• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5116 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۴ دي

نگاهي به جهان داستاني آندره ژيد

عاطفه و تخيل، گرامي‌ترين‌هاي روح آدمي

محمد صابري

«در جست‌وجوي آن نباشيم كه بيش از ارزش خود جلوه كنيم؛ ما مي‌خواهيم فريب بدهيم، آنقدر به ظاهر مي‌پردازيم كه سرانجام ديگر نمي‌دانيم كه هستيم.»
آندره ژيد نويسنده و برنده نوبل ادبيات در سال 1947 و روزنامه‌نويس و مقاله‌‎نويس، عمده شهرتش به زماني باز مي‌گردد كه اولين مجلد از هفت‌گانه «در جست‌وجوي زمان از دست رفته» مارسل پروست را به دليل عدم انسجام و در هم ريختگي قصه آن در انتشارات گاليمار رد كرد و دير زماني پس از آن بابت اين عدم پذيرش از جامعه ادبي فرانسه عذر خواست.
ژيد علاوه بر نويسندگي و تحقيق و نقد ادبي از نظريه‌پردازان بزرگي است كه در فلسفه و جامعه‌شناسي نيز از همتايان فرانسوي‌اش كم ندارد و در اين باب دست‌نوشته‌هاي زيادي از خود به ‌جا گذاشته است. نگاه او به زندگي و اتفاقات آن، نگاهي چندسويه است؛ گاه زندگي را مايه خوشبختي مي‌داند و گاه بدبختي؛ اما نكته مهمِ اين نگاه سورئاليستي در اين است كه هيچگاه صفر و صدي نمي‌داندش. درست برخلاف دوسوم ساكنان آن. خوشبختي از نگاه او تعريف ساده‌اي دارد: «از روزي كه به خود قبولاندم كه نيازي به خوشبختي ندارم، خوشبختي در وجودم آشيان كرد. ما اغلب درصدد آنيم كه خوشبختي را از راهي كه در واقع معلول خوشبختي است و نه علت آن به دست آوريم و در نتيجه راه رسيدن به آن را 
پر دست‌انداز و پر‌مخاطره مي‌كنيم.» ژيد توقع زيادي از زندگي ندارد اما همه توانش را به كار مي‌بندد باز از زندگي كمتر توقع داشته باشد. شايد همين قناعت و مناعت طبع است كه او را از خوشبختي بي‌نياز مي‌كند. او براي درك معناي زندگي اعتقادي به فهم اين موضوع كه در جسم چه كسي حلول كرده‌ايم، ندارد بلكه اعتراف مي‌كند كه اين نوع فهميدن باعث سردرگمي‌اش مي‌شود، زيرا تلويحا ميان خود و بعضي موجودات، پيوندهاي متمايزتر، اجتناب‌ناپذيرتر و التهاب‌آورتر از آنچه قابل‌تصور است، ايجاد مي‌كند. ترجيح مي‌دهد در شب راه بسپارد تا خويشتن را آن كسي بپندارد كه در روز حركت مي‌كند. شب براي ژيد برخلاف تصور همگان چراغي روشن‌تر از سوسوي ستارگان است، در سايه روشن‌هاست كه راه خودش را پيدا مي‌كند و خويشتن را معنا. نگاه شاعرانه‌اش به شب و سكوت، عمقي را از پهناي هستي كشف مي‌كند كه در روز روشن ناممكن مي‌نمايد. هستي در جهان‌بيني‌اش جزيي از كل آدمي است كه در جسم آدمي حلول كرده و متبلور شده است. با تمام وجود از اسارتي كه مي‌خواهند در نظرش ارزشمند جلوه‌اش بدهند، بيزار است؛ چراكه زير بار هيچ‌گونه‌اي از يوغ نمي‌رود و بندگي و بردگي را در تضاد با فلسفه زندگي مي‌داند. بي‌رحمانه و دور از انصاف است اگر اين نگاه پرسشگرانه و نقادانه را به انديشه ماركسيستي يا حتي ماكياوليستي نسبت دهيم؛ چراكه در جايي ديگر بر هر گونه تن دادن آدمي مي‌آشوبد:  «انسان محكوم به بندگي كه قادر نيست زنجير بگسلد مرا به رقت مي‌آورد اما شرط رنجش همدلي‌ام را بر نمي‌انگيزد.» تخيل و احساس را عزيزترين و گرامي‌ترين‌هاي روان آدمي مي‌داند و چيزي كه بيش از هر چيز ديگري در آنها دوست دارد اين است كه معتقد است تنها تخيلاتند كه در زندگي هيچ بخششي ندارند. سيطره‌اي بي‌مرز و حد و نشان براي روح حقير درنظر دارند و تا آن لحظه عزيز موعود از پاي نمي‌نشينند؛ چراكه به خود و به راه‌شان سخت ايمان دارند؛ ايماني و راي كليسا و كشيش و دين.
ژيد هيچ زندان فكري‌اي را نمي‌شناسد كه انديشه توانا توان گريز از آن را نداشته باشد و به همين دليل است كه گاه انديشه را در مقام خداياني در نظر مي‌آورد كه بي‌وجودشان زندگي برايش تهي از هرگونه مفهوم و معنايي است. بر در راه ماندگان و نوميدان و كم‌آوردگان مي‌تازد و افسردگي را جز شور و شوقي فرو مرده نمي‌داند؛ تا انديشه و تخيل هست، زندگي هست و تا اراده و ايمان هست، انسان نيز.
رواقيون و اهل منطق را به سخره مي‌گيرد و بيم لغزيدن را آفت راه. چراكه همين بيم و وهمناكي از فرو افتادن را دليل واداشتن انديشه مي‌داند كه دودستي به نرده‌هاي منطق بچسبد، يك‌سو منطق و از سويي آنچه از منطق مي‌گريزد: 
«همه خودآگاهي‌هاي به دست آمده آدمي در نبود منطق به دست مي‌آيد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون