انسان و ديگرانِ غيرانساني در هنرهاي نمايشي و اجرايي
ادراكگر ايدهآل كيست؟
مسلم خراساني
گردهمايي، زنده بودن: نظام تماشاگر - اجراگر
عنصر مهمي كه در هنرهاي اجرايي و نمايشي، بسيار مورد توجه قرار ميگيرد، تجمع يا گردهمايي تعداد قابل ملاحظهاي از افراد در يك مكان است. از منظري، تئاتر، مكاني براي تجمع و اجتماع نيز به شمار ميآيد. ريچارد شكنر، كارگردان تئاتر و نظريهپرداز امريكايي، در كتاب خود، نظريه اجرا، يك الگوي ساختاري سه عنصري براي تمامي انواع هنرهاي نمايشي، اجرايي و آييني و همچنين رويدادهاي اجتماعي ارايه ميدهد: 1) جمع شدن و گرد هم آمدن افراد در يك مكان. 2) انجام امور، كنشها و رد و بدل شدن گفتوگوها. 3) متفرق شدن.
همچنين، پيتر بروك، كارگردان تئاتر انگليسي، براي يك اجراي نمايشي سه نوع ارتباط درنظر ميگيرد: ارتباط بازيگر با نقش و كاراكتر، ارتباط او با ديگر بازيگران و ارتباط او با تماشاگر. در واقع، در دل يك رويداد نمايشي، شبكهاي درهم تنيده از ارتباطات ميان افراد برقرار است كه لازمه شكل گرفتن آن، گردهم آمدن يا تجمع در يك مكان واحد است. اما اگر دقيقتر به مساله نگاه كنيم، مكان واحد، در اينجا مفهومي نسبي دارد، چراكه در واقع، هر يك از افراد يك نقطه متفاوت در فضا را به خود اختصاص ميدهند و منظور از مكان واحد، بيشتر، داشتن فاصله فيزيكي نزديك با ديگر افراد است.
در عين حال، ژان پل سارتر، فيلسوف فرانسوي معتقد است كه در برابر نگاه ديگري و تحت تاثير حضور او، ما ديگر صرفا خودمان نيستيم، بلكه خودمان هستيم به علاوه تاثيري كه نگاه ديگري بر ما دارد يا از ما ميسازد. در نگاه سارتر، اين نگاه تا حد قابل ملاحظهاي آزادي را از ما سلب كرده و نميگذارد آنچنانكه خود تمايل داريم عمل كرده يا حضور داشته باشيم. حضور و نگاه اين ديگري، ميتواند چنان حضور و آزادي ما را تحتالشعاع قرار دهد كه سارتر از ديگران و حضور آنها تعبير به جهنم ميكند.
خواه نگاه ديگري براي ما مطلوب، خوشايند يا آزاديبخش و خواه نامطلوب، آزاردهنده و محدودكننده آزادي باشد، اما ظاهرا در تئاتر و گونههاي نمايشي - اجرايي، افراد براي ديدن و ديده شدن، تمايل قابل ملاحظهاي از خود نشان ميدهند.
روي صحنه و در سالن نمايش، ما به عنوان تماشاگر، از طرفي تحت تاثير كنشها و واكنشهاي تماشاگران اطراف خود هستيم و از سوي ديگر تحت تاثير رويدادها، واكنشها و فعل و انفعالات گروه اجرايي قرار داريم و به گونهاي متقابل، ما نيز ديگر تماشاگران و گروه اجراگران و بازيگران را تحتتاثير خود قرار ميدهيم.
در واقع، شبكهاي درهم تنيده از كنش و واكنش ارتباطي توامان، نامرئي اما محسوس ميان ما و ديگر افراد شكل ميگيرد كه در طول اجرا، اجراگران و تماشاگران، بهطور مستمر در معرض آن هستند. كنش و واكنشي كه علاوه بر تبادل اطلاعات صوتي، بصري، تبادل احساسات، عواطف و هيجانات را نيز شامل ميشود. شايد تبادل اطلاعات، احساسات و هيجانات، كسب لذت، سرگرم شدن و گذران وقت، الزاما مختص تئاتر و نمايش نباشد و ما در مطالعه كتابها و تماشاي آثار تلويزيوني و سينمايي، انيميشنها و درامهاي راديويي نيز آنها را تجربه كنيم، اما با اين حال در هنرهاي نمايشي اغلب از مفهومي با عنوان «زنده بودن» ياد ميشود كه درست يا غلط، رسم است، خاص تئاتر و هنرهاي اجرايي درنظر گرفته شود.
درامهاي راديويي، درامهاي تلويزيوني، انواع تئاترهاي عروسكي، تئاتر سايه، بهرهگيري از روباتها، ماشينها و تكنولوژيهاي رايانهاي در گونههاي مختلف نمايشي و اجرايي، بيش از پيش اين موضوع را برجسته ميكند كه در تئاتر ما الزاما با انسان و موجودات به اصطلاح زنده مواجه نيستيم.
رسانههايي چون راديو، تلويزيون و رسانههاي تصويري كه در پارهاي موارد تبادل اطلاعات تكسويه يا دوسويه يا چندسويه را نيز ممكن ميسازند، مثل پخشها و گفتوگوهاي زنده و مسابقههاي تلفني، كيفيتي از زنده بودن و تغييرپذيري را دارند كه البته با كيفيت زنده بودن و تاثيرگذاري رسانههاي ديگر متفاوت است. هر ابژه به طريقي بر ما تاثير ميگذارد و واكنش ما در برابر هر ابژه ميتواند متفاوت باشد. خواه انساني يا غيرانساني. هر چند مواجهه انسان با انسان، مواجهه دو سوژه فعال و كنشگر، مواجهه انسان و اشيا، مواجهه سوژه با ابژهاي بيجان و غير كنشگر قلمداد شود.
در عين حال، درست است كه تقليل انسان به صدا و تصوير يا تغيير ماهيت رسانه از يك فضاي سهبعدي به دوبعدي ميتواند براي ما نامطلوب و ناخوشايند باشد. اما نبايد فراموش كرد كه هر چند مواجهه و اجتماع تعداد قابل ملاحظهاي از افراد ميتواند براي ما تجربهاي خاصتر، لذتبخشتر يا نابتر رقم بزند، اما تنها نوع مواجهه به شمار نميآيد.
بنابراين، به نظر ميرسد زنده بودن در اينجا، بيش از آنكه يك واقعيت يا مشخصه خاص تئاتر يا تئاتر حقيقي باشد، بيشتر يك قرارداد است كه معناي ضمني آن، حضور يك موجود انساني، داراي قدرت تعقل، تفكر، زبان، كنش و واكنش كم و بيش مشابه با آن چيزي است كه ما در خود ميشناسيم و از خود بروز ميدهيم.
اين زنده بودن، جريان روانشناختي -ارتباطي- معنايي است كه بازيگران و تماشاگر در تئاتر تجربه ميكنند و الزاما به فرد يا شخص خاصي تعلق ندارد، بلكه در عين اينكه از تكتك افراد تاثير ميپذيرد، از طرفي برآيند تمامي حضورها و حاصل بر همكنش احساسي -عاطفي-معنايي است كه ميان جمع حاضر در سالن تئاتر يا مكان نمايش برقرار ميشود.
در عين حال، طبق نگاه پديدارشناسانه، انسان يا به تعبير هايدگر دازاين، با تمام هستندهها در يك چيز مشترك است و آن در جهان بودن است. اما ساير هستندهها همچون انسان از هستي خود آگاهي ندارند و مثل او براي زندگي خود طرحريزي و برنامهريزي نميكنند. ممكن است زنده در نگاه ما موجودي باشد كه رشد ميكند، نفس ميكشد، تغيير ميدهد، تغيير ميپذيرد، برنامهريزي ميكند و از مرگ خود آگاهي دارد و در نگاه ما نابترين نوع زنده بودن اختصاص كامل به انسان و روابط انساني داشته باشد. با اين وجود، درك و دريافت ما از نمايش و رويدادهاي اجرايي به واسطه نظامهاي مختلفي چون دكور، نور، لباس، موسيقي و چهرهپردازي صورت ميپذيرد و بايد پذيرفت، نظام بازيگري و حضور انساني، تنها يكي از نظامهاي متعدد موجود در رويدادهاي نمايشي است. همچنين بايد تاكيد كرد، در غياب تماشاگر يا تماشاگران و حتي گروه اجراگران با وجود تنها يك فرد در يك مكان و مواجهه او با موجودات يا هستندههاي انساني يا غيرانساني كماكان امكان تبادلات معنايي، هيجاني و احساسي را خواهيم داشت. هر چند كه كيفيت اين مواجهه نسبت به زماني كه او در ميان انبوهي از افراد احاطه شده باشد متفاوت و متمايز باشد.
شايد روزي فرا رسد، همانگونه كه براي حيوانات شناسنامه پزشكي درنظر گرفته ميشود، دامنه و گستره مفهوم تئاتر خودش را از هستندههاي انساني فراتر برده و نه تنها انسان، بلكه سنگها و عناصر به اصطلاح بيجان در جهان پيرامون را نيز مخاطب و ادراكگر خود ببيند. اما فارغ از اين، چه چنين روزي فرا رسد چه خير، بايد اذعان كرد كه در هر مواجههاي، اعم از مواجهه با شيء، گياه، كتاب يا يك موجود انساني، ما با رويدادي در زمان و مكان رو در روييم كه امكان تبادل احساسي، هيجاني، معنايي وجود دارد، چراكه در يك طرف اين مواجهه، يك موجود انساني قرار دارد.
شيء -حيوان - انسان - تماشاگر ايدهآل
با چند پرسش مساله تماشاگر و ضرورت حضور او را براي نمايش كمي عميقتر مورد بررسي قرار ميدهيم. تماشاگر كيست؟ تماشاگر ديگري است. ديگرياي كه هويتي انساني دارد. حضور زنده به چه معناست؟ حضور زنده به اين معناست كه فرد تبادل احساسي و هيجاني داشته باشد و بتواند از كنشها و رويدادهاي پيرامون خود، معاني و احساساتي استنباط و دريافت كند و ما را نيز متقابلا تحت تاثير قرار دهد.
در صورت غياب فردي به عنوان تماشاگر غير از خود ما، فرد ميتواند با خود و جهان پيرامون مواجهه و ديالوگ داشته باشد و اين ماهيت اصلي و حقيقي تئاتر است كه تا انسان و جهان وجود دارد به هيچوجه از ميان نخواهد رفت چه در يك مكان واحد و نزديك به هم باشيم و چه اين مواجهه را از طريق امكانات رايانهاي يا اجراي زنده با فواصل بسيار در واقعيت تجربه كنيم. اما بسياري چون مارتين اسلين، معتقدند كه تماشاگر به عنوان كسي كه به تماشاي يك نمايش مينشيند از عناصر مهم و كليدي براي تئاتر به شمار ميآيد، چراكه تماشاگر نه تنها روي ما و كنشهاي ما تاثير ميگذارد بلكه به اعمال، گفتهها و كنشهاي ما روي صحنه معنا نيز ميبخشد. در عين حال، حمايتهاي مالي و رواني ناشي از حضور تماشاگران عنصري حياتي براي چرخههاي اقتصادي، سرمايهگذاري و تداوم اجراها به عنوان يك امر فرهنگي به شمار ميآيد. فارغ از اين، اغلب هنرمندان و طراحان اميد دارند، به واسطه آثارشان، زيباييشناسي، ايده، انديشه و محتواي مورد نظرشان، بعد از مواجهه تماشاگر، جايي درخور در ميان جامعه و افراد براي خود باز كنند. ميل به ديده شدن، يا فهميده شدن، در كنار لذتهاي رواني از دلايل مهم ديگر براي توجه به حضور تماشاگر است. از اينرو، انتخاب تماشاگري كه ظاهرا تواناييهاي ادراكي، زباني و انديشگاني كم و بيش مشابهي با خود اجراگر دارد يا امكان گفتوگو با او فراهم است يا با زبان و رمزگانهاي او آشناست در اولويت قرار ميگيرد. بنابراين، تماشاگر در اينجا بيشتر يك موجود انساني چون خود ماست كه توانايي مشاهده، احساس كردن، انديشيدن و تاثيرپذيري و تاثيرگذاريهاي هيجاني و عاطفي بر ما را داراست، چراكه افراد، اغلب اشيا را داراي چنين نقشي نميبينند، هر چند كه بخش قابل ملاحظهاي از زندگي خود را در كنار يا به كمك همين اشيا سپري ميكنند. ما، هيچگاه عينك يا ميكروسكوپ را بينا نميدانيم، هر چند كه به كمك آنها ميتوانيم محيط پيرامون خود را با وضوح و دقت بيشتر نظاره كنيم، اما انسانها و حيوانات را بينا ميدانيم.
تمايزهايي كه ميان انسان و حيوان قائل هستيم نيز اغلب سبب ميشود كه آنها را نيز آن تماشاگر ايدهآل يا آرماني براي تماشا يا مواجهه با خود در نظر نگيريم. اغلب حيوانات به عنوان هستندههايي مورد توجه قرار ميگيرند كه داراي اشتراكاتي با ما هستند و چه بسا انسان در سبك و شيوه زندگي خود از آنها تاثير پذيرفته يا تقليد و الگوبرداري نيز كرده باشد، اما در زبان، آگاهي و نوع تفكر، خود را از آنها متمايز ميدانيم و آنها و عملكردشان را نه از روي تفكر و تعقل بلكه بيشتر غريزي ميدانيم. هر چند كه روايتهاي بسياري از وفاداري حيواناتي چون سگها و نجات جان انسانها و خصيصههاي تحسينبرانگيز ديگر از آنها نقل ميكنيم، اما كماكان آنها را تماشاگري درخور براي خود قلمداد نميكنيم.تا به امروز رسم نبوده كه كسي براي حيوانات يا اشيا نمايش اجرا كند، يا اگر چنين عملي را انجام داده، آن را تئاتر يا نمايش ناميده باشد، يا نمايش براي حيوانات يا براي اشيا آنچنان باب نبوده كه بتوان از آن به عنوان يك جريان منسجم و مستقل و البته مقبول در هنرهاي نمايشي و اجرايي ياد كرد.انسان از حيوانات در سيرك در كنار دلقكها و شعبدهبازها براي نمايش و سرگرمي استفاده ميكند، اما هيچگاه خود را در برابر ديدگان آنها در حال اجراي يك نمايش توصيف نكرده است. هر چند كه شايد بتوان در يك باغ وحش، اين تماشا را دوسويه و دوطرفه توصيف كرد، اما معمولا رسم اين است كه گفته شود، ما [يعني انسان] براي تماشاي آنها به باغ وحش ميرويم، نه آنكه آنها براي تماشاي ما در آنجا حضور يافته باشند. هر چند كه براي حيوانات نيز تماشا و ادراك ما ممكن است اما چون از كيفيت، درجات و چگونگي ادراك آنها شناخت كاملي نداريم، خود را چندان درگير پرداختن به نمايش و تئاتر براي حيوانات نميكنيم. اما در بهترين حالت از آنها در كنار خود در نمايشها و سيركها بهره ميبريم، چراكه شايد اجراي نمايش هملت شكسپير براي تعدادي از حيوانات باغ وحش و جنگل كاري عبث و بيهوده بنمايد اما با اين حال، براي نمونه تاثير موسيقي بر رشد گياهان نشان ميدهد آنها نيز از پديدههايي كه به اصطلاح انساني ناميده ميشوند، متاثر ميشوند.
نكته مهم ديگر، مفهوم گرد هم آمدن، انجام پارهاي فعاليتها و رد و بدل كردن ديالوگ و متفرق شدن در نگاه شكنر است. در يك سيرك و باغ وحش نيز چنين امكاني هست اما در اينجا، اراده مورد نظر براي گردهم آمدن از حيوانات سلب شده است. شايد اگر شكارچيان و صيادان در اين مورد دخالتي نداشتند آنها به زندگي خود در جنگل و طبيعت ادامه ميدادند. به عنوان يك نمونه انساني، گردهم آمدن زندانيان يك زندان براي تماشاي يك نمايش ميتواند اجباري باشد و از روي ارادهاي آزاد صورت نپذيرد. اما در اين موقعيت، كماكان با يك تماشاگر انساني مواجه هستيم كه در نگاه ما از زبان استدلالگر و قدرت فاهمه برخوردار است.
انسان با آنكه ميتواند از طريق گفتوگو با خود، رودر رو شدن با تصوير خودش در آينه با خودش نوعي مواجهه داشته باشد، اما اغلب كسي چون خودش را تماشاگر ميداند و ميخواهد. رسم اين است كه تماشاگر چيزي بيرون از خودش باشد و ذهنيتي جدا و مجزا از ذهنيت خود او داشته كه بهرغم اشتراكات زباني و فرهنگي، زمان و مكاني مختص به خود داشته باشد و جهان را از زاويه و منظري متمايز و متفاوت ببيند.
ميتوان كوچكترين تئاتر را آنچه ميان دو انسان ميگذرد درنظر گرفت. دو انساني كه در لحظه در دو نقطه و دو زمان مختلف حضور دارند، اما بايد به طريقي گردهم آيند. مسلما شايد شكنر اين گردهم آمدن را در مديومهاي آنلاين مدنظر نداشته، اما در پارهاي اجراها چون تئاتر عروسكي و تئاتر سايه، گردهمايي و مواجهه ما با اشيا صورت ميپذيرد. اشيايي كه مسائل مربوط به جهان و انگارههاي انساني را مطرح كرده يا پيش ميكشند و بيربط نخواهد بود اگر يادآور شويم، رويداد و مواجههاي در مديومهاي آنلاين، بهرغم كمتر محبوب بودن يا داشتن تاثير و كيفيت متفاوت، كماكان چنين امكاني را دارا هستند.
انسان و جامعه انساني به دلايل مختلف، خط متمايزكنندهاي ميان هستندهها ميكشد كه آشناترين آنها انسان، گياه، حيوان و اشياست. در جهان پيرامون ما، هر شيء، انسان يا حيوان يك هستنده به شمار ميآيد. هر چند پيرامون تماشاگر بودنشان چنين اتفاق نظري وجود ندارد. به بياني تماشاگر كماكان يك فرد انساني است كه آگاهانه براي تفنن، سرگرمي، گذران وقت، آگاهي يا دلايل ريز و درشت ديگر به تماشاي يك اثر ميرود. در واقع از اين منظر، مواجهه دو فرد يا دو انسان، يا مواجهه صدها انسان با يكديگر، مواجهه دو زمان، دو مكان يا صدها زمان و صدها مكان و صدها زاويه ديد متمايز و متفاوت به شمار ميآيد. شايد آنچه جامعه كنوني بشري بيشتر روي صحنه ميپسندد نيز همين است.
ژان پل سارتر، فيلسوف فرانسوي معتقد است كه در برابر نگاه ديگري و تحت تاثير حضور او، ما ديگر صرفا خودمان نيستيم، بلكه خودمان هستيم به علاوه تاثيري كه نگاه ديگري بر ما دارد يا از ما ميسازد. در نگاه سارتر، اين نگاه تا حد قابل ملاحظهاي آزادي را از ما سلب كرده و نميگذارد آنچنانكه خود تمايل داريم عمل كرده يا حضور داشته باشيم. حضور و نگاه اين ديگري، ميتواند چنان حضور و آزادي ما را تحتالشعاع قرار دهد كه سارتر از ديگران و حضور آنها تعبير به جهنم ميكند. خواه نگاه ديگري براي ما مطلوب، خوشايند يا آزاديبخش و خواه نامطلوب، آزاردهنده و محدودكننده آزادي باشد، اما ظاهرا در تئاتر و گونههاي نمايشي - اجرايي، افراد براي ديدن و ديده شدن، تمايل قابل ملاحظهاي از خود نشان ميدهند.