• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5104 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۳۰ آذر

يادداشتي بر «شبرنج» رمانِ ناصر تيموري

در هم‌آوايي توهم و روايت

فريبا كريمي

 

داستان رئال «شبرنج» شرح حال و روايت يك بيمار روحي - رواني (اسكيزوييدي) ا‌ست. با نثري روان و متشكل از 25 فصل كوتاه، راوي هر فصل يكي از شخصيت‌هاي داستاني است. ميلاد شخصيت محوري (اسكيزوييد) داستان در 15 سالگي با از دست دادن مهساي 13 ساله (نامزدش) دچار شوك بسيار شديدي مي‌شود. در تحليل اوليه ممكن است اين خرده بر نويسنده گرفته شود كه چرا سن ميلاد و مهسا (15 و 13 ساله) كه قرار است در روايت شخصيت‌هاي مركزي و به عنوان يك زوج باشند، اينقدر پايين انتخاب شده است؟ زيرا هم براي باورپذيري مخاطب در جامعه شهري امروزي اين فرض تا حدودي دشوار است و هم اينكه خانواده‌هاي مهسا و ميلاد هر دو از اقشار تحصيلكرده هستند. آنها چطور حاضر به نامزدي دو كودك شدند؟ البته علاوه بر اينكه هيچ غيرممكني، غيرممكن نيست، شايد به اين نتيجه هم بتوان رسيد كه نويسنده هدفش نشان دادن جنبه ديگري از واقعيت اجتماع است: «تسلط سنت بر عقلانيت مدرن» همين خانواده تحصيلكرده. آنها بيماري روحي و رواني پسر خود را پنهان مي‌كنند و اين گوياي واپس‌ماندگي آنهاست. پس يك شكاف بين تحصيلات و رشد فكري و فرهنگي در جامعه فعلي و مدعي مدرنيته در اين رمان به ‌خوبي بيان و نشان داه شده است.
 ميلاد بعد از آن شوك (مرگ مهسا) 6 ماه زيرنظر دكتر ماهيدشتي در بخش اعصاب و روان بستري و تحت درمان قرار مي‌گيرد و بهبودي نسبي را به دست مي‌آورد. روند درمان او قطع نمي‌شود؛ همچنان تا لحظه روايت. او در سن بيست‌وهشت سالگي با يكي از هم‌دانشگاهيان خود كه او نيز نامش مهساست، ازدواج مي‌كند اما نه ميلاد و نه خانواده‌اش هيچ‌گونه اطلاعاتي از بيماري به همسرش نمي‌دهند.  مهسا بعد از دو سال زندگي كسل‌كننده در كنار ميلاد كلافه و سرگردان از رفتارهاي عجيب و غير قابل تحمل او براي درددل به دوست قديمي خود مريم دانشي‌فرد پناه مي‌برد. او از ترس‌هاي ميلاد مي‌گويد؛ اينكه از اتوبوس مي‌ترسد و هيچ‌گاه از اين وسيله براي تردد استفاده نمي‌كند. از اجتماع گريزان است و چون نويسنده مسلطي است و خوب مي‌نويسد اما نوشته‌هايش را براي خواندن به كسي نمي‌دهد، آنها را در چند كارتن توي انباري نگه مي‌دارد. مريم پيشنهاد پنهاني خواندن نوشته‌ها را به مهسا مي‌دهد و سرانجام با خواندن همان نوشته‌ها پي به ريشه و علت رفتارهاي غيرعادي ميلاد مي‌برند. اينكه ميلاد در سن پانزده‌سالگي با دختري به نام مهسا كه از دوستان خانوادگي‌شان است قرار ازدواج مي‌گذارد اما او را در يك حادثه اتوبوس از دست مي‌دهد. سال‌ها بعد همان خانواده صاحب دختر ديگري مي‌شوند كه به ‌ياد مهساي متوفي اسم او را هم مهسا مي‌گذارند و داستان با ماجراهاي سه مهسا پيش مي‌رود. همچنين پيدا شدن يادداشتي با اين عنوان «انتقام خون مهسا» و خيلي ناگفته‌هاي ديگر از گذشته ميلاد. با كشف اين اسرار، مهسا كنجكاو مي‌شود دكتر روانپزشك ميلاد را پيدا كند.
نويسنده براي رفتن به سمت اختلالات رواني و توجيه آن، پيش‌زمينه‌هايي در روايت مي‌سازد از جمله استفاده از خرده‌روايت‌هاي موازي كه نقطه آغاز بيماري را به دوران كودكي مي‌برد. همچنين استفاده از خرده‌روايت‌هاي ديگري كه تمام دلايل بيماري او را از نظر پزشكي توجيه كند، مثل خودكشي دايي ميلاد كه ماجراي آن در نوشته ديگري از او به نام «پرواز ملكوتي» مي‌آيد. در همين قسمت نويسنده از لحظه سقوط تا زماني‌كه فرد، در يك زمان كشدار به زمين اصابت مي‌كند، آسيب‌هايي از جامعه را غيرمستقيم به مخاطب نشان مي‌دهد؛ مثل كسي كه به صندوق صدقات دستبرد مي‌زند يا موارد ديگر. در واقع خرده‌روايت‌ها علاوه بر دلايل محيطي، زمينه‌اي ژنتيكي هم بر اختلال رواني ميلاد سوار مي‌كنند. نويسنده براي حفظ محور داستاني از روشي پازل‌گونه براي پيوند خرده‌روايت‌ها استفاده كرده است تا در عين حالي كه مخاطب به فضاهاي متعدد رفت‌وآمد مي‌كند، اين رفت‌وآمدهاي مكرر، خط داستاني را مخدوش نسازند. مثلا علاقه‌ فعلي ميلاد به بازي شطرنج -كه انتخاب نام «شبرنج» براي رمان مي‌تواند در هم‌آوايي با همان بازي شطرنج باشد كه حالا مبدل به شبرنج شده است و به رنجي كه ميلاد بعد از مرگ مهسا متحمل شده، دلالت دارد- يا علاقه او به قاليچه‌اي كه سال‌ها پيش از شمال خريده‌اند كه تداعي‌كننده خاطره مهساست.
ورود شخصيت‌هايي مثل مريم در داستان نقش پيش‌برنده دارند‌. مريم به واسطه عكس‌ها و نوشته‌هايي كه در انبار همراه مهسا پيدا مي‌كند، متوجه مي‌شود عمويش دكتر ماهيدشتي روانپزشك ميلاد است. به اين ترتيب در كنار عمو و دكتر ديگري به نام خانم صادقي به حلقه مفقوده سال‌هايي كه ميلاد هيچ عكس و نشاني از خودش نداشته يا پنهان كرده بوده، پي مي‌برند.
ماجراها زنجيروار هر بخش از حوادث را به بخش ديگر، دقيق و به‌ خوبي مرتبط كرده است و در واقع با چيدمان منطقي ماجراها به بيماري اسكيزوييدي ميلاد جنبه‌اي علمي و واقعي مي‌دهند. يك بيمار اسكيزوييدي اگرچه ممكن است شباهت بسيار به اسكيزوفرن‌ها داشته باشد اما افتراق اين دو از هم، نداشتن توهم و هذيان دايم و نبريدن يك اسكيزوييدي از واقعيت است. يك بيمار اسكيزوفرن به‌طور كامل ممكن است از واقعيت ببرد درحالي‌كه در اين روايت ميلاد با وجود توهمات طولاني هنوز از واقعيت نبريده است. براي مثال وقتي به او مي‌گويند نام شما هيراد سماعي است، او نمي‌پذيرد. البته انتخاب اين نوع اختلالات در روايت‌سازي بهتر است با وسواس صورت پذيرد؛ زيرا حركت و ماجراسازي در روايت‌هايي كه جنبه روانپزشكي و روانشناسي دارند، حركت روي لبه تيغ است. در جامعه ما آن ملاحظه‌كاري‌هايي كه بايد براي بيماران روحي و رواني وجود داشته باشد، به واقع نه موجود است و نه مهيا؛ بنابراين احتمال اينكه يك بيمار اسكيزوييدي به‌ طرف اسكيزوفرن شدن برود، بسيار بالاست. چه بسا بيماري مانند ميلاد اصلا شانس بهبودي نيابد، منظور اين است روايتي كه قرار است ساخته شود، بايد منطبق بر الگوهاي همان جامعه باشد. آيا واقعا ما آن امكانات لازم را در اختيار داريم كه بيمار حاد روحي و رواني‌مان را در سطح خودش حفظ كنيم يا به سطح نسبي‌اي از درمان برسانيم؟ آيا درمان‌هاي بخش درماني جامعه ما همانند جوامع مدرن كامل و طبق استانداردهاي سازمان بهداشت رواني جهان است؟ تا چه حد مي‌توانيم يك اسكيزوييدي حاد را با همين امكانات درمان كنيم؟ البته نمي‌توان براي نويسنده الگو تعيين كرد كه چه بنويسد اما براي اين ژانر خاص حساسيت‌هاي ويژه‌اي بايد قائل شد. در هر حال ميلاد سماعي شخصيت اصلي داستان با مشاوره و حتما درمان‌هاي دارويي كه در طول رمان چندان اشاره‌اي به آنها نشده، بهبود مي‌يابد. ترسش از اتوبوس از بين مي‌رود و كم‌كم وارد اجتماع مي‌شود. مهسا با توجه به اطلاعاتي كه از بيماري همسرش به دست مي‌آورد از دريچه ديگري او را مي‌بيند و متوجه مي‌شود كه رفتارهاي ميلاد زمينه روحي و رواني داشته است.نكته ديگر كه به آن بايد اشاره كرد در مورد لحن داستان است. به ‌نظر مي‌رسد لحن براي اغلب شخصيت‌ها تقريبا يكسان بود. با وجود شخصيت‌هاي متعدد در رمان، تنوع لحن محدود بود. يكي ديگر از موارد قابل ذكر پرداختن بيش از حد به جزييات بود. جزيياتي كه اگر با امساك استفاده مي‌شدند، جذابيت روايت بيشتر حفظ مي‌شد. در پايان لازم است بار ديگر به اين نكته اشاره شود كه با توجه به آنكه نويسنده با انتخاب اين ژانر خاص (روانپزشكي و روانشناسي) انتخاب سختي داشته اما با مهندسي و چيدمان خوب و دقيق ماجراها و ارتباط آنها به هم، به عنوان يك روايت خاص از پس كار برآمده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون