خاطرات سفر و حضر (130)
اسماعيل كهرم
واحد بخشخان بادپابلوچ را وقتي شناختم كه در نوبنديان بلوچستان به خانهاش رفتم. شب تا صبح نشستيم و باهم حرف زديم، از فرهنگ بلوچ، از مردم بلوچ، از گياهان و حيوانات، از محيطزيست بلوچستان از گاندوها... . من عاشق اين مرد فرهيخته شدم. دوستي ما جوانه زد و ادامه پيدا كرد. به ديدارم در تهران آمد. برادرش كه رييس طايفهشان در نوبنديان بود و مسنتر از واحد بخشخان بود چندي قبل درگذشت و واحد بخشخان رييس طايفه شد. هر وقت به نوبنديان ميرفتم، مردم همه از خان جديد تعريف ميكردند: پدر ما است، رييس ما است، بزرگ ما است... سالي يك بار چند هزار كيلومتر راه را طي ميكرد و به شمال ميرفت. يك بار در جشن تيرگان، فرماندار آمل در پايان سخنانش گفت «از نظر تقسيمات كشوري، قله دماوند در محدوده استان مازندران قرار دارد! وي بعدا سالن را ترك كرد. بنده بعد از او پشت ميكروفن رفتم و گفتم چرا نميگوييم دماوند سترگ متعلق به ايران است؟ به ياد واحد بخشخان افتادم كه گفت: چند هزار كيلومتر را طي ميكنم و به دماوند ميرسم، «كوه به من سلام ميكنه!» سايه دماوند بر سر هر ايراني بوده، هست و خواهد بود. براي هميشه. آخرين باري كه واحد بخشخان سلام كوه دماوند را پاسخ گفت به ساري رفت و ديگر بازنگشت. بلوچستان عزادار او است و من نيز.