• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5098 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۳ آذر

نگاهي به پرونده جنايي «خانه وحشت»

حميدرضا گودرزي

وقتي در جامعه اختلال رواني تشديد مي‌شود و مردم درمان مناسب و كافي نمي‌توانند دريافت كنند زخم‌هاي كهنه سرباز مي‌كنند، ماجراهاي تلخ و دردناكي رخ مي‌دهد، ماجراهايي كه جامعه را در بهت و حيرت فرو مي‌برد.
براي پرونده‌هاي جنايي عمدتا دو قشر، نامگذاري مي‌كنند. يك قشر كاشفان جرم هستند كه در برخورد با متهمان و شرايط آنها اسمي مي‌گذارند و قشر ديگر اهالي رسانه هستند كه با گردآوري يافته‌هاي خود با تيترهايي مطبوعاتي و با انديشه‌هاي خاص اسمي روي ماجرايي مي‌گذارند، اما اين‌بار اسم روي متهم يا قرباني گذاشته نشده، بلكه اسم از مكان گرفته شده «خانه وحشت»؟!  خانه‌اي كه دو دختر در آن محبوس شده‌ بودند به همراه يك جسد كشف كردند. پس از بررسي‌ها مشخص مي‌شود شخصي به نام سعيد يكي از اين دو دختر را به مدت 8 ماه و ديگري را سه سال در اين خانه حبس كرده است.  بحران خانوادگي در مورد دو دختر فراري مشهود است. دختري كه 3 سال در اين خانه محبوس بوده مي‌گويد پدرم مردي معتاد بود كه هميشه مرا كتك مي‌زد حتي گاهي مجبورم مي‌كرد تا كار كنم و پول مواد او را تهيه كنم و در نهايت يك روز مرا از خانه‌اش بيرون كرد. دختر ديگر مي‌گويد من در يك خانواده نابسامان بزرگ شدم و تولدم يك اشتباه بود پدرم هرگز مرا نمي‌خواست. مادرم مي‌گفت مجبورش كرده مرا سقط كند. پدرم هميشه مرا به باد كتك مي‌گرفت به‌طوري كه از قسمت پاها معلول شدم و نمي‌توانستم خوب راه بروم. مجبور شدم كار كنم پول جمع كنم و از خانه پدري فرار كنم. عدم استحكام خانوادگي، بي‌مهري و بي‌توجهي والدين اسباب فرار او را فراهم كرده است و در پس زمينه اين جرايم موضوع تزلزل خانواده‌ها به خوبي رخ مي‌نمايد. سعيد و مريم خواهر و برادري كه مرتكب اين جنايات شده بودند، اسير دام بي‌مهري‌ها بوده‌اند و روان آنها دچار بيماري‌هاي رواني بوده است. مانند اين دو دختر زياد است كه وقتي فرار مي‌كنند، نمي‌دانيم كدام سازمان اجتماعي مامور پناه دادن به آنهاست. اول كاري هم كه ماموران مي‌كنند تلفن زدن به خانه‌هاي آنان است. خانه‌اي كه آنها را از خود رانده و حالا دوباره با صدور دستورهاي رنگارنگ بايد به آنجا برگردند. ايجاد نهادي كه ناظر بر وضع رفتار پدر و مادر نسبت به فرزندان و به‌طور كلي اوضاع حاكم بر خانواده‌ها باشد، امروزه در بسياري از كشورهاي جهان شناخته شده و از رسميت و قدرت كامل برخوردار است. حالا كه با تزلزل خانواده‌ها روبه‌رو مي‌شويم جاي اين‌گونه نهاد خالي است. انسان‌هاي بي‌سرپرست، دختران فراري از خانواده‌ها كه راه گريزي هم ندارند يكي از همين جهات است نبايد اين‌گونه باشد وقتي كه اين دختران در دام افتادند، تازه به فكر آنها بيفتيم.  اگر نهاد ناظر بر خانواده‌ها قدرت داشته باشد حتي از سطح مدارس قضيه را پيگيري مي‌كند، از كارگاه‌ها، از كوي و برزن كارش را شروع مي‌كند درست مثل ماموران كشف جرم. در كشور ما اكثر بيماران رواني وقتي كه مرتكب جرم مي‌شوند آن زمان است كه تازه توسط سازمان روانپزشكي شناسايي مي‌شوند مگر آنكه بيمار رواني شخصا يا توسط خانواده‌اش به مراكز روانپزشكي معرفي شوند و‌الا هيچ نهادي ناظر بر رفتار و شخصيت رواني افراد جامعه نيست. بارها عرض كرده‌ام كه مشاوره روانپزشكي بايد از مدارس، دانشگاه‌ها، ادارات و پادگان‌ها، مشاغل و شركت‌ها شروع شود تا چنين متهماني از ابتدا شناسايي شوند و به صورت امري اجباري در‌آيد و الا به هركسي مي‌گويند برو تا تحت مشاوره قرار بگير مي‌گويد مگر من ديوانه‌ام؟ طبق اعلام روانپزشكان بزرگ كشور آمارها و نظرسنجي نشان مي‌دهند كه درصد بالايي از افراد دچار اختلال رواني هستند و همين زمينه را براي وقوع جرايم فراهم مي‌كند.
عدم استحكام خانواده‌ها و عدم وجود نهاد قانوني و پرقدرت ناظر بر عملكرد خانواده‌ها و سرپرست آنها، مسووليت‌ناشناسي والدين و اعتياد و پريشاني و سرخوردگي نسل جوان، بيكاري و مشكلات اقتصادي كه پس زمينه ارتكاب و زايش اين جنايات در جامعه هستند و سر آخر عدم چاره‌جويي درباره اختلال و بيماري رواني بسياري از افراد جامعه كه لازمه‌اش مشاوره روانشناختي، تشكيل پرونده‌ درباره بيماران رواني و كنترل رفتار و كردار آنها در جامعه است. اگر پدري بيماري رواني خطرناك دارد دوام و تربيت فرزندان و زندگي آنها در كنار او خطرناك نيست؟ گرچه موضوع كشف اين جنايت توسط ماموران كه ماموريت ديگري داشته‌اند و براي روشن كردن ماجرا تلاش كرده‌اند جاي تقدير دارد، اما در اين ماجرا نكاتي مورد غفلت قرار گرفته‌ است و ذيلا به چند مورد از آن مي‌پردازيم:  از متهم پرسيده‌اند: سابقه داري؟ پاسخ داده است كه در سال 93 به اتهام قتل شبه عمد دستگير شدم. چنين به نظر مي‌رسد كه اگر موضوع به‌طور جدي تحت رسيدگي قرار مي‌گرفت با اين ماجرا روبه‌رو نبوديم. اين ماجرا شبيه خفاش شب است. او هم سال 72 مرتكب ده‌ها فقره تجاوز به عنف و ربودن زنان و دختران با مشاركت متهم ديگري به ‌نام علي كريمي شده بود كه او از دادسرا فرار كرد و علي كريمي اعدام شد. بعد از آن خفاش شب در مشهد مرتكب سرقت شد و سال‌ها زندان بود و با وجود سوابقي كه داشت به‌رغم انگشت‌نگاري هويت او ناشناس ماند و خودش را تحت اسامي مستعاري چون جبار رحيمي و مراد نادري معرفي كرد و موضوع اتهامات او منتفي شد و از چنگال قانون گريخت و الا چنانچه مجازات مي‌شد آن همه زنان و دختران قرباني نمي‌شدند. اين مقوله با امر مهمي به ‌نام پيشگيري از وقوع جرم ارتباط تام و تمامي دارد. اينكه در جامعه وقايعي درست در برابر چشمان ما رخ بدهد و نسبت به آنها بي‌تفاوت باشيم عواقبي در پي خواهد داشت كه قابل چشم‌پوشي نيست. البته همه جزييات اين پرونده كاملا تحت رسيدگي قرار نگرفته شايد حقايق ديگري در آينده روشن شود بايد منتظر بود. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون