توپ و زندگي
جواد ماهر
زندگي بيتوپ بيمعناست. چند روزي بود توي خانه توپ نداشتيم. شوتي و دريبلي و هيجاني نبود. توپ كه هست همه اينها هست. مدرسه هم بيتوپ بيمعناست. وقتي خيلي روزمره ميشويم بچههاي شورا ميآيند كه آقا، يك مسابقه بگذاريم؟ ميگويم بگذاريم. مدير را راضي ميكنيم و معلمها و دانشآموزها دو تيم ميشويم و ميزنيم به سر و كله هم. هوادارها از بازيكنها انرژي بيشتري ميگذارند. ديروز تيم پسرم علي مسابقه داشت. علي دروازهبان يك تيمِ نوپاست. ديروز براي اولينبار در يك مسابقه رسمي توي چهارچوب ايستاد. تيم مقابل شيپور داشت، ما نداشتيم. نيمه اول زير تشويقِ سنگينِ هواداران تيم رقيب، تيم ما دو بر يك عقب افتاد. وسط دو نيمه همسرم به ما پيوست. با پيوستن او ولولهاي در بين هواداران ايجاد شد. من يكي، دو تا خيابان دويدم و يك شيپور خريدم. شيپور زديم و تشويق كرديم و به تيممان روحيه داديم. تيممان بالاخره گل مساوي را زد. سر اين گل مساوي ما هوادارها از بازيكنها خستهتر شديم. زندگي با توپ خيلي حال دارد. ميخواهم از اين شيپورها براي مدرسه بخرم. كتاب «فقط پسرها بخوانند»، كتابي است درباره بلوغ. اين كتاب را «كلي دانهم» نوشته و «ندا شادنظر» ترجمه كرده و نشر «ايرانبان» منتشر كرده. كتاب، مناسب پدر و مادرها يا معلمهايي است كه فرزند يا دانشآموزشان به بلوغ رسيده و روي آن را ندارند كه با او در اين باره همسخن شوند. كتاب، اين گره را باز ميكند و با بياني صميمانه و كاربردي هرچه درباره بلوغ لازم است را ميگويد.