در گفتوگو با مديرعامل انجمن يوز مطرح شد
يوزهاي ايران در آستانه انقراض
فاطمه باباخاني
يوزها در ايران شرايط مناسبي ندارند. اين موضوعي نيست كه كارشناسي درباره آن ترديد داشته باشد. با اين حال اين پرسشها همچنان وجود دارند كه آيا هشدارهاي لازم در اين زمينه داده شده بود، آيا پايشهايي كه درباره اينگونه انجام گرفته درست بوده؟ آيا ممكن نيست ما يوزهايي داشته باشيم كه در پايشهاي كارشناسان مشاهده نشدهاند؟ بودجههايي كه براي خالي كردن زيستگاه يوز از دام در گذشته تخصيص گرفته بود، چرا در اين زمينه هزينه نشدند؟ در گفتوگو با «مرتضي پورميرزاي» مديرعامل انجمن يوزپلنگ ايراني با او اين پرسشها را مطرح كرديم.
حضور يوز در زيستگاههاي جنوبي به دو يوز نر محدود شده است. اين در حالي است كه انجمن يوز براي سالها در اين محدودهها فعاليت كرده و پايش را در اين مناطق انجام ميداد. چرا انجمن يوز درباره اتفاقاتي كه اين منطقه افتاد زودتر هشدار نداد؟
اينطور نيست كه ما زودتر به نتايجي در اين زمينه نرسيده و هشدار نداده باشيم. از ابتداي دهه 90 تا سال 95 مشخصا به هم ريختن تركيب جنسي مشكلي بود كه براي يوز پيش آمده و ما آن را در كنفرانس خبري معروف به مناسبت روز ملي يوز در دانشگاه شهيد بهشتي در سال 1395 به صورت عمومي اعلام كرديم. ما همان زمان گفتيم در پايشهايمان از 11 منطقه (9 منطقه حفاظت شده و دو قرق اختصاصي كه مشاهده يوز را گزارش كرده بودند) در طول ۵ سال، تنها دو ماده يوز در زيستگاهها شناسايي كردهايم. البته اين بدان معنا نبود كه يوز ماده ديگري در توران و مناطق آزاد كه پايش نكرده بوديم، وجود ندارد يا ممكن بود در همان زيستگاههاي محل پايش ما ماده ديگري باشد و نتوانسته باشيم تصويرش را ثبت كنيم. در همان كنفرانس خبري اعلام كرديم اگر سازمان محيط زيست برنامه جدي براي حفاظت از يوز نداشته باشد و حركت درستي انجام نشود در پايان دهه شاهد نشانههاي انقراض كامل يوز در ايران خواهيم بود كه امروز شاهديم پيشبيني آن روز بيراه نبوده است.
شما از اين صحبت ميكنيد كه در زيستگاههاي جنوبي يوز مادهاي نداريم. بر اساس چه استدلالي اين موضوع مطرح ميشود در حالي كه پايش در اين زيستگاهها چندان كه بايد انجام نشده است؟
پايشي كه در سال 90 تا 95 توسط انجمن انجام شده كاملترين، علميترين و مستدلترين پژوهش جمعيتي يوز است كه تاكنون در ايران انجام شده است. ما 11 منطقه را با متد علمي پوشش داديم و اين مناطق را دوربينگذاري كرديم. دادههاي اين پايش مستدل بوده و در قالب مقاله داوري و منتشر شده است. اگر پاسخ علمي نبود يا نقدي به اين پژوهش وجود داشت، ميتوانست به آن نقدي در همين سطح وارد شود و تا اين لحظه هيچ ايراد مستدلي به اين پژوهش منتشر نشده است. كما اينكه تمام ارجاعاتي كه كارشناسان داخلي و خارجي هم ميدهند به همان آمار كمتر از 50 فرد است كه برآمده از آخرين جمعيت اعلام شده انجمن است. از آنجا كه دادههاي انجمن جامع بوده اين ارجاع صورت ميگيرد. بنابراين ما ناكافي بودن پايش را قبول نداريم و عنوان ميكنيم با دانش و امكانات آن زمان، پايش انجام شده كاملترين و دقيقترين و جامعترين پايش بوده كه مثل و شبيه آن هنوز هم انجام نشده است و موارد نقص آن را هم نداريم.
با اين حال برخي كارشناسان عنوان ميكنند يوز مادهاي در زيستگاه جنوبي وجود دارد و از مشاهده سرگين آن ياد ميكنند.
درباره مشاهده يوز ماده در زيستگاه جنوبي مستندات علمي و قابل ارجاعي نداريم. تنها گفته ميشود آنجا سرگين ماده پيدا شده است.اما در اين باره كه عمر سرگين چقدر بوده اطلاعي نداريم. زماني كه از شواهد قابل ارجاع ياد ميكنيم، منظورمان اين است كه اين داده توسط مراجع علمي تاييد يا مقاله شده يا قابل دريافت و بازبيني توسط ديگران باشد. آنچه ما ميدانيم بيشتر بر اساس شنيدهها بوده. البته ما هيچگاه نگفتيم آنجا مادهاي وجود نداشته چون قبلا مادهاي تصويربرداري و شناسايي شده اما غير از آن ماده، فرد ديگري مشاهده نشده است. با اين حال حتي اگر يك ماده هم در اين منطقه باشد باز نميشود اميدي به شرايط اين زيستگاهها داشت. ما خيلي خوشحال ميشديم مادههاي ديگري داشتيم تا در آينده يوز نقش ايفا كنند ولي يك ماده در صورت وجود هم نميتواند يوز را در زيستگاههاي جنوبي نجات دهد. ما غير از يك مورد از ابتداي دهه 90 تاكنون زادآوري مستند شدهاي از اين مناطق نداريم. علاوه بر اينها به اين موضوع توجه كنيد كه ما در شرايط بحراني يوز روي بدترين سناريوها بايد برنامهريزي كنيم نه اينكه با وضعيت خوشبينانه تصميم بگيريم. پايداري نسل يوز با حضور تنها يك يا فرضا دو ماده در دو يا سه ميليون هكتار زيستگاه جنوبي از فرض خوشبينانه هم فراتر است. بر فرض اينكه ماده جواني در يزد زنده باشد، پس از اين همه سال، بايد مشاهدهاي از فرد جديد صورت ميگرفت كه چنين اتفاقي نيفتاده است. همواره افراد شناسايي مجددا مشاهده شدهاند.
گفته ميشود انجمن يوزپلنگ ايراني، انجمني بود كه در انتقال يوزها از پرديسان با سازمان همكاري داشته، شما در اين باره چه ميگوييد؟
انجمن دستاندركار انتقال نبود. در زمان آقاي ظهرابي سازمان براي يوزهايي كه در اسارت داشت و همچنين براي يوزهاي وحشي كه به نظر ميرسيد در زيستگاههاي جنوبي ماده ندارند (و فعلا مورد نقضي براي آن نداريم) برنامهريزيهايي داشت. در همين رابطه جلساتي برگزار كرد كه انجمن هم مانند ديگران در اين جلسات حضور داشت. اساتيد دانشگاه، كارشناسان داخلي و دامپزشكان و ايرانيهاي خارج از كشور يك جمع 20 نفر شركتكننده را تشكيل دادند كه در اين جلسهها شركت كردند. در آن زمان قرار بر اين بود كه يوزها به يزد منتقل شوند و زندهگيري از يزد باشد، چون تنها يوز نر در يزد داشتيم. اما به يكباره ديديم يوزها به سمنان منتقل شدند. انجمن در اين انتقال نه تنها نقشي نداشت، بلكه ما حتي از آن اطلاع هم نداشتيم و در جريان جزييات كار هم نبوده و نيستيم. اتفاقا انجمن به يزد سفر كرده بود تا از مكاني كه مدنظر اداره كل يزد براي اين موضوع بود، بازديد كرده و آن را بر اساس پروتكلي كه از احداث ذخيرهگاه براي يوز تدوين كرده بود، ارزيابي كنيم. ما آن زمان طرحي را هم تدوين كرده بوديم كه شكل مشاورهاي داشت و به هيچ عنوان پروپوزال نبود، بنابراين آنچه درباره نقش انجمن در انتقال يوزها از پرديسان مطرح ميشود صرفا بيانصافي است.
هر بار بحث به يوز و انتقاد از انجمن يوز ميرسد، درباره 80 هزار يوروي دريافتي از اين انجمن صحبت ميشود. بالاخره اين مبلغ كجا هزينه شده است؟
موضوع 80 هزار يورو به سال 93 برميگردد. در سال 2014 قراردادي با كميته ملي دفتر جهاني حفاظت از طبيعت (IUCN) در هلند امضا كرديم كه طي آن 80 هزار يورو دريافت و دامهاي پارك ملي توران را خارج كنيم. مسالهاي كه آن زمان پيش آمد، اين بود كه قيمت حقوق عرفي افراد در مراتع به درستي برآورد نشده بود و وقتي پول (حدود 300 ميليون) در سال 93 به ايران رسيد، ديديم اين مبلغ كم و نيمي از مبلغي بود كه بايد براي اين خريد انجام ميداديم.
مگر خودتان اين برآورد را انجام نداده بوديد؟ و چرا نيمي از مراتع را خريداري نكرديد؟
اداره كل سمنان برآوردها را انجام داده بود. همچنين مشكلي كه براي ما به وجود آمد، اين بود كه قيمتها هم افزايش پيدا كرد. بنابراين ما با وضعيتي مواجه شديم كه نميتوانستيم تمام مراتع را به يكباره بخريم. اداره كل هم به ما گفت نرويد چند مرتع را بخريد چون بقيه مراتع را يا نميفروشند يا قيمتها بالا ميرود، بنابراين ما كار را متوقف كرديم. سال 96 ما ناچار شديم اين برنامه را به درخواست اداره كل محيط زيست خراسان شمالي به مياندشت منتقل كنيم. سازمان محيط زيست و پروژه بينالمللي حفاظت از يوز آسيايي در جريان اين موضوع بودند. در جلسه مشتركي كه با هم داشتيم، اين موضوع مطرح شد كه از آنجا كه پول كم است و نميتوانيم برنامه را در توران به شكل كامل انجام دهيم در مياندشت كه مرتع و حواشي كمتر است آن را عملي كنيم. باز در اين بخش شاهد ناهماهنگي بوديم و دوباره قيمتها افزايش پيدا كرد. تا اينكه سازمان پولي كه ميخواست تهيه كند را تامين كرد و به سمنان و خراسان شمالي هم آن را اختصاص داد. از آنجا كه پايان سال مالي بود اداره كل خيلي سريع وارد عمل شد و ما نتوانستيم مراتعي كه مدنظرمان بود و فكر ميكرديم بيشتر اثر را در زيستگاه دارد خريداري كنيم. مثلا در وسط پناهگاه حيات وحش مياندشت پارك ملي ضامن آهو را داريم، ما ميخواستيم در حاشيه پارك ملي اين مراتع را بگيريم كه بعدا قابل گسترش باشد ولي اين ميسر نشد و ما تصميم گرفتيم صبر كنيم تا اتفاق بهتري بيفتد. سال 98 قرار شد ما با مرتعدار مهمي كه اداره كل سمنان مدنظرش بود به نتيجه برسيم و آن مرتع را خريداري كنيم. ما يورو را سال 93 تبديل به ريال كرده بوديم و دويست و خردهاي ميليون از آن پول باقي مانده بود كه بايد با مرتعدار درباره آن به توافق ميرسيديم. باز به دليل اينكه مرتع بخشي از پارك ملي نبود و پارك قبلا توسط كمپين يوز تا ابد و اداره كل خالي شده بود و مراتع باقيمانده هم توسط اداره كل تخليه ميشد ما مجبور بوديم در منطقه حفاظت شده اين كار را بكنيم كه منابع طبيعي موافق نبود مراتع خريداري شود. بنابراين يكسالي طول كشيد تا اين مشكل برطرف شود و در سال 99 ما موفق شديم اين كار را به نتيجه برسانيم ولي با توجه به تورم و... مجبور شديم دو برابر سال 98 بپردازيم و عددها با پيشبيني اوليه كاملا متفاوت بود. با باقيمانده پول هم يك تلمبه بادي به مبلغ 33 ميليون تومان خريديم. براي اندك مبلغ باقيمانده هم كه قرار است هزينه زيستگاه شود انجمن گزارش آن را خواهد داد.