• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5093 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۷ آذر

اتاق دانشجويي به وسعت ايران

جمع دوستانه شبانه ما در برخي اتاق‌هاي دانشجويي با حضور دانشجوياني از ديگر شهرهاي ايران پرشورتر مي‌شد. رنگين‌كماني از اقوام مختلف فرهنگ ايران. شما مي‌توانستيد به راحتي در گوشه‌اي از خوابگاه، راحت بنشينيد و نظاره‌گر اين رنگين‌كمان زيبا باشيد. در اين نشست‌هاي شبانه، سوغاتي و ميوه‌هاي شهر‌هاي مختلف ايران را مي‌توانستيد نوش جان كنيد. حتي اگر ميوه و سوغاتي نبود بساط چايي به راه بود.
راستش را بخواهيد پس از گذشت سال‌ها، دلم براي دوستان كردم تنگ شده است. دلم لك زده براي گپ‌ها و تريبون‌هاي پرشور دانشجويي دهه هفتاد! دلم لك زده براي موسيقي كردي كه در خوابگاه دانشجويي بپيچد و بي‌آنكه حتي كلمه‌اي از آن را بفهمم، نصفه و نيمه زمزمه‌اش كنم. دلم لك زده براي نمازهاي اول وقت دوستان كردم. دوست دارم بدانم آن دانشجوي كرد كه عاشق دختر دانشجوي تبريزي شده بود و دختر نيز او را دوست داشت، توانست از حصار مذهب و قوميت خود را رها كند و به عشقش برسد؟!
اي كاش ايران بزرگ، همانند يك اتاق بزرگ دانشجويي بود كه همه اقوام ايراني فرصت آشنايي و دوستي با همديگر را در آن پيدا مي‌كردند. در يك سفره كنار هم مي‌نشستند و همه پيشداوري‌هاي احمقانه را دور مي‌ريختند. دست‌كم هر شب، فرصتي به اندازه يك چايي خوردن در كنار هم داشتند. اي كاش اين همه غريبه نبوديم با همديگر. اي كاش فرصت و مجالي براي تنش‌هاي قومي، زباني و مذهبي نمي‌داديم. اي كاش اين همه از همديگر دور نمي‌شديم. اي كاش ايران بزرگ، همانند يك اتاق بزرگ دانشجويي بود كه همه اقوام ايراني فرصت آشنايي و دوستي با همديگر را در آن پيدا مي‌كردند.
من در اتاق دانشجويي تخيلات معصومانه خود، سفره بزرگي پهن كرده‌ام تا دانشجويان اقوام مختلف ايراني را براي شام دعوت كنم. اگر بخواهيد شما هم مي‌توانيد در اين تخيل شيرين با من شريك بشويد! در اين سفره بزرگ همه دعوت شده‌اند؛ فارس‌ها، ترك‌ها، كردها، لرها، عرب‌ها، بلوچ‌ها، گيلكي‌ها، مازني‌ها، تالشي‌ها، كرمانجي‌ها، حتي گرجي‌زبان‌هاي ايران و سياهپوستان جنوب. در سفره بزرگ ما هيچ محدوديت قومي، ديني و زباني وجود ندارد. دوستان مسيحي، يهودي و زرتشتي و حتي صائبيان خوزستان هم دعوت شده‌اند. تقريبا همه دوستان آمده‌اند؛ اما هنوز خبري از دوستان بلوچ‌مان نيست. به ساعت نگاه مي‌كنم؛ كمي دير كرده‌اند. دلواپس‌شان هستم!...خدا را شكر! آنها هم دارند مي‌رسند. رو به ميهمانان مي‌كنم و مي‌گويم: دوستان، كمي صميمي‌تر بنشينيد تا دوستان بلوچ‌مان نيز سر سفره بنشينند. تو را به خدا! تعارف نكنيد از خودتان پذيرايي كنيد!
اي كاش ايران بزرگ همانند يك اتاق بزرگ دانشجويي بود. اي كاش اين ‌‌همه با همديگر غريبه نبوديم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون