... در اولين برخورد با آقاي سرمدي، متوجه شدم به كارشون مسلط هستند و در طول كار از اطلاعات، مطالعه، خط زيبا، هوشمندي و جسارتشون لذت بردم. يك مدير به تمام معنا كه به كم قانع نبود.
از حق نگذريم يكي از ويژگيهاي برجسته فيلم منصور تصوير متفاوتي است كه ما از يك مبارز و خلبان نيروي ارتش ميبينيم. به دور از قهرمانگراييهاي عجيب و غريب.
دقيقا، منصور شخصيتي جنگجو و البته رهبر هم هست كه مثل همه آدمها كه داراي پوست و گوشت و استخوان هستند ممكنه از نظر روحي و جسمي كم بياورد. اما جنگندگي، سرسختي و عشق به هدف و آرمانش موجب ميشود دست از تلاش بر ندارد؛ فارغ از اينكه پيروز شود يا شكست بخورد.
البته نكتهاي هم كه وجود دارد اينكه چنين پرداخت و نگاهي فقط در توان سازمان اوج بود. موافقيد؟
با نظر شما مخالف نيستم. بيشك هنرمندان و آرتيستهاي زيادي در سينماي ايران دوست داشته يا دارند كه درباره بسياري از واقعيات كشور ما و شخصيتهاي دوران جنگ فيلمنامه بنويسند و فيلم بسازند، اما اين اجازه يا حمايت رو در نيافتهاند. متاسفانه در كشور ما يك تعداد خاص از افراد ميتوانند به خط قرمزها نزديك شوند يا درباره موضوعات خاص كار كنند و اين ناعادلانه است، در حالي كه در يك جامعه باز همه ميتوانند فيلمهاي مورد علاقهشان را بسازند. بگذاريد يك نكته بگويم، سكانسها و صحبتهايي كه امروز در فيلم منصور ميبينيم و ميشنويم كه باعث تعجب است حين اكران فيلم قرار بود حذف شوند و همين باعث نگراني من شده بود. مطمئنم اگر قدرت چانهزني (بين عوامل فيلم و كساني كه دوست نداشتند اين صحنهها در فيلم باشد) وجود نداشت فيلم پر از هيچ و تهي از حرف ميشد. الان كه تماشاگران فيلم را ميبينند قطعا خوشحالند كه مجالي دست داده تا شاهد اين مباحث و نكات باشند. به هر حال در طول تاريخ سينماي ايران فيلمهايي هستند كه اشخاص خاصي اجازه ساخت آن را داشتهاند مثل آژانس شيشهاي، مارمولك، محمد رسولالله، ماجراي نيمروز و... به هر حال بايد آرام آرام سينماي ايران به سمتي برود كه نگاه متفاوتي به شخصيتهاي جنگي داشته باشد و از آن زاويه ديد منفعل و خنثي كه متعلق به دهه شصت است، خارج شود. فيلم منصور از اين نظر ميتواند يك نقطه شروع و الگو براي خلق چنين آثاري باشد.
همانطور كه فيلم متري ششونيم ساخته آقاي سعيد روستايي يك شاخص براي ساخت فيلم پليسي در ايران محسوب ميشود. تا پيش از آن جز تعداد معدودي فيلم مثل معما، بندر مه آلود و... فيلمهايي كه با محوريت شخصيتهاي پليس در كشورمان ساخته ميشد همه عاري از جذابيت بودند. ولي وقتي فيلم متري شيشونيم را ديديم تازه آن زمان بود كه متوجه اقتدار پليس در كشورمان شديم و متوجه شديم چقدر خشمها، سختكوشيها، تنهاييها، شرافت و انسانيت اين افراد زيباست. در فيلم متري شيشونيم براي اولينبار با پليسهايي جذاب و دراماتيك مواجه شديم كه گاه احساس عجز ميكردند، گاه نميتوانستند بر خشم خود غلبه كنند، با متهمان رفتارهاي خشن داشتند، به همديگر پرخاش ميكردند، ديگر نشاني از كلانتريها و بازداشتگاههاي شيك و براق نبود، همهچيز همانگونه بود كه مردم باور ميكردند. حالا اگر سعيد روستايي با يك حمايت خاص موفق شد چنين فيلم پليسي ماندگاري بسازد مفت چنگ ما. اگرچه زمان اكران فيلم آقاي فرزاد موتمن گفت آيا به ما هم اجازه نشان دادن چنين تصويري از پليس داده ميشود؟
چنين پرداختي راه را براي ديگر فيلمسازان باز كرده و اساسا ديگر نميتوان نگاه واپسگرا به اين مقوله داشت. براي اينكه مخاطب پس ميزند.
صددرصد. وقتي چندبار به شما خوراك درجه يك داده شود، مزاجتان به خوراك خوب خوردن عادت ميكند. شما ديگر نميتوانيد غذاهاي بينمك و بيمزه را بخوريد... وقتي ما اين پليس درجه يك را ديدهايم، ديگر با شخصيتپردازيهاي تكساحتي كنار نميآييم. درباره فيلم منصور هم وضع بر همين منوال است. ما در اين فيلم ميبينيم كه شهيد ستاري به همان اندازه كه جلوي صحنه با دشمن درگير است در پشت صحنه هم با نيروهاي خودي جنگي بزرگ دارد و اين بسيار هولانگيز است. من معتقدم درباره قهرمانهاي اين سرزمين كمكاري كردهايم. آيا مردم و جوانان ما شهيد علي اقبالي دوگاهه خلبان نابغه ايراني كه در سن بيست و چندسالگي به مقام استادي رسيده بود و شاگرد تربيت ميكرد را ميشناسند؟ آيا ميدانند كه صدام براي كشتن او جايزه تعيين كرده بود؟ آيا كسي از چگونگي به شهادت رسيدن اين قهرمان به دست جنايتكاران بعثي خبر دارد؟ هر كشوري بود از چنين بزرگمردان خود چندين فيلم ساخته بود؛ ولي در كشور ما اين قهرمانان و شهدا از هر جاي ديگري غريبترند؛ چرا؟
با تمام اين اوصاف؛ مواجهه اوليه شما با نقش سرهنگ «حيدر صفدري» از ياران و همراهان شهيد منصور ستاري چگونه بود و او را چه شخصيتي يافتيد؟
سرهنگ حيدر صفدري؛ در فيلمنامه كاراكتر سادهاي است كه در موقعيت پيچيدهاي قرار گرفته؛ بالادستيهاي او دستور دادهاند كه به محل كارش هم ورود نكند. كسي كه خلبان بوده و در امور هواپيما داراي تخصص است. در فيلمنامه به اين مساله اشاره نميشود اما يكي از تاثيرگذاران در عمليات حمله به اچ سه بوده است. حال اين مرد مثل يك سرباز سرگردان مانده است. گوهري كه شهيد ستاري قدر او را ميداند. جذبش كرده و او را به كار ميگيرد.
با تجربه و پشتوانه تئاتري كه داشته و داريد آيا براي بازي در اين نقش به راحتي كنار آمديد؟
بيشك من تجربه زيادي در سينما ندارم، اما در بيست و هشت سال فعاليت در تئاترهاي تهران و بازي در بيش از چهل نمايش در ژانرهاي متفاوت و نقشهاي اصلي، براي بازي در اين نقش كار عجيبي قرار نبود انجام بدهم. جوانترها از من كه درباره تفاوت بازي در تئاتر با سينما ميپرسند، متوجه ميشوم كه اين تفاوت را در اغراقآميز بودن بازي در تئاتر و زيرپوستي بازي كردن در تصوير ميدانند و من به آنها ميگويم كه اتفاقا بازي در تئاتر اغراقآميز نيست، بلكه تفاوت برميگردد به سالني كه در آن نمايش اجرا ميشود. بازيگران تئاتر در سالنهاي بزرگي مثل تالار وحدت يا سالن اصلي تئاترشهر به گونهاي بازي ميكنند كه بسيار متفاوت از بازي آنها در تئاترهاي بلكباكس و كوچك است. مثل اينكه بازي در نماهاي كلوزآپ و مديوم و لانگ شات نبايد يك شكل باشد. به نظر من بازي در سينما و تئاتر بسيار پيچيده و لايتناهي است. كار دشوار بازيگران در فيلم منصور آنجا بود كه در بيشتر مواقع بايد همزمان براي دو دوربين بازي ميكردند.
نكتهاي كه درباره بازيها وجود دارد (شايد به تجربه اول كارگردان مربوط ميشد) اينكه بازيها در خدمت فيلم نبود؟ ممكن است دليلش اين باشد؟
تمام مدت فيلمبرداري آقاي سرمدي از ما يك چيز طلب ميكرد و آن اينكه لطفا بازيگران تجربههاي خود را كنار بگذارند و به داشتههايشان توجه نكنند تا ديده نشوند. خب اين خواسته زيادي است از يك بازيگر كه ميخواهد ديده شود. ايشان معتقد به تاثيرگذاري ما در فيلم بودند اما به گونهاي كه در فيلم ديده نشويم. شايد به همين دليل اصرار داشتند چهرههاي هميشگي در اين فيلم نباشند تا مواجهه تماشاگر با اين شخصيتها مواجهه جديدي باشد. همانطور كه ميدانيد اين شخصيتها براي تماشاگر آشنا نيست، شهيد ستاري يا حيدر صفدري را خيلي از مخاطبان نميشناسند و بهتر بود براي ارتباط بيشتر مخاطب با اين شخصيتها از بازيگران متفاوتي استفاده شود. ضمن اينكه من معتقدم هر آن چيزي كه مخاطب در سينما دوست دارد را بايد به او داد، سينما يعني همين. اما آقاي سرمدي اينگونه فكر نميكردند، در وهله اول به خواسته و طراحي خودشان كار داشتند. ضمن اينكه در مورد بازي خودم نظري ندارم چون تا به حال بازيام را نتوانستم در اين فيلم تماشا كنم.
اتفاقا سطح بازي شما در اين فيلم بالاست.
سپاسگزارم، اما هرقدر هم تعريف كنيد من به سينما نخواهم رفت و بازيام را تماشا نخواهم كرد، چون جراتش را ندارم. البته برخي منتقدان و تماشگران از بازي من تعريف كردند ولي من ترجيح ميدهم همچنان در خانه بمانم.
حال كه فعاليتتان در سينما بيشتر شده و در حال حاضر هم در سريال جيران كار آقاي حسن فتحي هم بازي ميكنيد، نظرتان در مورد فضاي كار كردن در سينما چيست؟
بسيار فاجعه و خستهكننده است. ساعت 6 صبح آفيش ميشوم براي بازي. وقتي سر صحنه ميرسم با فيلمبردار و دوستان گريم از ماشين پياده ميشويم، آن وقت ساعت 11 صبح قرار است جلوي دوربين بازي كنم. اصلا متوجه نميشوم چرا اين همه زمان بيهوده بايد پشت صحنه باشم و بعد با خستگي جلوي دوربين بروم؟ البته اين در مورد همه دنيا صدق ميكند و تنها مربوط به كشور ما نيست. ولي تجربههاي اين همه سال بايد ما را حرفهايتر ميكرد ولي اينگونه نيست. بگذاريد در آخر خاطرهاي براي شما تعريف كنم، سعيد راد روزي از من پرسيد: فكر ميكني پشت صحنه و جلوي دوربين صادق كرده به كارگرداني ناصر تقوايي چند نفر بوديم. گفتم نميدانم. در جوابم گفتند در سختترين شرايط با سختگيرترين كارگردان سينما فقط 10 نفر بوديم كه صادق كرده را ساختيم. آن هم در نهايت نظم و آرامش و اينكه همه كار بلد بودند نه اينكه فيلمبردار آه و ناله كند من دست تنها هستم، يا صدابردار سر صحنه باكسي درگير شود. يا گروه صحنه و لباس و نور ندانند چه بايد بكنند... معتقدم با رشد تكنولوژِي ما بايد خيلي پيشرفتهتر عمل ميكرديم و حرفهايتر ميشديم ولي انگار سرمايه و پول است كه در كارها حرف اول را ميزند و ما مسير زيادي تا حرفهاي شدن بايد طي كنيم. خيلي از اتفاقها پشت صحنه سينماي ايران ميافتد كه صدايش در نميآيد. حين فيملبرداري بر اثر انفجار چند نفر ميميرند يا در رودخانه غرق ميشوند، ولي در رسانهها صدايش هم در نميآيد در حالي كه در كشورهاي خارجي از اين اتفاقها به ندرت شاهديم. در آخر بگويم كه اميدوارم در فيلمهاي سينمايي همزمان با توجهي كه بيش از حد به نسل جوان ميشود به گروه سني كودكان و نوجوانان و سالمندان هم توجه كنند و فيلمهايي براي اين بخش از جامعه هم ساخته شود.
بيتعارف در طول ساليان سال، سينماي موسوم به دفاع مقدس (جنگي) چهره منصفانهاي از ارتش را در دوران هشت سال جنگ تحميلي نشان نداده است.
خلاف شخصيت شهيد چمران و عملگرايي و تاثيرگذارياش در دوران جنگ تحميلي، كاراكتر فيلم چ بهشدت خنثي بود و هيچ ويژگي كاريزماتيكي نداشت.
آيا مردم و جوانان ما شهيد علي اقبالي دوگاهه خلبان نابغه ايراني كه در سن بيست و چندسالگي به مقام استادي رسيده بود و شاگرد تربيت ميكرد را ميشناسند؟ آيا ميدانند كه صدام براي كشتن او جايزه تعيين كرده بود؟
سعيد راد روزي از من پرسيد: فكر ميكني پشت صحنه و جلوي دوربين صادق كرده به كارگرداني ناصر تقوايي چند نفر بوديم. گفتم نميدانم. در جوابم گفتند در سختترين شرايط با سختگيرترين كارگردان سينما فقط ده نفر بوديم كه صادق كرده را ساختيم.
خيلي از اتفاقها پشت صحنه سينماي ايران ميافتد كه صدايش در نميآيد. حين فيملبرداري بر اثر انفجار چند نفر ميميرند يا در رودخانه غرق ميشوند.