توي صف
حسن لطفي
شش، هفت سالي ميشود كه آقاي ح - ه معروف به بچه كف بازار را نديدهام، اما هنوز هم هر وقت توي صف نانوايي ميايستم، سوار تاكسي ميشوم و داخل بازاري قدم ميزنم به يادش ميافتم. با آنكه سواد بالايي نداشت خوب حرف ميزد و هر وقت حرفش را تاييد ميكرديم يادمان ميانداخت بچه كف بازار است. ميگفت جايي كه مردم باشند بزرگترين مكان يادگيري و خبر گرفتن است. بازار برايش مهمتر از دانشگاه بود و صفهاي نانوايي و داخل تاكسي را مطمنترين رسانه خبري ميدانست. معتقد بود براي شناخت آدمها بايد كنارشان ايستاد، توي چشمهايشان نگاه كرد و به حرفهايشان گوش داد. ميگفت دروغ هم كه بگويند وقتي كنارشان باشي معلوم ميشود. ميگفت توي اينطور جاها نميتواني هر حرف مفتي را به زبان بياوري و هر حركتي را انجام بدهي! هر چند كه حرفش كلي است و نميتوان هميشه به آن استناد كرد، اما اين روزها وقت قدم زدن در بازار، ايستادن توي صف نانوايي و نشستن داخل تاكسي بيشتر از هر زماني باور ميكنم بچه كف بازار بيراه هم نميگفت. به نظر شما آيا رطب خوردهاي كه بوي رطب وقت حرف زدن از دهانش بيرون ميزند، ميتواند توي صف نانوايي ديگران را از خوردن آن منع كند؟ آيا كسي كه سير ميخورد، خوب ميپوشد و زمستان را در خانه گرم و نرمش ميگذراند، ميتواند ديگران را به رياضت، نخوردن و مقاومت در مقابل سختيها توصيه كند؟ آيا در چنين جاهايي كسي كه حقوقي به خاطر كارهاي نكردهاش ميگيرد، آنقدر بالا است كه غم نان ندارد، ميتواند حقوق اندك كسي كه صبح تا شب كار يدي كرده و مزد اندكي گرفته را ضرب و تقسيم كند و به اين نتيجه عالمانه برسد كه او توان خريد يك پرس چلوكباب را با نصف حقوق روزانهاش دارد؟ گمان نكنم پاسختان مثبت باشد! دليل آن آدمها و آن حرفها اگر در منافع فردي، ناآگاهي عمدي و... نباشد در نبودنشان در صفهاي نان، بازارها و تاكسيهايي است كه مردم در آنها از شرايط و باورها و داشتهها و نداشتههاي شان حرف ميزنند. اگر آنجا باشند علاوه بر وضعيت معيشتي مردم اتفاقات خوبي هم ميبينند كه نمونهاش را چند روز قبل توي صف نانوايي ديدم. آن روز دختر نوجوان مودبي كه يك قرص نان ميخواست، صف تكي را رها كرد و توي صف شلوغتر كنار كساني ايستاد كه نان بيشتري ميخواستند، قصدش گرفتن يك نان ديگر براي مرد ژندهپوشي بود كه توان خريد نان نداشت. با اين كارش به من و يك نفر ديگر يادآوري كرد كه ما هم بايد قدمي برداريم. پنيري بخريم و... يادمان باشد، داخل بازار، جلوي نانوايي، داخل تاكسي و هر جايي كه مردم خود خودشانند مكان خوبي براي شناخت آدمها است.