• ۱۴۰۳ جمعه ۲۳ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5088 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۱ آذر

درباره «شبستر از سمت کاشان» جدیدترین نمایشگاه عباس اکبری

ایستاده روی شانه غول‌های کاشان

جابر تواضعی

«شبستر از سمت کاشان» عنوان جدیدترین نمایشگاه انفرادی دکتر عباس اکبری است که در گالری مریم کاشان برپا شده است. در این نمایشگاه، علاوه بر مروری بر تعدادی از آثار پیشین او در ده سال گذشته، کندوهای سبدی و درپوش‌های کاشی آنها هم به نمایش گذاشته شده است. چیزی که عنوان نمایشگاه هم از آن برگرفته شده است. کندوهای سبدی با اینکه بخش کوچکی از نمایشگاه جدید اکبری را اشغال کرده‌اند، اما جدیدترین کار او هستند و مرکزیت نمایشگاه هم با آنهاست. ضمن اینکه تازه‌ترین کتاب اکبری با عنوان «سفر به شبستر» نیز که همزمان با افتتاح نمایشگاه رونمایی شد، درباره همین کندوها و درپوش‌های کاشی آنهاست؛ پژوهشی درباره کارکرد غیرمتعارف انواع سفالینه‌ها به ‌عنوان یک موضوع مغفول در تاریخ سفال ایران.
ما فقط کاربردهای معمول و شناخته‌‌شده انواع تولیدات سفالی مثل ظروف متنوع، کاشی‌های تزيین‌‌شده نمای ساختمان‌ها یا مجسمه‌های معمول از جنس سفال را می‌شناسیم. غفلت از ثبت مصادیق کارکردهای غیرمتعارف سفال و از بین رفتن آنها در گذر زمان، باعث شده پژوهش درباره آنها سخت و حتی غیرممکن باشد. اما نویسنده، نمونه‌های زیادی از آنها را فهرست کرده است. از گورخُمره‌های بزرگی که برای تدفین مردگان به‌ کار می‌رفته و نمونه‌هایش در ورودی تپه‌های سیلک کاشان است تا اسباب و وسایل سفالی دیگری مثل داس، فانوس، پاساب یا سنگ‌پا، ساز، قالب تبر، صافی، خاک‌انداز، تابوت.
او دو نمونه دیگر از این وسایل سفالی غیرمتعارف را براساس پژوهش‌های میدانی خودش به این سیاهه اضافه می‌کند: یکی رکاب‌های سفالی‌ای که کشف خود نویسنده در عتیقه‌فروشی‌های کاشان است و گویا در صنعت نساجی سنتی ریشه‌دار شهر کاربرد داشته و دیگری کندوهای سفالی و همچنین کاشی‌های گردی که در گذشته‌ای نه چندان‌ دور در منطقه شبستر به‌ عنوان درپوش کندو به کار می‌رفته و کم‌کم رو به فراموشی است. حتی اغلب موزه‌هایی هم که از آنها نگهداری می‌کنند، از کاربرد آنها اطلاعی ندارند و در نتیجه به آن اشاره‌ای نکرده‌اند.
اکبری توجه به چیزهای به‌ ظاهر معمولی اما مهم را از ایرج افشار آموخته؛ توجهی که قبل از هر چیز با یک پرسش شروع می‌شود. مسیر این مجموعه هم در ابتدا با پرسش از کاربرد کاشی‌های گرد سوراخ‌دار آغاز شده و در کنار منابع مکتوب اندک، در پرسه‌زنی‌های گاه‌گاهی در عتیقه‌فروشی‌های خیابان منوچهری و بعدتر دستفروش‌های جمعه‌بازار پارکینگ پروانه ادامه پیدا کرده است. از این منظر، خیابان منوچهری و عتیقه‌فروشی‌هایش برای او کارکرد موزه پیدا می‌کند و روایت‌های علمی و حتی تخیلی فروشندگان، در سطحی بالاتر از نوستالژی، از لایه‌های پنهان اما مهم تاریخ اشیا رمزگشایی می‌کند. همین نگاه جست‌وجوگر باعث می‌شود که در یک گپ‌وگفت با سوپری محل درباره عسل‌‌ به این کشف برسد که کندوهای سبدی و درپوش‌های کاشی هنوز در محل تولد فروشنده یعنی شبستر پیدا می‌شوند.
بعد در اولین فرصت راهی این شهر و منطقه کوزه‌کنان در حاشیه این شهر بشود و برای این سوال ساده اما مهمش با دست پر بر‌گردد.
پژوهش «سفر به شبستر» غیر از اینکه روایت جست‌وجو برای یافتن خاستگاه کاشی‌های گرد سوراخ‌داری است که در موزه‌ها و مجموعه‌های خصوصی نگهداری می‌شوند، با مستنداتی که درباره ساخت کاشی و کندوهای سفالی، پرورش زنبور عسل و سبدبافی و ترکه‌بافی با بوته‌های محلی در این منطقه ارايه می‌کند، یک پژوهش بین‌رشته‌ای به ‌حساب می‌آید.
دغدغه اکبری در این مجموعه، لزوم توجه و مراقبت از دستاوردهای فرهنگی و هنری و چیزهای به‌ ظاهر کوچک اما باارزشی است که غفلت از آنها ما را از درون تهی می‌کند. مثل غفلتی که باعث از بین رفتن تولید کاشی‌های سوراخ‌دار شبستر شده، در حالی‌که هنوز تولید آنها هم‌ پای فناوری‌های جدید کارآمد است. او با ساخت کندوها و کاشی درپوش آنها، تجربه سفرش به این منطقه را برای مخاطب شبیه‌سازی می‌کند. اکبری همواره سعی می‌کند بین هنر خاص پسند و عامه‌پسند تعادل برقرار کند.
طبق این پژوهش، نقوش روی کاشی‌های درپوش کندو لزوما خیلی با کارکردشان مرتبط نیست، اما اکبری برای نقاشی روی کاشی‌هایی که خودش ساخته، مرتبط‌ترین سوژه با این موضوع، یعنی زنبور عسل و گل و گیاه را انتخاب کرده تا مخاطب راحت‌تر با آنها و کارکرد غیرمتعارف‌شان آشنا شود. پخش صدای وزوز زنبورها از داخل کندوها ضمن احیای حس حضور در طبیعت و زنبورداری با سبد و درپوش‌های سفالی در مخاطب، این چیدمان را به یک اثر «هنر مفهومی» تبدیل کرده و تداعی‌کننده این بیت  ولاناست: «درون خمره عالم چو زنبوری همی‌ گردم/ مبین تو ناله‌ام تنها که خانه انگبین دارم.»
عباس اکبری عضو هیات علمی دانشکده معماری و هنر دانشگاه کاشان است و «سفر به شبستر» سیزدهمین کتاب او است که به دو زبان فارسی و انگلیسی توسط نشر پیکره منتشر شده. کتاب‌های او برخلاف ادبیات متداول دانشگاهی، روایت فخرفروشانه مطالب گردآوری یا بازتولید منابع قبلی که فقط به درد گرفتن امتیاز و ارتقای رتبه مدرسان دانشگاه می‌خورد، نیست و نه در فرم و نه در محتوا از این ساختار معیوب و مهوع پیروی نمی‌کنند.
اکثر کتاب‌های لاغر او، مستندنگاری طرح‌ها و پروژه‌های اجرایی او هستند. بیشتر وقت‌ها تنها ابزار او برای مستندنگاری، همان عکس و فیلم‌هایی است که با موبایلش می‌گیرد. کتاب‌ها در عین اختصار، جامع و خودبسنده هستند و بر اساس کاوش‌های فردی و دریافت‌های شخصی آرتیست و در یک کلام «تجربه زیسته» او شکل گرفته‌اند. به عبارتی هنرمند/نویسنده، تجربه زیسته‌اش را به‌عنوان یک دستاورد و دیتای جدید به دیتاهای قبلی آن حوزه اضافه می‌کند. اکبری به همان اندازه خودآگاه است که به ‌عنوان یک استاد دانشگاه سر کلاس یا پای چرخ و کوره به دانشجویانش درس می‌دهد، همان اندازه دلی و عاشقانه کار می‌کند که شب‌ها در کارگاه سفال دانشگاه می‌خوابد و باز به همان اندازه خودآگاه است که همین روند تجربه زیسته را خودآگاهانه و از بالا رصد و تحلیل می‌کند و مدون در اختیار مخاطب می‌گذارد.
او در «سفر به شبستر» و بقیه کتاب‌هایش این تجربه زیسته را با نثر و لحنی داستانی و شیرین به مخاطب عرضه می‌کند. این نثر روایی و داستانی به ‌احتمال زیاد به سال‌های قلم زدنش در مقام روزنامه‌نگاری هنری و مخصوصا دوران همکاری جدی‌اش با مجله «تندیس» به ‌عنوان نشریه تخصصی هنرهای تجسمی برمی‌گردد. این ویژگی قلمش را به حدی آب‌دیده کرده و وَرز داده که می‌تواند حین خلق یک متن، بدون اینکه در گرداب ادبیات فضل‌فروشانه و مرسوم دانشگاهی گرفتار شود، ضمن حفظ اصول تخصصی، یک علاقه‌مند ساده هنرهای تجسمی را هم از مسیر پرسش اولیه تا رسیدن به هدف، به راحتی و لذت با خود همراه کند. برای همین قبل از اینکه با یک کتاب آکادمیک هنرهای تجسمی روبه‌رو باشیم، با داستان یا روایت جذابی از تجربه زیسته هنرمند طرفیم. حتی در این حد که می‌فهمید غیر از اشتیاق برای پژوهش اصلی، شوق زیارت مزار شیخ محمود شبستری، عارف بزرگ قرن هشتم هم او را به ادامه سفر ترغیب کرده. مخصوصا که در تفال به او این بیت آمده است: «اگر مردی برون آی و سفر کن/ هر آنچ آید به پیشت، زان گذر کن» 
اکبری عضو آکادمی بین‌المللی سرامیک است و شاید بیشترِ شهرت بین‌المللی‌اش به‌ خاطر روایت‌های جدیدش از کاشی زرین‌فام باشد. اما او فقط یک سفالگر یا سرامیست نیست و خودش را به کار با متریال خاصی مثل سفال، چوب یا فلز محدود نمی‌کند. او یک هنرمند مولتی‌مدیاست. هنر را زیست می‌کند و چیزی را که از این صافی می‌گذرد، با مناسب‌ترین ابزار، به‌ عنوان یک تجربه مشترک در اختیار همه می‌گذارد.
اکبری در زمانه‌ای که همه ما شهر و دیارمان را پنهان می‌کنیم که با انتساب به تهران خردک‌آبرویی جمع کنیم، مدام از کاشان حرف می‌زند. یک کاشان می‌گوید و صد تا کاشان از دهانش می‌ریزد. اسم خانه سفال را گذاشته «کاشان، خانه سفال»، امضای پشت همه کارهایش را هم اول با کاشان شروع می‌کند و با جدیت آمیخته با شوخی می‌گوید که از نام و تاریخ این شهر سوءاستفاده کرده است. با این حساب، او از هر کاشانی‌ای، کاشانی‌تر است.
این جمله را از نیوتن نقل می‌کنند که «اگر توانستم دوردست‌ها را بیش از دیگران ببینم، برای این بود روی شانه غول‌ها ایستاده بودم» و آن را نشانه‌ای برای «کشف حقیقت بر پایه اکتشافات پیشین» می‌دانند. شوخیِ جدی یا جدیِ شوخی عباس اکبری مبنی بر سوءاستفاده از کاشان هم چیزی شبیه همین است که او بر شانه غول‌ها و سرآمدان دیار کاشان ایستاده و از این آبشخور تغذیه می‌کند.
فضای گالری مریم در جوار بازار سنتی شهر، مناسب و دلچسب است و آغاز به کارش همزمان با نمایشگاه «شبستر از سمت کاشان» را باید به فال نیک گرفت. اخیرا چندین گالری و فضای نمایشگاهی جدید در شهر افتتاح شده که همه شروع خوب و پرقدرتی داشته‌اند.
برای همین است که دکتر اکبری افق و دورنمای هنر کاشان را درخشان می‌داند و پیش‌بینی می‌کند تا کمتر از ده سال دیگر اهالی هنر برای برپایی نمایشگاه در این شهر سر و دست خواهند شکست. باید منتظر باشیم و ببینیم پیش‌بینی او چقدر به واقعیت خواهد پیوست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون