سياستمداری دور از مقام
محمود فاضلي
در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي، شاه تنها راه نجات رژيم سلطنتي را در واگذاري حكومت به يك حزب يا جريان منتقد ميدانست. جبهه ملي به عنوان يكي از منتقدان حكومت كه پس از كودتاي 1332 عليه دكتر مصدق، همواره جزو اپوزيسيون حكومت پهلوي بود و در راستاي اجراي دموكراسي و حكومت مشروطه تلاش ميكرد، يكي از اصليترين گزينهها بود. پست نخستوزيري به عدهاي از افراد جبهه ملي پيشنهاد شد كه نهايتا و به دلايل متعدد، منجر به نخستوزيري آنها نشد. شاه در جستوجوي يك نخستوزير غيرنظامي برآمد و با علي اميني وارد گفتوگو شد و پس از روبرو شدن با دو شرط اميني يعني: «تفويض كنترل ساواك و نيرويهاي مسلح» از آن منصرف شد. اميني به شاه توصيه كرده بود: «تنها چهره باقيمانده كه ميشود از او بهره برد و از پس اين قضايا بربيايد، دكتر صديقي است.»
شاه به توصيه و اندرز علي اميني و عبدالله انتظام كه قبلا مورد بياعتنايي او واقع شده بودند، تصميم گرفت به مخالفين غيرمذهبي نزديك شود. صديقي، از همكاران دكتر مصدق و رهبران جبهه ملي در شمار كساني بود كه در گذشته قرباني خشم شاه شده بود. صديقي ملاقات با شاه را چنين به ياد ميآورد: «زماني تعيين شد و ما پيش شاه رفتيم. در آغاز سخن من اشاره كردم اميدوارم اعليحضرت از حرفهاي من ناراحت نشوند، چون وقتي مردم حرفهايشان را در كوچه و خيابان با صراحت عنوان ميكنند، مانعي نميبينم كه گوشهاي از حقايق را بازگويم. شاه در پايان گفت حاضر است به جبران گذشتهها، قانون اساسي را اجرا كند و از من خواست مطالعاتم را براي تشكيل دولت شروع كنم. نخست اينكه راي تمايل مجلس پرسيده شود تا بار ديگر اين سنت پسنديده مشروطيت ايران احيا شود، دوم آنكه من فقط قانون اساسي و متمم آن را اجرا خواهم كرد و به مواد الحاقي نظير اختيارات شاه براي انحلال مجلسين گردن نمينهم. شرط بعدي آنكه لازم است شوراي نيابت سلطنت تشكيل شود، چرا كه فكر ميكردم اگر شاه به خارج از ايران برود، نميشود جلوي بعضي تماسها و توطئهها را گرفت، ولي در داخل كشور اين كار امكانپذير است. شرط بعدي لغو حكومت نظامي با صدور فرمان نخستوزيري، محاكمه سريع فاسدان و خيانتكاران 25 سال اخير و انتقال گروهي از آنها كه در بازداشت حكومت نظامي هستند به مراجع قانوني. شرط ديگر من عدم دخالت شاه در كليه امور كشور بود.»
پيش از ديدار با شاه، خيلي از همفكران صديقي به وي گوشزد ميكردند كه با پذيرش نخستوزيري، گذشته و نام و شهرت شما خدشهدار خواهد شد. او خود به ياد ميآورد: «وقتي از اين جلسه به منزل آمدم بسياري از دوستانم به ديدنم آمدند، بعضي تبريك گفتند و گروهي از سر دلسوزي كوشش كردند مانع من شوند. ولي در آن شرايط من واقعا نگران كشورم بودم. حتي يكي از اين دوستان من در جبهه ملي همراه با گروهي به منزل من آمد و نامهاي از دوست ديگري به من داد و با اصرار خواست نخستوزيري را نپذيرم ولي وقتي من حقايق پشت پرده جبههملي را براي او باز گفتم، وقتي از رابطهام با دكتر مصدق كه تا پايان زندگي آن آزاده مرد، دوام داشت حرف زدم و وقتي تلاشم را براي احياي جبههملي حتي در زندان برشمردم، دوست من گريست و شايد در آن لحظه از اينكه «جبهه ملي» به محض شنيدن نام من به عنوان نخستوزير اعلام كرد كه من سالهاست در جبهه فعاليت ندارم، ناراحت و غمگين شد. من همواره در جستوجوي حقيقت بودهام و هيچگاه در برابر زور و دروغ سر خم نكردهام. آن روز حس كردم مملكتم به وجود من نيازمند است و تصميم داشتم در آخرين روزهاي زندگيم، دينم را به اين آب و خاك ادا كنم، وگرنه نخستوزيري و حتي بالاتر از آن براي من نميتواند وسوسهانگيز باشد اما شايد شاه از سخنان و پيشنهادات من هراسناك شد و بلافاصله به فكر ارتباط با دكتر بختيار افتاد و ديدار بعدي من حاصل نشد.»
به غير از صديقي، افراد ديگري نيز بودهاند كه پيشنهاد نخستوزيري را نپذيرفتند، بدينترتيب شاه، شاپور بختيار را براي تشكيل دولت انتخاب كرد و او نيز اين مسووليت را پذيرفت. بختيار نيز نتوانست مانع از سقوط رژيم پهلوي و وقوع انقلاب اسلامي شود. جبهه ملي بهشدت در مقابل تصميم بختيار براي پذيرش پست نخستوزيري موضع گرفت تا در صف مردم و انقلاب قرار داشته باشد. صديقي از موافقين اخراج بختيار از جبهه ملي بود.