اردشير و كاريكاتور روشنفكري
امير سقراطي
هفده سال پيش وقتي شروع به نامهنگاري با اردشير محصص كردم، وضعيت كاريكاتور مطبوعاتي در ايران، به حال و روز امروزش نيفتاده بود! آن موقع وضعيت و جايگاه كاريكاتور مطبوعاتي در بهترين حالتش بود و كاريكاتوريست جايگاه ثابتي در تحريريه روزنامه داشت. هر چند كه روزنامههاي جريان اصلاحات اغلب فقط يك كاريكاتور منتشر ميكردند، اما آن دوران پر فراز و نشيب، باز هم از وضعيت امروز كاريكاتور مطبوعاتي بهتر بود! آنچه در آن دوره مطبوعاتي، به عنوان كاريكاتور سياسي و مطبوعاتي منتشر ميشد، ادامه تفكري بود كه اردشير در ارايه كاريكاتور در مطبوعات ايران داشت: يعني كاريكاتورهايي بدون شرح از اوضاع سياسي و اجتماعي مردم.
اردشير كه همچون كامبيز درمبخش در توفيق كاريكاتور كشيده بود، با ريزه كاريها و فوت و فنِ فكاهينگاري و طنزپردازي در هنر كاريكاتور آشنا بود، اما ميخواست كه كاريكاتورهايش از سلطه كاريكاتور رايج آن زمان كه عامهپسندانه و فكاهي بود، رها شود. بنابراين مديران جرايد كاريكاتورهايش را در عنواني تازه با نام «كاريكاتور روشنفكري» ارايه دادند كه بعدها به كاريكاتور بدون شرح يا نمايشگاهي معروف شد. اردشير اولين كتاب كاريكاتور از آثارش را در ايران منتشر كرد و اولين كسي بود كه كارهايش در گالريها فروش رفت، چون آثارش از قيد و بند زمان و زمانه رها و هواي تازهاي براي كاريكاتور شده و بنابراين مخاطبان تازهاي را همراه خود كرده بود.
اما مشخصه اصلي آثار اردشير فقط فرا رفتن از قالب فكاهي و عامهپسندي نبود، بلكه او سعي كرد كاريكاتور را به عنوان يك هنر از خانواده هنرهاي تجسمي از نو تعريف و معرفي كند. اردشير ميدانست كه بسياري از كاريكاتوريستهاي مهم جهان يا نقاش بودهاند يا تحصيلات عالي در هنرهاي تجسمي داشتهاند. درك اين مساله كه زبان كاريكاتور بايد وابسته به زيباييشناسي هنرهاي تجسمي باشد كار او را در بين هنرمندان ايراني يكه و ممتاز كرد و باعث اعتبار و افتخار براي او در سطح جهاني شد. اردشير اين نگاه را از هنر كاريكاتور جهان ياد گرفته بود. بديهي است كه وقتي از 1354 به طراحان روزنامه نيويوركتايمز پيوست، كارهايش ار اين منظر در يك استاندارد جهاني مورد تاييد قرار گرفته بود. در روزنامه نيويوركتايمز صفحهاي به نام اُپ-اِد (Opposite Editorial) يعني صفحهاي روبهروي صفحه سردبير قرار داشت كه كاريكاتورهاي اردشير و ديگر هنرمندان مهم جهان همچون براد هلند، اوژن ميهائسكو، مارشال آريسمن، رابرت پراير، مل فروكاوا، جيمز گراشو، مري تيكلمن و مايكل ماتياس پرشتل به مديريت هنري ژان كلود سوارس در آن چاپ ميشد. اهميت اين صفحه آن بود كه سردبير براساس كاريكاتور انتخاب شده براي آن روز، سرمقالهاش را مينوشت و به عبارتي سرمقاله و كاريكاتور با هم در ارتباط و همسو بودند.
كار ديگر اردشير، نزديك كردن فرم كاريكاتور به زيباييشناسي هنرهاي بصري ايران بود. او در كارهايش سعي كرد كه به نقاشيهاي قاجاري، مينياتورهاي ايراني، عكسهاي برجا مانده از دوره قاجار، طراحيهاي چاپ سنگي توجه كند. او توانست هم از ظرفيت بصري آنها بهره ببرد و هم از پتانسيل تصويري آثار قاجار تا پهلوي، ايده و طنز سياسي بتراشد و با تمسخر و دست انداختن اتمسفر زيست ايراني حرفهاي نگفتهاي را بر زبان بياورد كه تا آن زمان امكان گفتنش نبود. بديهي است كه اين «امكانِ گفتن» هم سوژه سياسي را در بر ميگرفت و هم ابداعات تصويري در قالب كاريكاتور ايراني را مدنظر داشت.
اگرچه كامبيز درمبخش هم در اواخر دهه پنجاه خورشيدي براي فرار از سانسور ساواك در روزنامه آيندگان به كشيدن كاريكاتورهايي بر اساس مينياتورهاي ايراني اقدام كرد، اما اردشير در كارهايش فرم بصري كاريكاتور را ارتقا داد و جايگاه ويژهاي براي كاريكاتور ايراني در سطح جهاني فراهم آورد. اگر كامبيز در سطح جهاني و استانداردهاي مسابقات بينالمللي كاريكاتور، نام ايران را با آوردن جايزههاي مهم جهاني پرآوازه ساخت، اما اردشير اولين كسي بود كه با كاريكاتورهايي ايراني و بدون شرح به تشريح رنج و موقعيت اسفبار انسان در يك موقعيت تاريخي پرداخت. انسان نه به معناي يك انسان ايراني بلكه انسان جهان وطن كه در شرايط زيست دشوار دوران جنگ سرد در شرايط پيچيده سياسي آن روزگار در انزوايي رنجآور، متحمل سختيها و تلخكاميهايي شده كه از حد توان او خارج است. اردشير اين انسان عاصي و تنها را در قامت يك انسان ايراني نميديد، اما قبايي كه بر قامت او دوخته بود از هنر قديمي ايران و از چاپ سنگيها و نقاشيهاي قاجاري اخذ كرده بود.
اردشير كه در پي افشاي رنجها و دردهاي انسان معاصر بود، نميتوانست در الگوي كاريكاتورهاي عامهپسندانه و فكاهي نشريات آن زمان بماند. اما بعدها او از فرم و قالب كاريكاتور هم دور و به فضاي زباني و مباني هنرهاي تجسمي نزديكتر شد. تا آنجا كه ديگر حتي نه سوژه و نه رنجها، نه انسان و نه زخمها و نه سياست و نه سياستمداران، هيچ كدامشان برايش اهميتي نداشت، بلكه گفتن از خود و رنجها، در انزوايي خودخواسته مهم شد كه در آثارش با خطهايي جاندار و عميق شكل گرفتند و اردشير ديگر نماد طراحي عميق و محض بود. خودش هنري بود كه سالها با آن زيسته بود و ديگر حتي نيازي به بيان كردنش نداشت!