جدايي، فرآيندي كه شهر زنان را از خود دور ميكند
مانع سازوكار درست شهر به عنوان كليتي واحد ميشود. از آنجا كه ساخت فيزيكي شهر و ساخت اجتماعي آن بر هم تاثير گذاشته و از هم تاثير ميپذيرند، توجه به اين مهم كه هرنوع اقدام كالبدي اثري اجتماعي داشته و هرنوع رفتار اجتماعي آثار كالبدي را به همراه ميآورد مقوله غيرقابل انكاري است. درهمين راستا برخي صاحبنظران معتقدند در بررسي معضلات شهري توجه به فرم و كالبد شهر اهميت بسزايي دارد. بهطور كلي ويژگيهاي فضايي فرمهاي شهري نقش بسزايي در تحليل عملكرد اجتماعي - اقتصادي شهرها دارند (ليما، 2001) (در اين ميان شهر و فضاهاي شهري زمينه اصلي در شكلگيري تعاملات اجتماعي هستند و از اصليترين وظايف هركدام از اين فضاها كمك به بروز روابط اجتماعي است. فضاهايي كه قادر به انجام اين وظيفه نيستند به عنوان عضوي ناسالم در شهر ظاهر ميشوند و با خود معضلات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي را به همراه دارند و با گذشت زمان به بخشي جدا افتاده از شهر تبديل ميشوند. از نظر تاريخي، ظهور مفهوم جداييگزيني به عنوان يك معضل شهري به سالهاي 1920 بازميگردد. اما از آن زمان تاكنون رويكردهاي متفاوتي نسبت به درك جداييگزيني به وجود آمده است كه درك آن به عوامل بسياري چون ماهيت جداييگزيني متصل است . اما جدايي به اين مفهوم با جداييگزيني نيمي از جمعيت يك شهر متفاوت است. همواره مفهوم جداييگزيني با گتوها و استقرار گروههاي خاص در مكانهاي شهري مورد بحث واقع شده اما جداييگزيني نيمي از جمعيت نوعي ديگر از از اين مفهوم است كه شايد وام گرفتن آن توسط نويسنده تلاشي براي تبيين نگرانيها ناشي از اين مهم بر پيكره شهري است! زنان به دلايل متعدد تاريخي و اقتصادي و فرهنگي همواره از سوي شهرها كمتر ديده شدهاند و اين مهم منجر به ايجاد رويكردي متفاوت براي حضور زنان در شهر از سوي مديريت شهري شده است. تلاش براي ايجاد فضاهاي اختصاصي اعم از مترو، اتوبوس، پارك،..... جملگي تعريفي از اين جداييگزيني جمعيتي است كه با رويكردهاي پيشين جداييگزيني تفاوتي آشكار دارد اما وام گرفتن اين مفهوم به اين معني است كه اين جداييگزيني نوعي انتخاب از سوي جمعيتي است كه شهر نتوانسته در فضاي عمومي بسترهاي لازم را براي امنيت و آرامش آن تدارك ببيند و لذا نوعي انتخاب اصلح از سوي آنان صورت گرفته است! آنان چارهاي به جز اين مهم نداشتند چون شهر قادر به تعبيه فضاهاي مشترك و آموزه اجتماعي متناسب به آن نبوده و اين مهم در مرور زمان بستري از نوعي رفتار اجتماعي را تدارك ديده كه بر مبناي آن مردان جامعه بدون تغيير در رفتار و آموزهها منتظر جداييسازيها بودهاند! فضاي عمومي اختصاصي، مفهومي متفاوت با فضاي عمومي است كه امروزه به روشني در شهرهاي مختلف قابل مشاهده است! جدايي خودخواسته و دگرخواسته فرآيندي است كه امروزه در شهرها به خصوص كلانشهرها به پديده رايجي مبدل شده است. مديريت شهري با توسعه فضاهاي جداگانه به نوعي اين مهم را فرصتي براي زنان تعريف ميكند اما در حقيقت اين مساله دامن زدن به جداييسازي جمعيت شهري است. توجه به اين نكته قابل تامل است كه گزينه توسعه فرهنگ شهري و ارتباطات اجتماعي متناسب با ظرفيت شهري كمتر مورد تاكيد از سوي نهادهاي مرتبط بوده است! با اين وجود با توجه به ضرورت توجه به اين مهم مفهوم جداييگزيني جنسيتي، نگرانياي است كه شهروندان را به ويژه در كلانشهرها با نوعي رويكرد دوگانه روبهرو كرده است. از آنجا كه شهر به همه شهروندان متعلق است ايجاد هر نوع ظرفيتي كه به نوعي فاصله و جدايي را در شهر را تعريف كند نگرانكننده است. اين مهم در تصوير كالبدي و فضايي شهرها ميتواند منجر به رشد خيابانهاي تكجنسيتي يا فضاهاي تكجنسيتي شود كه در نهايت جداييگزيني گسترده را در سطح شهر به وجود آورد! جداييگزيني جنسيتي امروزه بخشي از نگرانيهاي شهروندان و مديران شهري است كه با اتكا به آن دغدغههاي اجتماعي در خصوص امنيت فضايي را با چالش همراه ساخته است. توجه به اين مهم در بستر بسط مفهوم جداييگزيني كه برگرفته از خواست نيمي از شهروندان است نياز به بازخواني مجدد فضاهاي عمومي را بيشتر ميكند. هر چند به نظر ميرسد مفهوم جداييگزيني شهري جنسيتي كمتر مورد توجه پژوهشگران بوده، اكثر مطالعات روي گروههاي قومي، اقتصادي و... شكل گرفته اما رويكرد جنسيتي در اين مطالعات ديده نميشود. اين مهم در بستر حق بر شهر كه تعريفي عام براي رويكردهاي مديريتي و كاربردي شهري دارد قابل تسري است. جداييگزيني نوعي رويكرد تقابلي با حق بر شهر است كه به دليل ساختارهاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي لباس جنسيت بر تن كرده و فضاي عمومي و اجتماعي شهر را طبقهبندي جنسيتي كرده و فرصت بهرهگيري از شهر را براي همه شهروندان محدود ساخته است. اصولا جداييگزيني مبتني بر محدوديت است و محدوديت مبتني بر كاهش منابع و اختصاصيسازي منابع است. اين مهم در قالب مثبت و منفي آن آثار مطلوبي براي روند رشد و توسعه شهري ندارد. هر نوع طراحي مبتني بر كاربرد و هرنوع كاربرد مبتني بر نياز و منطبق بر طرح تفصيلي و جامع بايد به اين مهم توجه داشته باشد كه برطرفسازي نيازهاي كوتاهمدت ممكن است در بلندمدت نوعي فاصله و جدايي را به مفهوم كلان آن براي شهر فراهم آورد كه در طول زمان شهر را از هويت شهري كه متعلق به زنان و مردان است به حاشيه ببرد. در واقع حضور فعال همه افراد جامعه از عواملي است كه كيفيت محيط زندگي شهري را ارتقا ميدهد. چنين حضوري مستلزم درك مناسب نيازها و طراحي آگاهانه براي آن است. عدم درك مطلوب به اين مهم از سوي افراد موثر همچون دستاندركاران، سياستگذاران و طراحان دو وجه اصلي حضور كارآمد، همگاني بودن و هميشگي بودن اين تصوير را از دسترس خارج ميكند. به بيان ديگر براي جذب افراد گوناگون جامعه و ايجاد محيط شهري پويا و دلنشين، اولين گام، شناخت مخاطبان و نيازهاي آنان است. به نظر در ميان مخاطبان اين زنان هستند كه نياز به حضورشان در عرصههاي عمومي شهري و داشتن تعاملات اجتماعي، بيش از ديگر مخاطبان، ناديده گرفته شده است.
پاورقي
1- كمالي، ماندانا، مرادي، پرنا و فغفوري، مرضيه. (۱۳۸۸.) طراحي و مناسبسازي فضاهاي شهري براي حضور زنان. همايش ملي زن و معماري، تهران: آموزشكده فني حرفهاي دخترانه سما.