تولد شماره ۱۰، كمي دير، كمي دور
آي عشق! آي عشق! رنگ آشنايت پيدا شد
اميد مافي
انتظارات كشنده و بيپايان بالاخره به سر رسيد و مهاجمي كه نيمفصل با عطش حضور در كارزار و گلزني روز و شب را دوره كرد و لب به اعتراض نگشود بالاخره به آرزويش رسيد و بوسه آبيها را بر جامهاش نشاند.
فوروارد شماره ده كه در ابتداي فصل با سي گل زده پديده را به مقصد آشيانه لاجوردي ترك كرد تا در جايي سرشار از هياهو در مه بشكفد پس از چهارده هفته تلختر از زهر با يك توپقاپي قهارانه هم سه امتياز مهم و حساس را به حساب استقلال واريز كرد و هم آغوش خود را براي بغل كردن يارانش گشود.
مهاجمي كه كمي دير در فوتبال ايران چهره شد و در ۳۵ سالگي با چمداني از آرزوهاي رنگارنگ مشهد را به مقصد پايتخت ترك كرد، وقتي با بياعتمادي فرهاد مجيدي مواجه شد به نيمكت جهنمي زنجير شد و هرگز نتوانست شمهاي از هنر خود را در مرتع سبز به رخ بكشد.اما به دنبال هر روز ابري و باراني، حتما روزي آفتابي از راه خواهد رسيد و پهناي صورت مغمومان را خواهد پوشاند. روز آفتابي پسر بابل زماني كليد خورد كه فرهاد مجيدي دستور تعويض وي را در دوئل با مس صادر كرد تا امين قاسمي نژاد در مخمل سبز آزادي بخت خود را بيازمايد. شماره ده كه ميخواست خوابهاي خود را بالاخره تعبير كند و دلش براي خودش بيش از اين تنگ نشود درست چند دقيقه مانده به سوت پايان از گاف سنگربان مس بيشترين بهره را برد و با ربودن توپ از روي پاي مدافع حريف در پلك بههمزدني سنگر رفسنجانيها را گشود تا در آغوش گرم فرهاد مجيدي آرام بگيرد و پايان هفتههاي خاموش و ظلماني را نقطه بگذارد. توپچي مستعدي كه در نيمفصل ليگ بيستم در آستانه پوشيدن رداي آبي قرار داشت و با عدم موافقت مشهديها در شرق كشور سكني گزيد، در آغاز ليگ بيستويكم بهرغم پيشنهاد اغواگرانه سرخها به عشق قديمياش پيوست تا شايد بتواند بيآنكه در افعال ماضي غرقه شود روزهاي خوشرنگي را براي ارتش مورد علاقه خود رقم بزند و در سراشيبي زمان سكوها را به هورا و هلهله دعوت كند. سرنوشت اما روي خوش خود را تا چهارده هفته نشان شكارچي تيزجنگي كه در ماشينسازي و پديده ۴۸ بار تير خلاص را شليك كرده و خود را در فهرست بهترين گلزنان قرار داده بود، نشان نداد. اينگونه شد كه امين در ورطه غروب نفس كشيد و هرگز مجالي براي آتشزدن قفسهاي توري پيدا نكرد.
درحاليكه در روزهاي اخير شايعه انتقال مهاجمي كه روزگاري با گيتي پسند در فوتبال ايران طلوع كرد بارها به گوشها رسيد، اين امين قاسمينژاد بود كه با گل واجبتر از نان شب خود، كشيك چهارده هفتهاياش را به خوشبختي منتهي نمود تا رفسنجانيها را زير سقفهاي آوارشده در حسرت و حرمان بگذارد و به تمام خاطرات لال پايان دهد.
حالا شايد نوبت آن رسيده باشد كه فرهاد مجيدي بيش از پيش مردي كه سه فصل تمام مهره مار مشهديها لقب گرفته بود را در قاب چشمان خود جاي دهد و با بازي گرفتن از قاسمينژاد بار خود را در مسير سنگلاخ قهرماني زودتر ببندد.
بيترديد فورواردي كه همچنان بوي گل ميدهد و قادر است تكليف معادلات يك تيم لژنشين را روشن كند، ميتواند در صعبترين روزها به عصاي دست نيمكت ملتهب بدل شود و چهره آبي عشق را به تماشا بگذارد.فرهاد كه با ترافيك هافبك و مهاجم در اردوگاه خود بهشدت مواجه است اگر امين قاسمينژاد را دريابد و تفنگداري خسته و دلزده از نيمكتنشيني را به چمنزار رهنمون كند، ميتواند اميدوار باشد نامههاي عاشقانه را زودتر به دست دوآتشهها برساند و با عبور از كنار حريفان پرادعا خود را به جام نزديك و نزديكتر كند.مهاجم محبوب پديده كه روزگاري آنسوتر از خواجه ربيع قلعهها را تسخير ميكرد و رمانتيكترين روزها را براي عشق فوتبالها ميساخت، ميتواند در نيمفصل دوم به سفير رستگاري آبيها در ورزشخانههاي دنج بدل شود و صفير شيدايي را همراه با جمله دوستت دارم به گوش سينهچاكاني كه تنها با فتح جام آرام ميگيرند، برساند.