خاطرات سفر و حضر (125)
اسماعيل كهرم
هر دم از اين آسمان ستارهاي به زمين ميكشند و باز/ اين آسمان غمزده غرق ستارههاست! اين بار نوبت ريحانه ياسيني و مهشاد كريمي خبرنگاران محيط زيست بود كه براي بررسي احياي درياچه اروميه در اطراف نقده همراه با سقوط اتوبوس به قعر دره رفتند. هر دو جوان و جوياي نام، هر دو خدمتگزار محيطزيست وطن.
اين جوانان كلاس امثال بنده را كه در حد محدود و معدود تشكيل ميشود در سطح ايران گسترش ميدهند. اطلاعرساني ميكنند و افكار عمومي را روشن ميكنند. آن هم با سختي و محدوديتهايي كه ميشناسيم!
سالها است كه بنده سقوط اتوبوس و مينيبوس دانشجويان (مانند ميرزاخاني) و يا سربازها و ورزشكاران را به دره و تصادفهاي وحشتناك تعقيب ميكنم. در تمام اين موارد علت اصلي، استفاده از رانندگان سرويس ادارات و دانشكده بودهاند، راننده سرويس صبح استاد و دانشجو را به دانشگاه ميرساند و تمام روز را به چاي خوردن و استراحت ميگذراند. آنها با رانندگي در بيابان بيگانهاند. راننده بياباني استقامت در مقابل بيخوابي و كمخوابي دارد. قدرتي كه راننده سرويس فاقد آن است. چشم راننده بيابان با نورهاي شديد در دل شب تطابق دارد و جان مسافرانش را حفظ ميكند. راننده سرويس مناسب رانندگي در شهر تربيت شده و اغلب در روز!
به كارهاي گران مرد كارديده فرست
كه شير شرزه درآرد به زير خم كمند
سعديجان