بررسي فيلم «شب گذشته در سوهو» (Last Night in Soho) 2021
مكانمندي رازهاي مدفون
رضا بهكام
«Last Night in Soho» فيلمي در ژانر وحشت-روانشناختي به كارگرداني «Edgar Wright» از دو بُعد روانشناسي شخصيت و مكانمندي اجتماعي در بستر زمان قابل تعمق و تفقد است.
كاراكتر «اِلوييز» با بازي «Thomasin McKenzie» دانشجوي تازهپذيرفته شده دانشكده مُد لندن است كه به دنبال علاقهمندي خود به برهه دهه شصت ميلادي براساس سبك پوشش آن دوره و موسيقي رايجش حال و هواي باراني لندن برايش رنگ و بويي نوستالژيك دارد.
همچنين او دچار تروماي رواني است كه منجر به يتيم شدنش گشته تا به بيماري اسكيزوييد و جدا ماندن از جمع دوستان و خانواده منجر شود، پتانسيلي براي شخصيت «الوييز» كه او را در ميان همكلاسيهاي دانشكده شاخص ميكند تا جاييكه اين جداماندگي از جمع او را به سمت جدا شدن محيطي و استقلال مكاني سوق بدهد، همين استقلال مكاني كافي است تا او براساس كششي دراماتيك به خانهاي قديمي و استيجاري رهنمون شود تا حادثه محرك فيلم با ورود او به خانه قديمي مفروض و اتاق استيجاري و رخداد روياي شخصي وي براساس علايقش به دهه شصت ميلادي رقم بخورد.
طراحي صحنه داخلي اتاق با دكوراسيون قديمي مجهز به سيستم صوتي گرامافون و صفحات موزيكال و پرتوي نورهاي نئوني رنگارنگ كه از خيابان ساطع ميشود با حصول فعالسازي شاخكهاي بيماري اسكيزوييد «الوييز» توام با نگاههاي ممتدش، مخاطب را با شخصيت اصلي به سفر در زمان همراه ميكند.
جزييات طراحي نور و صحنه براي چيدمان دكوراسيون محيطهاي داخلي و خارجي سهم بسزايي در زيباييشناسي بصري ايجاد كرده تا تصاوير سينماتوگرافي شده «Chung Chung-hoon» كرهاي به بهترين كاركرد خود نزديك شود. او كه سابقه تصويربرداري از آثار كارگردان كرهاي
«Park Chan-wook» شهير را در پرونده خود دارد، با تجربه و پيشينه خود از پس هدايت دوربين و استفاده از لنزهاي متعددش بر آمده است و با ميزانسنهاي فيلمساز صدرالذكر تعاملي سازنده برقرار كرده تا محصول نهايي از منظر تصويري، زبان پوياي خود را با نگره مولفش
همسو كند.
براساس قوانين ترموديناميك در فيزيك كه به صورت بسطيافتهاي از ساختار انرژي و نسبت گرما با آن صحبت به ميان ميآيد و از سيكل چرخشي پديده حركتي مذكور در جهان هستي دفاع ميكند ميتوان مولفه علمي نامبرده را به مكان اتاق مذكور در فيلم
نسبت داد. در ديالكتيكي درون سكانسي در فضاي داخلي بار، صحبت از واژه «روح» در كلام بازيگر اصلي توجه مخاطب را به متافيزيكي متعامد صُلب ميكند اما با نفي زباني اين واژه و عدم اعتقاد و آشنايي به آن توسط بازيگر مكمل نظر فيلمنامهنويس به نظريه ماترياليستي دميده شده در كار معطوف ميشود لذا هر آنچه كه بخشي از اين تحليل را به خود وا ميدارد توجه به پديدههاي فيزيكي و علمي است تا بتوانيم برخي از سكانسهاي موازي در اثر را در كنار نظرگاه فرويدي فيلم به تفسير
بنشينيم.
چگالي بالاي انرژي پسماند از وقايع گذشته براي شخصيت «الكساندرا كالينز» مالك خانه در اتاق خواب، «الوييز» را با توجه به پيشينه رويابافياش و با استمساك از بيماري روانياش به سوي سياهچاله زماني سوق ميدهد تا رازهاي ملتهب مكانمند خانه «كالينز» كه با كاشتهايي در پرده اول همراه است در پرده سوم و آخر به برداشتهايي يك به يك برسد.
حصول روياهاي زنجيرهاي «الوييز» او را به كام كابوسهاي وحشتناكي منتهي ميكند تا گرههاي داستاني «شب گذشته در سوهو» همزمان با شبي فراگير به شب گذشتهاي در واقعيت
منتج شود.
شهري مُلون به رنگهاي داغ و رها شده در ترانههايي كه آزادي را در بيقيدي مطلق و رهابودگي اُبژههايش فرياد ميزند تا فرم شكلي آن براساس تاثير از اجتماع سوبژكتيو به سوي رويدادهايي پيش برود كه برخي شخصيتهايش به زنداني از تن خود محتوم شوند. «سندي» با بازي «Anya Taylor-Joy» (مدل و بازيگر آرژانتيني- انگليسي زاده امريكا) با تغيير هويت اسمي خود درصدد فرار از اين زندان مهيب است اما محله «سوهو» لندن چون زنداني بزرگتر از تن و خانهاش در نقش پاسباني هميشه حاضر لحظهاي او را رها نميكند.
متفكران بسياري در رابطه با مقوله شهر، نظريات گوناگوني ارايه كردهاند. از اين ميان «گئورگ زيمل» آلماني، شهر را به عنوان يك ساخت اجتماعي ميپنداشت تا يك واقعيت با ماهيت فيزيكي و مادي. زيمل با ارايه پنج بُعد فضايي، شهر را واقعيتي ذهني ميداند كه در بستري از برهمكنشهاي اجتماعي شكل ميگيرد. خيابانهاي لندن دهه شصت و محله «سوهو» علاوه بر اينكه به عنوان يكي از نمادهاي گسست تاريخي در شكل رشد شهر لندن به شمار ميرفته، بستر مطالبات سرگرمي و تفريح پايتخت نيز بوده است و با به دوش كشيدن خصايصي چون وجوه تجدد و مدرنيته و همچنين با داشتن موقعيت جغرافيايي و نظام دسترسي ويژه در مركز شهر و قابليت جذب جمعيت، به مرزهاي اجتماعي و انحصار فضايي كه زيمل از آن صحبت ميكند، دامن ميزند. با توجه به مباني زيمل در رابطه با مفاهيم كلان اجتماعي چون يكتايي، مرز و غيره و روش پيشنهادي او، يعني كاويدن ظريفترين برهمكنشهاي اجتماعي در راستاي كشف قويترين پيوندهاي اجتماعي، اسناد گردآوريشده همگي گواه شكافي اجتماعي از منظر تفكر فرهنگي- مدني در محله «سوهو» لندن هستند. كنش و شكاف اجتماعي يافتشده، از رهيافت مباني زيمل نهتنها قابل توضيحند بلكه همانطوركه او منظور نظر داشت، همگي مكانمند هستند.
در مجال اول ميتوان به ظرافت محصول از واحد اتالوناژ در بخش پست پروداكشن اثر اشاره كرد تا با تصحيح رنگي هدفمند، طيف رنگهاي چينشي از بسامدهاي متاثر از بنفش و قرمز تا سبز را با ديدگان مخاطب به دركي از احساسات تهييجشده در اتمسفر مفروض براساس ژانر تركيبي فيلم الصاق كند؛ روندي كه با تخليط نورهاي متعدد نئوني به حداكثر ظرفيت اثربخشي خود در طول برخي از سكانسهاي
شب نيل ميكند.
حضور دو شخصيت موازي «سندي» در گذشته و «الوييز» در زمان حال براساس واقعيت رخداده، بيانگر نظرگاه فرويدي بر فيلم «Last Night in Soho» است. مكاشفه «سندي» با سويه «ايد» يا «نهاد (آن)» از ناخودآگاه رواني «الوييز» با اتكا به سويه «ايگو» يا «من (خود)» وي نيل به مقصودي روانشناختي دارد.
لحظات تداعي گذشته براي «الوييز» او را محصور در آينهها و شيشههايي ميكند تا همواره امر گذشته براي «سندي» دستنخورده باقي بماند و او (سندي) سوار بر اميال شخصي و نفسانياش و مبتني بر شخصيتي آفروديت محور با اغواگري بر مردان صحنه بتازد و به «ايگو»ي خود كه همانا تجسد يافته شخصيت «الوييز» است بيتوجه بماند، اما سماجت در مكاشفات «الوييز» او را به سمت و سوي بدني مدفون در تاريخ و مكاني آشنا متصل ميكند تا مالك خانه استيجاري (الكساندرا) راز مخوف و سر به مُهر را در صحنه پاياني و اوج روايت كه با آتش سوزي خانهاش همراه است به نقطه گره گشايي قصه
عيان كند.
ضمير ناخودآگاه «الوييز» با كنشمندي اسكيزوييدي وي خودآگاه و هويت «سندي» به تاريخ پيوسته را پس از سالها فاش ميكند تا انطباق متنافر «ايد» و «ايگو»ي شخصيت اصلي در گذشته و حال در مرز بين واقعيت و توهم با ظرف زمان و مكان كه از مولفههاي اصلي عناصر روايت به شمار ميروند به فيزيك ترموديناميك فرآيند «بودن» و «زيستن» با استفادهبرداري از موسيقي دهه شصت ميلادي در مقام بالهاي سفر زماني به اثربخشي مطلوبي براي مخاطبانش
دست يابد.در مجال دوم ميتوان به جلوههاي ويژه ميداني و بصري برمبناي تكثر شخصيتهاي آنتاگونيستي قصه و صفآرايي آنان در برابر اتحاد نيم بند ثنويت داده شده «ايد» (نهاد) و «ايگوي» (من) قصه كه همانا شخصيتهاي «سندي» و «الوييز» هستند اشاره كرد؛ صفآرايي كه با چهرهپردازي منحصر به فردي توامان است تا ترسي دروني از فضاي رعب و وحشت ايجاد شده را براي مخاطبانش به تصوير بكشد.