سمفوني ايران
احمد مسجدجامعي
زندهياد دكتر «عبدالحسين زرينكوب» نيم قرن پيش، فرهنگ ايران را يك فرهنگ موزاييكي تعريف كرده است كه هر پارهاي از آن شخصيتي مستقل هم دارد اما در مجموع و در عين گوناگوني و رنگارنگي و چشمنوازي، هويت واحدي را تشكيل ميدهند كه جمال و جلال بيشتري دارد. فهم اين كليت براي كسي است كه ذوق هنري خاصي داشته باشد.
گاه به جلوههاي بيروني اين ويژگي چندان توجه نميشود؛ مثلا اين روزها در فضاي مجازي عبارتي دست به دست ميشود كه در آن، شخص خوش ذوقي نوشته؛ به تجريش رفتم در پاساژها حال و هواي كريسمس بود. در بازار حال و هواي يلدا جريان داشت و در امامزاده صالح در كنار اين دو، مردمي در تكاپوي مراسم فاطميه بودند. اين همان فرهنگ موزاييكي است كه امكان حضور هر سه را در كنار هم فراهم ميآورد.
در مراسم شب يلدا هم مناسبتهاي قمري بسيار تاثيرگذار بوده است. مثلا اگر يلدا همزمان با مراسم سوگواري حسين سيدالشهدا ميبود، خواندن كتاب توفانالبكاء در مصايب ائمه اطهار اثر ميرزا ابراهيم مروزي ملقب به جوهري و كتاب روضهالشهدا اثر ملاحسين واعظ كاشفي (كه نام روضهخواني برگرفته از نام اين كتاب است)، مرسوم بود و در چنين مقاطعي از تخمه شكستن پرهيز ميشد زيرا براساس باوري عاميانه، ميگفتند هنگام ورود اسراي كربلا به دربار شام، يزيد تخمه ميشكست. يا اگر يلدا در ماههاي رجب و رمضان با ولادت و شهادت علي اميرالمومنين(ع) مصادف بود، خواندن حمله حيدري از مشهورترين حماسهسرودههاي عاميانه ادبيات پارسي اثر باذل مشهدي اولويت داشت.
حالا هم در شب يلدا، حافظخواني نشانه وحدت ملي ماست تا جايي كه ديگران هم براي نشان دادن شركت خود در مراسم اين شب و همدلي با ايرانيان، غزلي از حافظ ميخوانند مانند سفير سوييس در تهران كه غزلي از حافظ را با لهجه خاص خود در شب يلدا تقديم ايرانيان كرد:
ساقي به نور باده برافروز جام ما/ مطرب بگو كه كار جهان شد به كام ما
ما در پياله عكس رخ يار ديدهايم/ اي بيخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جريده عالم دوام ما
از ابتكارات يلداي سال جاري كه فراوان از آن استقبال شد، «اپليكيشن فال حافظ» با صداي گرم شاعر گرانمايه معاصر، سيد علي موسوي گرمارودي، بود.
در روايتهاي تولد عيسي مسيح، از جمله گفتهاند كه سه مغ يا سه حكيم يا سه شاهزاده ايراني شاهد عيني اين مراسم بودهاند، آنها بنا به نشانههايي كه از پيش داشتهاند و در جستوجوي آن خورشيد به سوي بيتالمقدس راه ميافتند و در شب يلدا كه زادروز تولد خورشيد است، شاهد بودهاند كه حضرت مريم پسري به دنيا آورد كه ادامهدهنده راه پيامبران بلند مرتبه الهي است.
در تهرانگرديهاي منتهي به شب چله و كريسمس در برخي كليساها همچون كليساي فرقه لازاريستها (خواهران تارك دنيا) در كنار مدرسه تاريخي ژاندارك، شاهد بازسازي اين نمادها و صحنهها به شكل حجم (مجسمههاي كوچك) بوديم.
در كليساي سن ويتال در شهر تاريخي راونا، زادگاه گاليله، در شمال ايتاليا نيز نقاشي شناخته شدهاي به سبك هنر بيزانس از همين روايت باقي مانده است. از اين رو جمع بين همه اينها در فرهنگ ايراني كه در چهارراه تمدني واقعشده سابقهاي ديرين دارد و از امتيازات فرهنگ و تمدن ماست.
به ياد دارم زماني كه يكي از وزراي فرهنگ كشوري خارجي ميهمان ما بود، تابلويي نفيس به من اهدا كرد و گفت چنانكه در اين تابلو به تصوير درآمده، در پايتخت كشور ما، كليسا و مسجد در يك خيابان، نزديك هم هستند. اما او نميدانست كه در همين تهران، كليسا و مسجد و كنيسه و آتشكده در يك چهارراه -كه به چهارراه اديان معروف است- و خيابان كوتاه (سيتير) نزديك به هم واقع شدهاند و مومنانِ هر كدام آداب و رسوم خود را در آنجا به جاي ميآورند. بگذريم از اينكه «سورپ گئورك» قديميترين كليساي تهران در نزديكي امامزاده اسماعيل و دروازه حضرتي ساخته شده است و در آن سوي اين امامزاده، محله كليميها در عودلاجان است كه دستكم در تهران، آنها را در انتساب به موسي كليمالله ميشناختند. همچنان كه در قانون اساسي هم از اين واژه براي اشاره به هموطنان يهودي استفاده شده است.
تنها دكتر عبدالحسين زرينكوب كه فرهنگ ايران را با توجه به كثرت اقوام و اديان، يكپارچه ميديد، اينچنين نميانديشيده است. از بزرگان معاصر، استاد عباس زرياب خويي، چنين ديدگاهي داشته است. وي در تعبيري فرهنگ ايران را به يك سمفوني بزرگ تشبيه ميكرد كه درآن هر هنرمند، ساز خود را بنا بر يك نُت مينوازد و از مجموعه آنها، آوايي خوش و موزون به گوش شنونده ميرسد.
پيش از همه اينها، فردوسي ايران را به باغي خّرم در بهار تشبيه كرده است. در نگاه او باغ، مجموعهاي از نمادها را دربر ميگيرد. به واقع تفاوت باغ با جنگل و مرتع همان عقلانيتي است كه موجب نظم و قاعدهمندي در شكلگيري باغ ميشود. مانند كوشك، ديوار، نظام آبياري و كاشت و داشت و برداشت و تنوع رستنيها و درختها كه همه اينها بر زيبايي آن ميافزايد هرچند كه هر يك از آنها در جاي خود جلوهاي ويژه دارد.
كه ايران چو باغي است خرّم بهار
دميده بسي لاله كامكار
مبادا كه ديوار آن بفكني
دل و پشت ايرانيان بشكني