• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5109 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۶ دي

درباره جمعيت

همين طور در هر كشوري مناطقي مانند پارك‌هاي ملي و مناطق حفاظت شده هر‌گونه توسعه و تغيير را متوقف نمايد. اكنون جهان به اين نتيجه رسيده است كه بايد درصدي از خاك هر كشوري را دست نخورده و به دور از هر گونه توسعه‌اي نگه دارند كه تا براي هميشه در اختيار طبيعت باشد. اكنون حدود 11 درصد از خاك كشورها دراختيار طبيعت نگه داشته مي‌شود. گرچه برخي كشورها تا حدود 48 درصد هم از طبيعت خود را براي طبيعت حفظ كرده‌اند. سياستمداران در اين كشورها معتقدند كه در آينده نزديك وقتي كه ساير كشورها كليه مناطق طبيعي را از دست دادند مناطق طبيعي جهان نقش بسيار مهمي را در تهيه مناطق طبيعي توريستي (اكوتوريسم) ايفا خواهند نمود. ما نيز در ايران چنين نقشي را براي مناطق طبيعي مانده كشور عزيزمان به شرط آنكه به دست خود آن را تخريب ننماييم، قائل خواهيم بود. همان‌گونه كه چاه‌هاي نفت امروز مخارج ما را تامين مي‌كند. به زودي طبيعت ما، تنوع طبيعت و زيبايي آن است كه جاي چاه‌هاي نفت را پر مي‌كنند.
ساعت 4 بعدازظهر به سالن سخنراني‌ها رسيدم بيش از ظرفيت سالن تقريبا 500 نفر هم آمده بودند. هر چند دقيقه شعاري بر له و يا عليه تخريب باغ جوزا به گوش مي‌رسيد. خوشبختانه محيط در عين تلاطم و تشنج، مودبانه و محترم بود و موافق و مخالف، ادب و اخلاق را رعايت مي‌كردند. چند كودك و نيز تعداد زيادي از خانم‌هاي استهبان نيز در جلسه حضور داشتند و برخي از شعارها از جانب آنها سر داده مي‌شد. مراسم با نواخته شدن سرود كشورمان آغاز شد. يكي دو نفر از «سمن»هاي استهبان سخنراني كردند. اين «سازمان‌هاي مردم‌نهاد» در اصل يك هدف را دنبال مي‌كنند و قرار است كه با همديگر متحد و شريك باشند زيرا هدف آنان ارتقاء كيفيت محيط‌زيست صابونات است ولي هنگامي كه نوبت ايراد سخنراني بنده رسيد از اتاق فرمان كه پشت سر بنده قرار داشت هر صدا و نغمه‌اي را شنيدم به جز نغمه رفاقت و همراهي و همكاري! و بالاخره نهايت همقدمي و مشاركت سمن‌هاي محيط‌زيستي استهبان، موقعي به اثبات رسيد كه يك سمن، سيم ميكروفن رقيب را قطع كرد و سالن در سكوت فرو رفت. نهايت همراهي و همكاري و همفكري «سمن»هاي مازندران را هنگامي درك كرديم كه آنان نيز در محل سازمان حفاظت محيط‌زيست در تهران به جان يكديگر پريدند و داد دل بستاندند. دليل ؛  در ساري دفتري به يك ان‌جي‌او واگذار كرده بودند و به ديگري خير.
به هر حال با اين مقدمات دلگير، بالاخره وقتي كه ميكروفن برقرار گرديد، جلسه شروع به كار كرد. مطالبي را نشستيم و گفتيم و قبل از برخاستن نوبت سوال و جواب بود. يكي از حضار كه ظاهرا يك فارغ‌التحصيل محترم بود دست‌ها را بالا برد، ميكروفن را به او رساندند و فرمود «نظر شما در مورد لزوم افزايش جمعيت ايران چيست؟ آيا شما فكر مي‌كنيد كه ما لوازم و ابزار اين افزايش جمعيت را داريم؟» سالن در همهمه فرو رفت و سپس ساكت شد. سكوت محض! به صف جلوي مدعوين نگاه كردم! مديركل وقت محيط زيست فارس قبض‌روح شده بود. رنگش سفيد‌و‌مات ،دهانش باز و چشم‌هايش پر از التماس زيرا تمام ابهت و امتيازات ميز و دفتر و دستكش را در گرو اين سوال مي‌دانست. ايضا فرماندار و شهردار و خلاصه هر چه «دار» بود دارايي خود را آويزان و پا در هوا مي‌ديدند!
اين مقامات از چه مي‌ترسيدند؟ چرا هر چه مقام اين مقامات بلندتر است، ترس و وحشت آنان از عرايض بنده بيشتر است؟ همه جاي ايران همين طور است چرا در خارج از ايران چنين ترسي وجود ندارد؟ مگر ما از چه مي‌ترسيم؟ به فرموده بزرگي، ما در ايران آزادي گفتار داريم، بله ما آزادي گفتار داريم ولي آيا آزادي بعد از گفتار چه؟ آن را هم داريم؟ اگر آزادي بعد از گفتار داشتيم، وزير و وكيل و فرماندار و شهردار و...‌دار اين طور با چشم از من با التماس درخواست نمي‌كردند «كوتاه بيايم» آنها مي‌دانند كه آنچه كه به خاطر داشتن آنها اينقدر تلاش كرده‌اند با يك جمله به باد مي‌رود.
برگرديم سر سوال اصلي «نظر بنده در مورد لزوم افزايش جمعيت ايران چيست آيا شما فكر مي‌كنيد كه ما لوازم و ابزار اين افزايش جمعيت را داريم؟ با اين سوال تمام توجه حضار به مساله افزايش جمعيت معطوف شد و من هم بايد آنچه كه وجدانا اعتماد داشتم و اعتقاد داشتم عرض مي‌كردم. آنچه گفتم اينجا مي‌آورم تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد. بنده در زمان تحصيل در كشور انگلستان زندگي مي‌كردم و شاهد بودم كه جمعيت آن كشور به دلايل گوناگون در حال كاهش بود. يكي در اثر مهاجرت به كشورهاي آفتابي مانند اسپانيا، استراليا و نيوزيلند و نقاطي از ايالات متحده امريكا و ديگري به خاطر جذاب بودن شرايط كار در برخي از نقاط و نيز به خاطر توليد فرزند كمتر در انگلستان به خصوص به خاطر هزينه فراوان توليد‌مثل اين مسائل موجب كاهش توليد مثل گرديده است. نتيجه آنكه مشاغل  حساس مانند نرس‌هاي تحصيلكرده از اتاق عمل، معلم دبستان و يا استاد دانشگاه و يا تخصص‌هاي علوم نادر... به راحتي در انگلستان پيدا نمي‌شود و آن كشور مجبو‌ر به ورود معلم، نرس، استاد دانشگاه و... از كشورهاي ديگر شده است و آن وقت اشكالات عديده رخ‌نمايي كرده، مثلا مردم روستاهاي اسكاتلند و يا ويلز در انگلستان لهجه پزشكان اسپانيايي، پرتقالي و ايراني را متوجه نمي‌شوند و يا بچه‌هاي انگليسي ايضا صحبت‌هاي معلم اسپانيولي را نمي‌فهمند و معلم‌ها ايضا صحبت دانش‌آموزان خود را البته كساني كه از كشورهاي «جامعه اقتصادي اروپا (E.E.C)‌» مهاجرت مي‌كنند به‌ هر كشور اين جامعه مي‌توانند مهاجرت و زندگي كنند. اين قانون علاوه بر آنكه مهاجرت را تسهيل مي‌كند گرفتاري‌هاي جديدي را نيز براي مردم ساكن اين كشورها ايجاد مي‌نمايد كه ساده‌ترين آنها اشكال در ياد گرفتن زبان ولهجه‌ها است. در ايران عزيز ما ايضا كاهش جمعيت حس مي‌شود. خانواده‌ها با اعلام بخشنامه اقدام به فرزندآوري نمي‌كنند بلكه به امكانات مادي خود نگاه مي‌كنند و تصميم‌گيري مي‌كنند. در انگلستان هزينه هر فرزند 9 ميليون پوند در سال برآورد مي‌شود .در ايران نيز ايضا همين مقدار است با اعلام نرخ پوند آزاد.
بنابراين پدر و مادر ايراني نيز چنين محاسباتي را بايد رقم كند. اگر ما با همين تعداد جمعيت روزگار را سر كنيم بايد به فكر افزايش جمعيت براي تامين نيروي كار لازم براي پزشك، داروساز، معلم، دبير، نرس (متخصص و غيره) باشيم در غير اين صورت مجبور خواهيم بود كه اينها را از خارج وارد كنيم. ولي آيا ما لوازم لازم را براي ورود اين متخصصان داريم؟ مسلما خير. ما نياز به افزايش بيمارستان‌ها براي تربيت پزشك، نرس و معلم داريم ما نياز به ساختن خانه، دانشكده و تاسيسات گوناگون براي تعليم داروساز، مهندس انواع رشته‌هاي فني، كشاورزي، علوم و فنون گوناگون خواهيم داشت .طبعا بدون آماده كردن اين نيازها اضافه كردن بر تعداد جمعيت يك اشتباه مهلك ديگر خواهد بودو... در نظر بياوريم كه ما اكنون آب كافي در شهرهايمان نداريم، خانه به اندازه شهروندان دراختيار نداريم سالي يك ميليون خانه هم در برنامه نيست آن وقت روياي افزايش دو برابري جمعيت را مي‌بينيم. به خاطر دارم كه قبل از انقلاب برنامه‌ريزان، روياي جذب 4 ميليون گردشگر را در سال در سر مي‌پروراندند و محاسبات ما تعداد تخت‌خواب‌ها را در حد 5/1 ميليون در سراسر ايران تخمين مي‌زدند! اين گونه طرح در حد رويا و خواب‌هاي شيرين فقط يك رويا به حساب مي‌آيد. خيلي از روياها همان بهتر كه به عمل نرسد و در همان خواب شيرين باقي بمانند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون