درباره سياوش جمادي كه زندگي جانفشار را رها از بيداد برون و درون ميزيد
فراغتي و كتابي و...
محسن آزموده|سياوش جمادي يك مترجم حرفهاي نيست كه متناسب با حال و هواي فضاي عمومي و متاثر از نيازهاي بازار و صرفا براي امرار به ترجمه آثار فلسفي و ادبي بپردازد. نگاهي كوتاه به فهرست آثاري كه ترجمه كرده گواه اين مدعاست. البته مترجمان حرفهاي، در هر حوزهاي، به خصوص آنها كه نسبت به كارشان متعهدند، در اين وانفساي اقتصادي و دشواري زندگي روزمره، انسانهايي به راستي زحمتكش و بزرگوارند و اهالي فرهنگ همواره مرهون و مديون تلاشهاي جانفرسا، اما متاسفانه به لحاظ مادي كم ارج آنها هستند. از قضا زندگي بسيار بيپيرايه آقاي جمادي هم از اين طريق ميگذرد. اما مراد از اشاره به اينكه جمادي تنها مترجم نيست، تاكيد بر اين نكته است كه او بيشتر يك متفكر دغدغهمند است. راهيابي او به كار ترجمه هم از طريق همين دلمشغولي و تعهد صورت گرفته. جمادي زبانهاي انگليسي و آلماني و عربي را خود آموخته و در هفتاد سالگي همچنان ساعتهاي متمادي از شب و روز را در كنج دنج اتاق كوچك و پر از كتابش، به نوشتن و خواندن و يادداشتبرداري از متوني به زبانهاي مذكور ميگذراند. او شيفته فلسفه و ادبيات است و در سالهاي اخير، به ويژه به صورت نظاممند و گسترده به مطالعه تاريخ روي آورده است. روزگار سياوش جمادي وقف انديشيدن و خواندن و نوشتن شده تا جايي كه ميتوان گفت كار فكري، نه وجهي از زندگي او كه تمام آن را به خود اختصاص داده است. جمادي شبانهروز، با هايدگر و نيچه و ياسپرس و كافكا و شيخ محمود شبستري و لوتر زندگي ميكند و همزمان آنچه پيرامونش در جامعه ميگذرد، دنبال ميكند و نسبت به آن بيتفاوت نيست. در رويدادهاي سياسي و اجتماعي مثل بقيه مردم حضور دارد و پيگير وقايع و اتفاقات است و نسبت به آنها واكنش نشان ميدهد. او همواره از ارباب قدرت و ثروت فاصله گرفته و ميگيرد و به سختي در مراسم رسمي و نشستها و جلسات پر زرق و برق شركت ميكند، برعكس همواره دعوت دانشجويان را ميپذيرد و با جوانان از آخرين انديشهها و كارهايي كه كرده سخن ميگويد. زندگي شرافتمندانه همچون آقاي جمادي، كار سادهاي نيست، اما به راستي رشكبرانگيز است. ساكت و آرام و بيادعا، مشغول به خدمت به فرهنگ و انديشه و گفتوگويي مدام با متفكران و فلاسفه از قرون و اعصار پيشين تا زمانه حاضر. فراغتي و كتابي و گوشه چمني.
به تعبير شيرين حافظ شيرازي: من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم/ اگرچه در پيام افتند هر دم انجمني// هر آنكه كنج قناعت به گنج دنيا داد/ فروخت يوسف مصري به كمترين ثمني.