خاطرات سفر و حضر (123)
اسماعيل كهرم
اشكال كار يك متخصص آن است كه وقتي مردم، او را به عنوان يك متخصص شناختند، همه اطلاعات مربوط به حرفه او را زمزمه ميكنند. واضحتر بگويم همه كساني كه بنده را ميبينند در مورد جانوران و ترجيحا پرندگان صحبت ميكنند. در نتيجه از تجربه خود به من چيزي نميآموزند و اگر طرف موسيقيدان باشد، همه از موسيقي به او ميآموزند و همينطور است تخصصهاي ديگر.
دوستم از مجموعهداري در انگلستان صحبت كرد كه انواع حيوانات گوشتخوار بزرگ مانند شير، ببر و كفتار را در مزرعه خود نگهداري ميكرد. چند ساعتي رانندگي ما را به غرب اسكاتلند رساند. مزرعه بسيار بزرگ با فنس چند لايه و استحكام زياد. چند قفس با ديوار ضخيمتر براي استراحت و تغذيه حيوانات ساخته بودند. صاحب اين «جلال و جبروت» پيدايش شد. بنده را ميشناخت. از ديگران شنيده بود. از او پرسيدم چرا اين حيوانات را نگهداري ميكنيد؟ ايشان ناگهان كلاه فيلسوفي بر سر گذاشت و بسيار حكيمانه به سخنراني پرداخت؛ من به انسانها كمك ميكنم كه حيوانات را بفهمند و به جانوران كمك ميكنم كه به دنياي ما انسانها نزديك شوند. من اينجا علاوه بر آنكه براي آنها زندگي راحتي فراهم ميكنم، به آنها عشق ميدهم و برخي كارها و هنرها را هم به آنها ميآموزم. من به جانورانم و به بشريت خدمت ميكنم! دلم ميخواست هر چه زودتر از آن پارك شكنجه خارج شوم. من هيچوقت، هيچكس را نديدهام كه اينقدر از كار خود، در عين بيهودگي، اينقدر تعريف كند و راضي باشد. ايشان چند حيوان را از دل طبيعت جدا كرده، در يك چهارديواري محبوس كرده، از زاد و ولد و افزودن به ذخيرهگاه طبيعت توسط آنان جلوگيري كرده، آنها را به محيطهاي مصنوعي و انواع ماشينآلات و وسايل دستساخت انسان عادت داده و از زندگي و محيطهاي طبيعيشان جدا كرده و آن را خدمت مينامند. اين جانوران هم هر ازگاهي خشم و نارضايتي خود را به صورت حمله به ارباب خود نشان دادهاند مانند ببر در لاسوگاس. گوريل در آفريقا كه ارباب خود را در خانه نابينا كرده و گوزني كه شاخهاي خود را در قفسه سينه صاحبش جاي داد. دو نكته عرض ميكنم و خلاص. خشونت در ذات اين موجودات نهادينه است و اينكه هر كسي كو باز ماند از اصل خويش/ باز جويد روزگار وصل خويش.