شرافت آقاي گاندي
مرتضي ميرحسيني
روزهاي پاياني سال 1923 را در زنداني در بمبئي در حبس بود. تب شديدي داشت و شكمش درد ميكرد. لاغرتر هم شده بود. زندانبانهاي انگليسي نه اجازه ملاقات با او را به كسي ميدادند و نه خودشان وخامت حالش را جدي ميگرفتند. دسامبر چنين گذشت. در ژانويه، پس از تشديد وخامت حال او مجبور شدند از پزشكي به نام مادوك مشورت بگيرند. پزشك گفت كه گاندي به آپانديسيت حاد دچار شده است و بايد هرچه زودتر جراحي شود. به او گفتند بايد تا كسب مجوزهاي لازم صبر كند. او صبر نكرد. به جاي منتظر ماندن و دست روي دست گذاشتن، با خودروي خودش -و به كمك چند دانشجوي پزشكي - گاندي را به بيمارستان برد و آماده عمل شد. در بيمارستان، برگهاي به گاندي دادند و از او خواستند به نشانه موافقت با عمل جراحي، آن را امضا كند. گاندي چند جمله از متن آن را تغيير داد و بعد امضايش كرد. در موافقتنامه جديد، ابتدا از دكتر مادوك و همكارانش تشكر و بعد، تصميم پزشكان را براي جراحي تاييد ميكرد. به او گفتند بعد از عمل، احتمالا از زندان هم آزاد خواهد شد. گفت اين آزادي را نميخواهد. «دعواي من با دولت مادام كه علل به وجود آمدن آن برجاست ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. در آن هيچ قيد و شرطي نخواهد بود. اگر دولت فكر ميكند كه انگيزههاي من پسنديده بوده و من بيگناهم و اگر فكر ميكند كه مرا بسيار در زندان نگه داشته است، ميتواند آزادم كند. چنين كاري از سوي او شرافتمندانه خواهد بود. دولت ميتواند مرا آزاد كند، ولي اين كار نبايد به بهانههاي نادرست باشد.» از او پرسيدند آيا پيامي براي مردم هند داري؟ پاسخ داد حرفهاي زيادي دارم، اما زنداني هستم و طبق قانون خودتان حق صحبت با كسي - بيرون از زندان - را ندارم؛ خودتان من را ممنوعالملاقات كرديد و تا زماني كه حكمتان را با اعلام بيگناهي من لغو نكنيد، با كسي حرف نميزنم. شب دوازدهم ژانويه جراحي شد و از يك قدمي مرگ، به زندگي برگشت. صبح فردا خبر بدحالي و عمل جراحياش به بيرون درز كرد. پسران و همسرش اجازه ملاقات گرفتند و روزنامهها دربارهاش نوشتند. همه آزادي او را مطالبه ميكردند. انگليسيها هم ترسيده بودند و ادامه حبس گاندي را براي خودشان پرهزينه ميديدند. هزينهاي كه آماده پرداختش نبودند. پس، دو هفته بعد از عمل، حكم به آزادياش دادند. گاندي در نخستين پيام بعد از آزادي، همان حرفهاي شب عمل را تكرار كرد. گفت اگر مجرم بودم بايد من را در زندان نگه ميداشتند و اگر مجرم نبودم، بايد اين بيگناهي را رسما اعلام ميكردند. «من آزردهخاطرم از اينكه دولت مرا پيش از وقت، به بهانه بيماري آزاد كرده است. اينگونه آزادي بههيچوجه نميتواند موجب شادي من باشد، زيرا به نظر من بيمار بودن زنداني دليلي براي آزاد كردن او نخواهد بود.» گفت به چند هفته استراحت نياز دارد تا هم دوباره سرپا شود و هم شرايط كشور و جامعه را بهتر بشناسد. «زيرا حدود دو سال در زندان، در سلول انفرادي بودهام و از تغيير و تحولات اين دوره فاصله داشتهام.» سپس خطاب به هندوها و مسلمانان كشورش كه آن زمان گرفتار دودستگي بودند گفت: قلبم از شكافي كه بينتان شكل گرفته، جريحهدار شده است، پس «از شما نميخواهم كه براي شفاي من متوسل به اعمال نذر و نياز بشويد. وحدت شما بسيار زودتر از معالجات پزشكان، تندرستي را به من بازپس خواهد داد.»