لگام بانوي پير در دستان پسران «توخل»
مرگ گورخرها در باد و باران!
اميد مافي
پيكر بيجان بانوي پير در گوشهاي از استمفوردبريج روي زمين افتاده بود و صورت تنهاي موسيو آلگري از مرگ دلخراش گورخرها در باد و باران خبر ميداد. فاجعه رخ داده بود و مردان تورين بيآنكه ابديتِ رنگ لاجوردي را باور كنند ريق رحمت را سر كشيدند تا كيلومترها آنسوتر در سرزمين چكمه، جماعتي غم را بر خيال درختان شمشاد نظاره كنند و اشك بريزند و به ترحمبرانگيزترين تيفوسيهاي جهان بدل شوند.
چهار گل چالوبا، جيمز، هادسون و ورنر كافي بود تا جورجينهو و يارانش در ورزشگاهي كه به دوزخ پهلو ميزد جشن جانانهاي بگيرند و با شليك تيرهاي خلاص بر پيكر خونآلود حريفي تحقيرشده انبوهي واژه روي لبانشان به شادي و شعف مبدل شود.
توخل كبير براي آنكه ثابت كند مستحق تنديس زرين بهترين مربي دنياست و فيفا گريزي ندارد جز آنكه او را در صدر بنشاند با ترسيم يك نمايش سوررئاليستي كاري كرد كه كاپيتان بونوچي پس از نبردي جانفرسا اعتراف كند ديوار دفاعي تيمش در شب نحس آنسوي لندن بيشتر شبيه پنير سوييسي شده است.
سيستم تهاجمي توخل با دو وينگر و يك تمامكننده سبب شد تا از همان ثانيه اول يووه در گوشه رينگ استمفوردبريج گير بيفتد و مشتهاي كشنده توپچيهاي آبيپوش كاري كند كه سهشنبه پاييزي جزيره در تقويم تيمي كه هر سه جام اروپايي را فتح كرده، بخشكد. حالا توخل پس از پنجاهمين حضورش روي نيمكت چلسي بهار را در پاييز به ملاقات ميپذيرد و باران مداوم آن سوي كانال مانژ را بو ميكند و در قامت يك آلماني خوشبخت به فتح جامي ديگر با شاگردانش ميانديشد. همو كه پس از بازي كلاه لبهدارش را به احترام خبرنگاران از سرش برداشت، لبخندي با چشمانش زد و بعد گفت: «داشتن چنين بازيكنان بااستعداد و فروتني كه كيفيت بالايي دارند و رويايشان بازي در استمفوردبريج بوده حس بسيار خوبي است. امروز روز درخشان ديگري براي ما بود. بايد از آنها تقدير كرد. داشتن اين پسرها باعث افتخار است و من قويا باور دارم كه اين بخش بزرگي از موفقيت ماست كه اين تركيب از استعدادهاي آكادمي و بازيكنان برتر را در اختيار داريم.» حالا ديگر شك نبايد كرد توخل به همراه جاهطلباني چون سيلوا، هادسون اودوي، مندي و حتي پوليسيك به تسخير دوباره قاره و انهدام ارتشهاي سري و مدعي ميانديشد تا به عمق تاريخ هجرت كند و چشمهايش را به روشنايي و رستگاري ببخشد.
وقتي آنها دشمني چون يووه را اينگونه از پاي درميآورند و چهار بار گورخرهاي تورين را شكار ميكنند لابد تا رسيدن به مقصد از جنگيدن و رقصيدن پس از هر گل دست برنميدارند. استمفوردبريج حالا ديگر از گلادياتورهاي بيرحمش يك جام ديگر طلب ميكند. چه اشتهايي!