نگاهي به كتاب كوهنوردي و فلسفه
چرا كوهنوردي؟
محسن آزموده|كوهنوردي و فلسفهورزي در نگاه اول ربط و نسبتي با هم ندارند، اولي يك ورزش يا فعاليتي بدني و جسماني است و دومي كاري ذهني و فكري. كوهنوردي در معناي تلاشي بدني براي بالا رفتن از كوه چه ارتباطي ميتواند با فلسفهورزي در معناي كوششي عقلي براي يافتن پاسخ به پرسشهايي انتزاعي درباره معنا و مفهوم هستي و معرفت بشر داشته باشد؟ يك كوهنورد حرفهاي يا يك شيفته كوه، البته براي اين پرسش، پاسخهايي در آستين دارد، مثل اينكه كوهنوردي و فلسفهورزي هر دو كارهايي دشوار و طاقتفرسا و در عين حال جذاب و دلنشين هستند. هر دو نيازمند طمانينه و آرامش و صبر و متانت هستند. هر دو به نوعي ممارست و تمرين و استمرار نيازمند هستند و آدم را متواضع و فروتن ميكنند. هم كوهنوردي و هم فلسفهورزي، نوعي به چالش كشيدن خود و خودآزمايي تلقي ميشوند و در هر دو، نفس كوشش و تلاش، ارزشمند تلقي ميشوند و رسيدن به قله يا دست يافتن به پاسخ قطعي و نهايي، اگرچه جذاب هستند، اما همه هدف نيستند.
اما براي يافتن پاسخهايي سنجيدهتر و دقيقتر و درستتر به پرسش بالا، پيشنهاد ميكنم به كتاب خواندني و بسيار جذاب «كوهنوردي و فلسفه: چون كه آنجاست» به ويراستاري استيفن ي. اشميد مراجعه كنيد كه محمدمهدي فلاحي آن را ترجمه و نشر نگارستان انديشه منتشر ساخته است. اين كتاب شامل مجموعهاي از مقالات درباره رابطه كوهنوردي و فلسفه، نوشته شماري از پژوهشگران و اساتيد فلسفه در دانشگاههاي امريكا و اروپا است كه همگي يا كوهنورد و صخرهنورد هستند يا به اين فعاليتها بهطور جدي علاقهمند ند.
در پشت جلد كتاب، مخاطب اصلي آن را سه گروه معرفي كرده، نخست اهالي فلسفه تا كاربست فلسفه در پرداختن به امور انضمامي و فعاليتهاي روزمره را در يابند، دوم كوهنوردان حرفهاي كه ميتوانند از منظرهايي تازه با عشق و علاقه خود مواجه شوند و سوم عموم مخاطباني كه با در آميختن اين دو حوزه، اندكي از هر دو بياميزند و از هر دو لذت ببرند. به گمان نگارنده، ميتوان دسته چهارمي براي مخاطبان اين كتاب قائل شد، آنها كه همواره از كوهنوردان ميپرسند، اين كار چه فايده و ارزشي دارد و چرا برخي آدمها حاضر ميشوند با آگاهي و اختيار و بلكه با لذتي و شعف، به خودشان دردسر بدهند و آرامش و آسايش زندگي روزمرهشان در خانه و كاشانه را با سختي و مرارتهاي كوهنوردي عوض كنند؟
بعد از مقدمه روشنگر و مفيد ويراستار كتاب، استيفن ي. اشميد، مقالات كتاب با استفاده از تعابير كوهنوردي در چهار بخش تقسيم شدهاند: بخش اول با عنوان محلق شدن؛ چرا مخاطرات كوهنوردي، به اصليترين پرسشهاي مربوط به كوهنوردي به عنوان يك مخاطره (ريسك) ميپردازد. كوين كرين در مقاله نخست به نسبت دو مقوله آزادي و كوهنوردي اختصاص دارد و نويسنده نشان ميدهد كه آزادي كوهنوردي با آزادي رواقي مرتبط است، يعني نوعي از آزادي كه كوهنوردان تجربه ميكنند، به دليل محدوديتهايي است كه به آنان تحميل ميشود و به خاطر خطرهايي است كه حين كوهنوردي با آن مواجه ميشوند. پل چارلتون در مقاله دوم با رهيافتي فايده باورانه و با مقايسه هزينه و فايده نشان ميدهد كه كوهنوردي فعاليتي ارزشمند و همچنين اخلاقي ست، زيرا سعادتي زايدالوصف ايجاد ميكند و منجر به تكامل شخصيتي فرد ميشود. جو فتيچن در مقاله چرا كوهنوردي، آن را امري ژنتيك و نوعي اشتياق طبيعي در انسان ميداند و معتقد است لذت فائق آمدن بر چالشهاي اساسي، باعث تقويت طبيعت رو به تكامل انسان ميشود. در يادداشت پاياني اين بخش، هاوكينز لاكوود نشان ميدهد كه پذيرش مخاطرات كوهنوردي، اخلاقي و عقلاني است.
مقالات بخش دوم كتاب با عنوان در جستوجوي قله، به نتايج و پيامدهاي اخلاقي كوهنوردي در شخصيت آدمها ميپردازد. براينترينور، در مقالهاش استدلال ميكند كه كوهنوردي ميتواند فضايلي چون شجاعت، تواضع و احترام به طبيعت را پرورش دهد. پم سيلورز با تمايز قائل شدن ميان قلهنوردان و كوهپيمايان، ضمن احترام قائل شدن براي دسته اول، كوهپيمايان را انسانهاي بهتري ميداند، زيرا در عوض انگيزه بيروني رسيدن به قله، انگيزه دروني تجربه كوه را يافتهاند و شجاعتر، مهربانتر و با مروتتر هستند و از ديگران مراقبت ميكنند. ابرت و رابرتسون هم در مقالهشان از مفهوم خودبسندگي در كوهنوردي دفاع و استدلال ميكنند كه هر چه فرد خودكفاتر كوهنوردي كند، دستاورد كوهنوردياش بيشتر است.
اين مجال كوتاه، فرصت معرفي باقي مقالات خواندني و جذاب اين كتاب نيست. براي مثال اريك سوان در مقالهاي با عنوان ذن و هنر كوهنوردي به شباهتهاي ميان اين دو ميپردازد و نشان ميدهد كه هر دو پديده به واسطه انضباط در ذهن و بدن ميتوانند منجر به تجربهاي عميق و بعضا غيرقابل توصيف از لذت و همبستگي با طبيعت شوند. مقالات بخش سوم كتاب با عنوان پاره كردن طناب به موضوع اخلاق كوهنوردي اختصاص دارند و بخش چهارم با عنوان كوهنوردي تركيبي: فلسفه زمينهاي گوناگون، موضوعات فلسفي متنوعي درباره كوهنوردي عرضه ميكند. براي مثال دبورا هالبرت در مقالهاش نشان ميدهد كه رويكرد اقتصادي كوهنوردان و گروههاي كوهنوردي، نه رهيافتي سرمايهدارانه و مبتني بر هزينه و فايده، بلكه متكي بر هديه و دهش است و كوهنوردان زمان، انرژي و منابع خود را براي توسعه مسيرهايي كه مختارانه با ديگران به اشتراك ميگذارند، هديه ميدهند. خلاصه آنكه كوهنوردي و فلسفه، ما را نه فقط با جذابيتهاي فلسفهورزي كه با جنبههاي مثبت و زيباي كوهنوردي آشنا ميسازد و موجب ميشود كه اگر كوهنورد هستيم، ديد روشنتري نسبت به آن داشته باشيم و اگر نيستيم به آن تشويق شويم يا دستكم با نگاه عميقتري نسبت به اين فعاليت ارزشمند قضاوت كنيم.