• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5081 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۳ آذر

خاطرات سفر و حضر (101)

اسماعيل كهرم

تفت زيبا است. حدود ده دقيقه‌اي از يزد جانم فاصله دارد. با ماشين وقتي به شهر مي‌رسي، مي‌خواهي كه بماني براي هميشه، اصلا مي‌پرسي چرا من در تفت متولد نشدم؟ يك خانه و يك باغ، باز يك خانه و يك باغ ميوه. اساسا با مردم صحبت كردم، فرمودند تفت يعني «سبد ميوه». اسم بامسمايي است! در منطقه‌اي به نام دره زرشگ، مس يافته‌اند و جوان‌هاي شهر نگرانند كه دره زرشگ نابود شود. استخراج مس هميشه با مواد شيميايي همراه است و خاك و آب را مسموم مي‌كند. بچه‌هاي شهر مي‌خواستند دره زرشگ زيبا حفظ شود و قرباني استخراج مس نشود. جلسه جنجالي بود، عده‌اي كه در استخراج مس ذي‌نفع بودند سنگ به سينه مي‌زدند و عده‌اي جوان كه نگران وضع محيط زيست بودند بنده را تشويق به تندگويي مي‌كردند. بنده هم با اين جوانان باغيرت مملكتم بودم. خوشبختانه هنوز اين معدن شروع به فعاليت نكرده. در پايان جلسه يك پدربزرگ 65 ساله آمد نزد من و فرمود «من پدربزرگ 5 قلوهاي تفتي هستم.» خدايا پنج قلو؟ بعد از پايان جلسه به منزل پدربزرگ رفتيم. يك خانه كاملا كوچك و محقر بود. در يك اتاق پنج بچه حدود يك‌ساله وول مي‌خردند. مرتب در حال شمردن آنها بودم. هميشه يكي پشت صندلي، ميز، تخت، يا درب پنهان بودند. 4 بانو از اقوام نوبتي كشيك مي‌كشيدند. پدربزرگ گفت نزد استاندار رفته و او را از اتاقش بيرون كرده بود. اگر اين بچه‌ها در اروپا و امريكا بودند دولت و مردم اين بچه‌ها را بزرگ مي‌كردند. پدر پنج‌قلوها گروهبان ارتش بود! در يك خانه سازماني با دو اتاق كوچك. اكنون بچه‌ها بايد هفت‌ساله باشند. با حقوق پدرشان نان خالي هم گيرشان نمي‌آيد. اينها مگر فرزندان ايران نيستند؟ مگر سرمايه‌هاي ايران نيستند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون