گزارشي از دومين همايش ملي «مطالعات روش تحقيق در علوم اجتماعي ايران»
در اين مملكت اجماع نخبگاني نداريم
علي شمس
مساله روش در علوم اجتماعي ايران، بحث درازدامن و بحثبرانگيز است. در حالي كه بسياري از فقدان روشمندي تحقيقات جامعهشناسانه ايران سخن ميگويند، بسياري هم تاكيد صوري بر روشمندي را موجب فرماليستي شدن كارهاي صورت گرفته در اين رشتهها ميدانند. موسسه مطالعات فرهنگي و اجتماعي، دومين همايش «مطالعات روش تحقيق در علوم اجتماعي ايران» به منظور آسيبشناسي وضعيت روشهاي تحقيق در عرصه علوم اجتماعي كشور شنبه ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۰ توسط موسسه مطالعات فرهنگي و اجتماعي و با همكاري پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، انجمن جامعهشناسي ايران، انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات و فصلنامه روششناسي علوم انساني برگزار شد. رضا ماحوزي، معاون آموزشي و پژوهشي موسسه مطالعات فرهنگي و اجتماعي در ابتداي اين همايش گفت: روش در تحقيقات اجتماعي در واقع نه يك فرع بر اصل، بلكه خود اصل و متن است؛ هرچند اختلافنظر درخصوص روش صحيح و درست، موضوعي آشكار است؛ اما هرگونه ضعف در اعمال روشهاي مرسوم ممكن است سياستگذاران را به خطا و اتخاذ تصميمات نادرست سوق دهد. در ادامه گزارشي از بخشي از سخنرانيهاي اين همايش از نظر ميگذرد.
«تاملي در آموزش روش تحقيق در ايران» دكتر حسين ميرزايي
آموزش علوم اجتماعي در ايران در قالب دروس و تكدرسها بيش از ۸۰ سال در كشور ما قدمت دارد؛ البته اگر آغاز رسمي آموزش علوم اجتماعي در ايران را تاسيس موسسه مطالعات و تحقيقات علوم اجتماعي دانشگاه تهران بدانيم به صورت دقيق ۶۳ سال از آن ميگذرد. موسسه در فاصله سالهاي ۱۳۳۷ تا ۵۱ فعاليتهاي درخشاني در اين حوزه داشت طوري كه در روزگار خود به عنوان يكي از موسسات بسيار فعال و اثرگذار در حيات اجتماعي ايران از آن نام برده ميشد. آموزش روش تحقيق در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در قالب دروسي با عنوان روشهاي تحقيق عملي، روشهاي تحقيق نظري، رياضيات براي علوم اجتماعي، آمار در علوم اجتماعي، روشهاي نمونهگيري و روش بررسي و افكار عمومي ارايه ميشد. قبل از انقلاب در دانشكده ارتباطات كه بعدا زيرمجموعه دانشگاه علامهطباطبايي قرار گرفت هم اين آموزشها ارايه ميشد. در دهه ۱۳۶۰ آموزش روش تحقيق در قالب روش تحقيق نظري و روش تحقيق عملي دنبال شد و از سال ۱۳۶۶ درس كاربرد كامپيوتر را هم داشتيم كه بعدا به عنوان نرمافزار SPSS نامگذاري شد. در دهههاي اخير به ويژه در مقطع كارشناسي، ارتباط ارگانيكي بين حوزههاي آموزشي و پژوهشي- مثلا بين دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران و موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي- وجود ندارد. در اين حوزه، سيطره كميتگرايي محسوس است. درحالي كه در ابتداي شكلگيري آموزش علوم اجتماعي در ايران تناسب و تعادلي بين كميتگرايي و كيفيتگرايي وجود و حضور جدي در ميدان اهميت بالايي داشت. مشكل ما از زماني شروع شد كه دانشكدهها و پژوهشكدهها را محل كار خود تصور كرديم در حالي كه دانشكده و پژوهشكده صرفا محل كنار هم قرار گرفتن محققان علوم اجتماعي براي تبادل تجارب ميداني و غيرميداني در باب مسائل اجتماعي است و پژوهش جامعهشناسي بايد در ميدان جامعه صورت بگيرد. كليگرايي در عناوين دروس روش تحقيق ديده ميشود و اين باعث شده نتوانيم در اين حوزه كار جدي عملي انجام دهيم. همه قائليم به اينكه روش، تابع بينش است و تئوري حتما مهم است و ميتواند در بهكارگيري روش بسيار اهميت داشته باشد؛ اما يكي از مشكلات ما در اين حوزه اين است كه عمده كساني كه روش تحقيق كار ميكنند، كمتر به نظريهها كار دارند و برعكس اين قضيه هم صادق است؛ درحالي كه نظريه و روش هر دو در كنار هم اهميت دارند و بايد به عنوان دو بال در مسير تحقيقات استفاده شوند.
مقوله «آموزشگري» فراتر از «دانايي روش» است و لذا در دنيا مجموعههاي پداگوژيك و آموزش علوم انساني، مهندسي و... خود به عنوان يك توانايي مجزا مورد توجه هستند. بر اين اساس لازم است كه در كشور ما هم به آموزش روش تحقيق از جمله در علوم اجتماعي و خصوصا در دوره كارشناسي بهطور ويژه توجه شود.
رييس موسسه مطالعات فرهنگي و اجتماعي
اخلاق در تحقيق: رابطه قدرت بين پژوهشگر و جمعيت مورد مطالعه زهره بياتريزي
در ايران لااقل در حوزه علوم انساني، مقوله «اخلاق در تحقيق» چندان مطرح نيست و آنچه داريم در حيطه «درستكاري علمي» است. اتفاقا درستكاري علمي هم به نوبه خود مساله بسيار مهمي است ولي «اخلاق تحقيق» يعني مقررات مشخصي كه توسط نهادهاي ملي در كشورهاي مختلف وضع ميشود تا اجراي مسوولانه تحقيقات و مسووليتپذير كردن محققان را محقق كند، مقولهاي كاملا متفاوت است. اخلاق تحقيق ميتواند از جنايات علمي نظير تحقيقاتي كه نازيها در اردوگاههاي كار اجباري انجام ميدادند يا تحقيقات دارويي در جهان سوم يا تحقيقات روي زندانيان جلوگيري كند.
بياخلاقيها منحصر به تحقيقات پزشكي، دارويي و موارد مشابه نيست و حوزههاي علوم اجتماعي را هم شامل ميشود. روشهاي تحقيق كيفي در بطن روابط استعماري ظهور پيدا كرده و البته در مورد روشهاي كمي هم اين مساله را ميبينيم.
بهطور مثال محقق در انتخاب موضوع، روش و فرآيند مطالعه، تحليل نتايج، انتقال و نشر نتايج، اعمال نتايج و... قدرتي دارد كه افراد مورد مطالعه ندارند. زماني كه اين رابطه نامتوازن قدرت، شكل غيراخلاقي هم ميگيرد وضع بهمراتب بدتر ميشود. مقررات سفت و سختي لازم است كه در زمينه چاپ مقالات پزشكي و رشتههاي مشابه اعمال ميشود و محققان را ملزم به گرفتن كد اخلاق ميكنند. بهتر است هر چه زودتر در ايران هم بحث كميته اخلاق در تحقيقات علوم اجتماعي را جدي بگيريم.
بايد ضمن ملزم كردن محققان به اخذ كد اخلاق براي چاپ مقالات، مرجعي هم براي رسيدگي به تخلفات اخلاقي مشخص كرد. ساختار توزيع بودجههاي تحقيقاتي در ايران بسيار بيمارگونه و همراه با فساد است. در ايران بعضي افراد بودجههاي كلاني بابت تحقيق ميگيرند و بخشي را هم به صورت زيرميزي پس ميدهند كه همان مساله حقالزحمه و كاسبي در تحقيقات است. بايد ميان تحقيقات دانشگاهي و پولي تمايز قائل شد. انتشار نتايج تحقيقات بايد اجباري شود كه انجمنهاي علمي خيلي ميتوانند در اين زمينه و ترويج ساير اصول اخلاق تحقيق موثر باشند.
«استنتاج امكاني؛ تامل در فرصتپژوهي براي مساله ايران» مقصود فراستخواه
ايران يك مساله است. اكنون، سرمشق امكان در برابر سرمشق فقدان به ما ميگويد ميتوان در ايران زيست و آن را آباد كرد و به توسعه ايران انديشيد. ميتوان درباره مساله ايران انديشيد و با مخاطرات آن روبهرو شد. در روشني چراغي كه با دانش موثق فراهم ميآوريم، ميتوانيم فرصتهايي براي ساختن ايران به وجود بياوريم.
از اين منظر، علم يعني كشف حيطه امكانهاي ما و تحقيق علمي به اين معنا يك امكان براي مواجهه با مخاطرات در چنين موقعيتي و تقليل محنتهاي مردمان سرزمين ماست. پس، تحقيق قابل فروكاسته شدن به تكنيك نيست، امر يكسره فني نيست. تحقيق يعني طرحي از تفكر هدفمند جدي. تفكر يعني سلوك فهميدن!
علم يعني عمل رهايي. وجه تفكري پژوهش آن را از تقليل يافتن به يك روش تنها- به معناي ابزاري- باز ميدارد. در اين ميان، روش تحقيق، چيزي فراتر از درك كلاسيك متعارف و ابزاري است. روش تحقيق همان طريقه عمل تحقيق است. بدين معني كه اجراييت علم است كه يك محقق آن را شهود و تجربه و زيست ميكند و ذرهذره آن را ميآزمايد. دلهره علمورزي، كشف حيطه امكانهاي ما براي فهم خودمان و جهان براي ارتقاي زندگي بشري و كاهش رنج ماست.
سرمشق امكاني، فلسفهاي براي اميدهاي لرزان در كشاكش با نااميدي است. ضرورتها و موجبيتها و ساختارها براي ما نااميدي ايجاد ميكنند ولي عامليتها براي ما اميد ميسازد: ساختارهاي عيني و قابليتهاي ذهني؛ دو سويه يك واقعيتند كه بينشان يك نسبت ديالكتيكي برقرار است. بحث من بهطور خاص يك سرمشق امكاني ديگر از طريق اجراييات تحقيق است كه استنتاج امكاني است. پيرس، آغازكننده اين حوزه بود و بعد از آن ملاحظات مختلفي در اين باره مطرح شده است. او آن را «استنتاج بهترين تبيين» ناميده و نه قياس از پيش آماده. در او، خصيصه طاق زدن معمارگونه است. اگر محقق طاق زدن را بلد باشد به جاي گرفتار شدن در تصلب يك فرماليسم روشي كه ما در آن گرفتار شدهايم از آن ميگذرد و تحقيق را با تركيبي خلاق از ظرافتها پيش ميبرد. در اين مملكت اجماع نخبگاني نداريم ناپايداري است، ساختارهاي متفاوت بدني تبديل ميشود به ساختارهاي نابرابر اجتماعي، آموزش بيثمر است و... در اين شرايط، بهترين طريقه عمل و استنتاج امكاني، يك پلتفرم گفتوگويي بر بالين مساله است. ما با مساله- به عنوان امري بيروني كه با آن نسبتي داريم- گفتوگو ميكنيم و درنهايت به يك توضيح محتمل ممكن ميرسيم كه از همه بهتر است. ادراك از امري، منوط به نوعي از حضور آن در ذهن است. محقق با تحقيق، نوعي تماس نزديك لازم و حتي سطحي از وحدت دارد و نسبتي با آن برقرار ميكند. تحقيق يك وصف حال است.
ما در سرمشق امكان بايد دنبال فرصتها هم باشيم. محقق ضمن نقد راديكال و پرسشهاي جدي از ساختارها و واقعيتها، چراغ خود را هم برميافروزد و وارد جريان سوم معرفت ميشود.
آموزش بازانديشانه روشهاي تحقيق در ايران: چالشها، آثار، تجويزها محمدسعيد ذكايي
چرخشهاي متعددي در مسالهمندسازي ما رخ داده اما به لحاظ منطق مسالهمندي بسيار عقب هستيم. مفروضات ما بديهي است و شيوههاي جديد براي انديشيدن وجود ندارد. به همين نسبت، ضعف در طراحي پرسشگري داريم. ما به روش اصالت ميدهيم و آن را جادويي ميدانيم در حالي كه روش اينگونه نيست، چون روش بايد در انتهاي انديشيدن دربيايد. از طرف ديگر با نوعي استانداردسازي افراطي در روش مواجهيم بهطوري كه تاكيد زيادي روي دستورالعمل ميكنيم و راههاي خلاقيت را در اين حوزه ميبنديم؛ در حالي كه بايد به صورتي منعطف با اين ابزارها برخورد كنيم.
نوشتن به معناي تفكر و نوعي لمس فردي است. پژوهش همان نوشتن است و نوشتن، جوهره تحقيق است و ضعف نگارش از جمله مشكلاتي است كه در روش تحقيق داريم.
ذكايي با بيان اينكه در كشور، نوعي نگاه فانتزي به روش تحقيق وجود دارد، گفت: بحث روش را با روششناسي خلط ميكنيم، اين در حالي است كه بايد معيارهاي درست در روششناسي را به كار بگيريم. از طرف ديگر، همواره سعي ميكنيم با جريان غالب آكادمي همسويي داشته باشيم كه اين جريان گاهي كمي است و گاهي مثل امروز، كيفي. اهل ريسك كردن نيستيم كه اين باعث شده چرخشهاي معرفتشناسي براي ما فرعي تلقي شود و حتي گاهي در برابر آن مقاومت ميكنيم. گاهي بايد تذكر داد كه مثلا اين پروپوزال روح و هويت رشتهاي كه از آن آمده را نمايندگي نميكند. حلقه مفقوده ميتواند تا حد زيادي بازانديشي باشد. بازانديشي، آشكار كردن دستوركارها و نيتهاي نيمه پنهان ماست. البته بازانديشي سطوح فردي (دروننگري)، كاركردي و رشتهاي دارد كه بايد در آنها عمل كنيم. بايد حساسيت و انديشه انتقادي را به دانشجويان بياموزيم تا پوستاندازي و بازانديشياي شكل بگيرد.
استاد جامعهشناسي و مطالعات فرهنگي دانشگاه علامه طباطبايي
«تاملي بر مساله تحقيق و مساله اجتماعي در ايران» محمدتقي ايمان
بحث عمده تحقيق و توليد علم در كشور، دغدغه طولانيمدت مراكز علمي و حتي دستگاههاي اجرايي است كه جاي تامل دارد. به نظر من، بحث اصلي به خود علم برميگردد، چون دانش علمي مسووليت دارد روش تحقيق، بستر توليد علم به شمار ميآيد.
اگر در جامعه امروز با بحرانهاي فراواني مواجهيم بايد انگشت اتهام را به سمت دانش گرفت. بايد قرابت دانش موجود در جامعه ايران با دانش علمي را بررسي كرد. تنها دانشي كه روش شناسنده است، علم است. بايد ديد كه دانش علمي و نخبگاني، جامعه ايران را اداره ميكند يا دانش عاميانه و بايد ديد مديريت دانش در ايران به كدام سو است.
پژوهش ميتواند به صورت عام توسط خود مردم انجام شود يا بر اساس دانش علمي؛ يعني مردم معطل دانشمندان نميمانند و با هستيشناسي خلاقانه خود به حل مساله ميپردازند. در واقع، دانش عامه، رقيب دانش علمي است. اكثر كارشناسان در كشور ما در حال مواجهه با مشكلات هستند نه مسائل؛ چون نظريهاي وجود ندارد كه مشكلات جامعه ايران را به مساله تبديل كند.
هر نظام اجتماعي، سه لايه اساسي دارد؛ لايه بنيادين، اهداف، روابط و كنشها، لايه مياني، سطح نظريه و لايه بالا، سطح فرهنگ نظام اجتماعي است. جامعه ايران چون نظريه و عقلانيت روشني ندارد، سعي كرده از اهداف و ارزشها به سمت فرهنگ و كنترلهاي اينچنيني حركت كند. هر چه سطحهاي فرهنگي قويتر باشد، بسترهاي نظام اجتماعي ضعيفتر ميشود و چنين جامعهاي به شكل تحول خواه، نابسامان يا شبه آنارشي ميتواند به فعاليت ادامه دهد. چنين جامعهاي كه مباني نظري خود را از جايي ميآورد كه دچار ضعف است، طبعا ناكارآمدي ساختار را هم تجربه ميكند؛ بدينترتيب جامعه ايران آنقدر كه دچار مساله اجتماعي است، دچار مساله تحقيق نيست.
استاد جامعهشناسي دانشگاه شيراز
«صورتبندي مساله روش تحقيق در ايران امروز» نعمتالله فاضلي
مساله روش در جامعه ما در سطح آكادميكش همين تعبير گاري را جلوي اسب بستن است كه توسط يك انديشمند خارجي مطرح شده است. بايد درباره روش تامل كنيم. البته هدف، انكار جايگاه يا معناي روش تحقيق در دنياي علم يا انكار و حتي نقد روششناسانه روش تحقيق يا دستاوردهاي آن نيست، بلكه بحث ما نقد تصور ويرانگري است كه از روش داريم. بحث ما كژكاركرديهاي گفتمان روش در آكادمي است كه لازم است شالوده شكنياي از هژموني روش صورت گيرد. بدين معني كه اين سوال طرح شود كه چرا گاري را جلوي اسب بستيم؟ چه اتفاقي افتاده كه روش جايگاه بيش از حد فاخري يافته و همه رشتهها ايمان آوردهاند كه اگر روش را گسترش دهند، خلاق و تئوريپرداز ميشوند و پيشرفت علمي صورت ميگيرد و اينكه روش چگونه باعث از خودبيگانگي علم در ايران شده است.
مجموعه اين وضعيت باعث شده روش تحقيق به امر هژمونيك به تعبير گرامشي تبديل شود بهطوري كه جامعه علمي با رضايت پذيرفته كه روش ميتواند معجزه كند و جاي ادراك و شهود و منش تحقيق را بگيرد. گويي روش به معجزه علم براي جامعه دانشگاهي تبديل شده بهطوري كه اگر افراد تكنيكهاي تحقيق را ياد بگيرند، انديشمند و دانشمند شدهاند در حالي كه اين يك توهم محض است. جامعه دانشگاهي ما انديشمند شدن را ساده فرض كرده است. گويي ديگر لازم نيست كه محقق دغدغه و شهامت و تخيل داشته باشد و قلندروار زندگي كند و دانستن تكنيكهاي تحقيق كافي است!
ببينيد تصوري كه ما از روش پيدا كرديم چه بلايي بر سر دانشگاه و علم در ايران آورده است. اصلا فراموش كرديم كه پژوهش و پژوهشگر مستلزم خلاقيت و شهود براي روايت و منطق ارايه است. فردي كه فكر ميكند روششناس است، احساس ميكند دانشمند است در حالي كه اينگونه نيست. براي اينكه بتوانيم روش را خلاق كنيم بايد هنر و زيباييشناسي را با علم و رشته و روش تلفيق كنيم. از سوي ديگر هژموني روش باعث شده بين كاراكتر و منش محقق و تحقيق شكاف عظيمي ايجاد شود. روش اينگونه تلقين كرده كه گويي دانستن تكنيك، انديشيدن است در حالي كه اساسا اينگونه نيست.
اگر داستان انديشمندان بزرگ را بخوانيم از ماكس وبر تا دوركيم ميبينيم كه چگونه شخصيت و ويژگيهاي عاطفي و اخلاقي آنها نقش تعيينكنندهاي در كيفيت نوآوري و خلاقيتشان داشته است. در اين كتاب آمده كه دوركيم ميخواسته كشيش شود اما آتئيست شد با اين حال مشي اخلاقياش همراهش بود و دغدغهاش اين بود كه فرانسه در بحرانها نيازمند اخلاق است و تمام رياضيتكشيها و انضباط فكري كشنده دوركيم براي اين بود كه اين مسووليت را داشته باشد. فهم مساله تحقيق براي ما بسيار ضروري است و بايد بين دانشگاهيان گفتوگو در اين باره صورت گيرد. ما تلاش ميكنيم وضعيت موقعيت خود را بازانديشي كنيم. روش وقتي ميتواند خود را صورتبندي كند كه درباره نسبت ما با تاريخ، هنر، علم و... بازانديشي شود. روش بايد از درس فراتر برود و تبديل به ابژه انتقادي شود كه در آن كليات روش مورد بحث باشد.
استاد پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي
ايران يك مساله است. اكنون، سرمشق امكان در برابر سرمشق فقدان به ما ميگويد ميتوان در ايران زيست و آن را آباد كرد و به توسعه ايران انديشيد. ميتوان درباره مساله ايران انديشيد و با مخاطرات آن روبهرو شد. در روشني چراغي كه با دانش موثق فراهم ميآوريم، ميتوانيم فرصتهايي براي ساختن ايران به وجود بياوريم.
روش به معجزه علم براي جامعه دانشگاهي تبديل شده بهطوري كه اگر افراد تكنيكهاي تحقيق را ياد بگيرند، انديشمند و دانشمند شدهاند در حالي كه اين يك توهم محض است. جامعه دانشگاهي ما انديشمند شدن را ساده فرض كرده است. گويي ديگر لازم نيست كه محقق دغدغه و شهامت و تخيل داشته باشد و قلندروار زندگي كند و دانستن تكنيكهاي تحقيق كافي است!