استاد علوم زيستي دانشگاه آلبرتا در گفتوگو با «اعتماد»:
خرسهاي قطبي، شاخص تغيير اقليم هستند
فرناز حيدري
شايد براي شما هم سوال باشد كه چرا مطلب امروز آن هم با اين حجم به خرسهاي قطبي اختصاص داده ميشود؛ دليل آن، اشاره به شيوه مطالعات منسجمي است كه سالهاست در زمينه خرسهاي قطبي دنبال شده. مسير تحقيقاتي كه در مورد خرسهاي قطبي يك مسير پيوسته و در عين حال ارزيابيشونده مداوم و مستمر بوده؛ اكنون با معماي پيچيده تغييرات اقليمي رو در رو است. در خلال گفتوگو با پروفسور اندرو دروچر
(Andrew Derocher) استاد دپارتمان علوم زيستي دانشگاه آلبرتا و نويسنده كتاب «خرسهاي قطبي؛ راهنماي كامل زيستشناسي و رفتار» مواردي مطرح شده كه ميتوان از آنها در مسير حفاظت اصولي از حيات وحش آموخت.
اين روزها حرفهاي زيادي درباره تاثيرات ناشي از تغيير اقليم مخصوصا بر خرسهاي قطبي مطرح ميشود. به راستي تغيير اقليم چه تاثيري بر خرسهاي قطبي داشته؟
بهترين راه براي اينكه بتوانيم تاثيرات ناشي از تغيير اقليم را بر خرسهاي قطبي متوجه شويم، اين است كه آن را از جنبه نقشي كه در تخريب زيستگاه داشته، مدنظر قرار دهيم. واقعيت اين است كه قطب شمال چهار برابر سريعتر از ساير نقاط كره زمين در حال گرم شدن است و اين به معناي از دست رفتن پوشش يخ دريايي است. بخش اعظم دريافت انرژي خرسهاي قطبي در فصل بهار اتفاق ميافتد يعني درست زماني كه آنها فوكهاي تازه به دنيا آمده را شكار ميكنند. اين دوره به آنها اجازه ميدهد كه ذخاير چربي بزرگي در بدن خودشان بسازند.
خرسهاي قطبي اين توانايي و در اصل سازگاري را دارند كه مدت زمان مديدي را بدون غذا سپري كنند اما در مقابل محدوديتهايي هم دارند و اين محدوديتها بيشتر به اين برميگردد كه خرسهاي قطبي بدون ذخاير انرژي كافي چه مدت ميتوانند زنده بمانند. گرمايش باعث شده كه يخ درياها زودتر از زمان موعد و در فصل بهار ذوب شود و از آن طرف هم ديرتر يعني در پاييز مجدد يخ ببندد كه اين امر بر تغذيه خرسها موثر است. خرسهاي قطبي وقتي غذا نميخورند، روزانه حدود يك كيلوگرم وزن از دست ميدهند. اغلب خرسهاي قطبي ميتوانند به آساني بين 120 تا 150 روز را بدون غذا سپري كنند اما اگر روزها فراتر رود، آنها به مرور در شرايط وخيمتري قرار ميگيرند و همين مساله است كه خطر مرگ و مير را در آنها افزايش ميدهد. بعد از 180 روز غذا نخوردن، نسبت جمعيت در معرض خطر به شكل بارزي افزايش پيدا ميكند و اگر اين اتفاق در حدود 210 روز طول بكشد، طبيعي است كه ميتوانيم انتظار نسبت مرگ و مير بيشتري را هم داشته باشيم.
اين مهم نيست كه بخشهاي مختلف جمعيت با سطوح متفاوتي از خطر مواجه هستند بلكه مساله اصلي درمعرض خطر قرار گرفتن، بخش قابلتوجهي از جمعيت است. نرهاي بالغ معمولا با كمترين حد خطر روبهرو هستند اما مادرهايي كه توله دارند، به دليل هزينههايي كه پروسه زادآوري به آنها تحميل ميكند، بيشتر در معرض خطرند؛ حال اگر خرسهاي مادر مراقبت از تولهها را به دليل نجات خودشان از مخمصه موجود متوقف كنند، آنگاه اين تولهها هستند كه با بيشترين سطح خطر مواجه ميشوند. البته خرسهاي جواني كه به تازگي از شير گرفته شدهاند هم بيشتر درمعرض خطرند، چراكه آنها اغلب ذخاير چربي بزرگي مانند خرسهاي بالغ ندارند و همين امر باز هم درصدي از جمعيت را آسيبپذير ميكند.
خرسهاي قطبي با اين وضعيت چطور كنار ميآيند؟
خوب واقعيت اين است كه آنها ميتوانند مدتهاي مديد غذا نخورند و اين كار هم اثر منفي روي آنها نخواهد داشت. آنها در اين شرايط باز هم هوشيار هستند اما در طول مدت زماني كه غذايي براي خوردن نيست، خرسها انرژي خودشان را از طريق محدود كردن جابهجاييها و تحرك حفظ ميكنند. در مورد خرسهاي مادر كه از نوزادان پرستاري ميكنند، اگر ميزان ذخيره انرژي تا حد زيادي كاهش پيدا كند، آنها پرستاري از تولهها را ناگهان متوقف ميكنند. ما بر اين باور هستيم كه مرگ و مير تولهها بخشي از اين دليل است كه برخي جمعيتها در حال كاهش هستند و در اين زمينه به عنوان مثال ميتوانم به پايينتر آمدن سطح زادآوري موفق هم اشاره كنم.
آيا مدرك مستند يا شواهدي در دست هست كه تاييد كند تغييرات اقليمي باعث تغيير رفتار خرسهاي قطبي شده يا حتي بر پراكنش آنها تاثيرگذار بوده؟
تغييرات در رفتار مشخص نيست و از طرفي هم خيلي سخت است كه بتوان آن را مستند كرد. ما ميدانيم كه برخي خرسها ممكن است خودشان را با تغييرات و شرايط يخ دريا وفق دهند، اما هنوز شواهد خوبي در اين مورد در دست نداريم ولي فكر ميكنيم كه آنها اين كار را از طريق ماندن طولانيتر روي يخهاي با كيفيت پايينتر انجام ميدهند. يكي از مسائلي كه توجه ما را جلب كرده اين است كه استفاده از منابع غذايي خشكي موضوعي است كه اغلب شاهد آن هستيم. با وجود اين مهم است كه توجه داشته باشيم افزايش استفاده از منابع غذايي خشكي قرار نيست و نميتواند ذخيره انرژي مناسب را براي خرسهاي قطبي فراهم كند يا اينكه حتي جايگزين انرژي از دست رفتهاي شود كه تغذيه از فوكها ميتوانست آن را به شكل مناسبي تامين كند.
در مقابل، شاهد برخي تغييرات در پراكنش خرسهاي قطبي هم بودهايم اما اين مساله در ميان 19 جمعيت قطب شمال فرق ميكند. چيزي كه ميبينيم اين است كه برخي جمعيتها بيش از سايرين تحتتاثير اين مساله قرار گرفتهاند. بخشهايي از قطب شمال در بخش نروژي كه من خودم شخصا در حد فاصل سالهاي 1996 تا 2002 در آن مطالعه و تحقيق كردهام، ديگر توسط خرسهاي قطبي مورد استفاده قرار نميگيرد و دليل آن هم اين است كه در آن هيچ پوشش يخ دريايي باقي نمانده است.
مراحل تغيير رفتار در خرسهاي قطبي چيست؟ آيا اين تغييراتي كه از آن صحبت ميشود، به شكل بلندمدت است يا نه تنها به شكل موقتي ظاهر ميشود؟
تصور ما اين است كه تغييرات يخ دريا خيلي سريعتر از تغييرات تكاملي در خرسهاي قطبي پيش ميرود لذا آن چيزي كه ميبينيم را ميتوان تغييرات رفتاري ناشي از انعطافپذيري حيوان توصيف كرد. خرسها به طور كلي نسبت به شرايط، يكسري انعطافپذيريهاي خاص دارند و اين انعطافپذيري را ميتوان در پاسخهايي كه به تغييرات محيطي ميدهند هم مشاهده كرد؛ اما همين ويژگي باز جزيي از ذات اين حيوان است كه در خلال تكامل و در گذشته ايجاد شده. به عنوان مثال تلاش براي تغذيه در خشكي را ميتوان يك رفتار منعطف از جانب خرسهاي قطبي دانست. ما مراحل تغيير را به شكلي كه شما گفتيد، يعني مراحلي كه بتوان از هم تفكيك كرد، مشاهده نميكنيم بلكه تغييرات نسبي است چنانچه رفتارهايي كه در گذشته گاه و بيگاه ديده شده، الان در حال تبديل به يك رفتار معمول است.
نظرتان درباره كيفيت زيستگاه خرسهاي قطبي چيست؟ آيا شرايط در زيستگاههاي مهم الان در حال بدتر شدن است؟
در مورد تخريب زيستگاهها، تغييرات شاخصي در سراسر قطب شمال كه زيستگاه اصلي خرسهاي قطبي است، مشاهده ميشود. الان شاهد هستيم كه طول استمرار فصل ذوب يخهاي دريايي در حال تغيير از حدود 6 روز در دهه به بيش از 60 روز در دهه است. قطب شمال همواره يك زيستگاه پويا و بسيار متغير بوده اما چالش براي خرسهاي قطبي اين است كه شرايط در حال حاضر متغير و به سمت بدتر و وخيمتر شدن است.
نگراني عمده ما اين است كه شكست زودهنگام يخ توام با يخزدنهاي ديرتر از موعد است. در پاييز سال جاري بخش غربي خليج هادسون (Hudson Bay) خيلي ديرتر از حد انتظار يخ بست اما خرسها از اين اتفاق كمتر متاثر شدند، چراكه آنها در فصل بهار يك مقدار ديرتر از حد معمول از منطقه يخهاي دريايي فاصله گرفتند و اين در حالي بود كه شرايط بدني آنها هم خوب بود اما به هر حال يكسري پيچيدگيهايي در تاثيرات ناشي از كاهش يخهاي دريايي بر خرسهاي قطبي ديده ميشود. ما در عين حال يكسري شواهد داريم كه نشان ميدهد شرايط طعمه اصلي خرسهاي قطبي (فوكهاي حلقهدار) رو به وخامت است. با اين وجود، پايش و نظارت بر وضعيت فوكها خود چالشي بزرگتر است.
چه چيزي در مهاجرت خرسهاي قطبي نقش تعيينكننده دارد؟
خرسها در يك سيكل سالانه جابهجا ميشوند كه در آن ديناميك يخهاي دريايي، دسترسي به طعمه اصلي يا براي مادهها به خصوص دسترسي به يك لانه امن جزو مهمترين عوامل تعيينكننده است. خرسهاي قطبي نسبت به مكانهايي كه در آنها بودهاند، وفاداري زيادي دارند در نتيجه الگوهاي جابهجايي كه مادر دارد را اغلب فرزندانش هم دارند.
وضعيت شكار خرسهاي قطبي به چه صورت است؟
اثر ناشي از برداشت جمعيت به نوعي متغير است به عنوان مثال از سال 1973 به بعد هيچ برداشتي در بخش نروژي قطب شمال انجام نشده، روسها هم از سال 1956 جلوي بخش عمده برداشت از جمعيت خرسهاي قطبي را گرفتهاند و اين كار به شدت محدود شده و تنها موارد معدودي شكار به قصد امرار معاش اتفاق ميافتد و در كنار آن البته شكار غيرقانوني هم هست. در مورد شكار غيرقانوني، ميزان آن هنوز ناشناخته است. در كانادا، گرينلند و آلاسكا شكار به طور عمده تنها توسط افراد بومي و به قصد امرار معاش انجام ميشود؛ بوميها ميتوانند پوست حيوان را در كانادا يا گرينلند به فروش برسانند اما در آلاسكا تنها چرم يا همان پوست خام حيوان فروخته ميشود، آنهم اگر و فقط اگر به صورت صنايع دستي باشد.
در برخي مناطق، ميزان برداشت از جمعيت خيلي كم است و البته تاثير كمتري هم دارد. در برخي مناطق ميزان برداشت احتمالا با كاهشهاي جمعيت در ارتباط است. غرب خليج هادسون جايي است كه احتمالا هر نوع برداشت يا حذف شدني باعث كاهش جمعيت آن ميشود و بالعكس در بخش شمالي حوضه آبخيز فوكسه (Foxe Basin) ميزان برداشت و حذف شدن از جمعيت ظاهرا پايدار است چون جمعيت آن هم ثابت است. به طور كلي تنها حذف شدن افراد، تهديد جدي براي جمعيتهاي خرس قطبي در سراسر قطب شمال به حساب نميآيد، لذا مهم اين است كه ساز و كارهاي حفاظتي در دست انجام خوب جواب دهد چون فقط فرد مهم نيست.
موضوع تحقيقات شما ارزيابي مواد سمي شيميايي هم هست، لطفا در اين زمينه بيشتر توضيح دهيد.
پيش از هر چيز بايد بگويم كه من سمشناس نيستم اما سالها در اين زمينه كار كردهام. موضوعي كه ما را نگران كرده، ماندگاري آلايندههاي ارگانيك است، چراكه سطوح آن در خرسهاي قطبي خيلي زياد است و البته كه باز هم تاكيد ميكنم، از منطقهاي به منطقه ديگر شرايط فرق ميكند. اين آلايندهها چربيدوست (Lipophilic) هستند و از آنجايي كه نهتنها رژيم غذايي خرسهاي قطبي غني از چربي است (منظور استفاده از چربي فوكها) بلكه در عين حال آنها در راس هرم غذايي هم هستند لذا آلودگي زيادي در بدن آنها انباشته ميشود. ما به تازگي حضور چند صد ماده شيميايي با منشا انساني را در بدن خرسهاي قطبي مستند كردهايم البته نميتوانيم با قطعيت بگوييم كه آنها چه هستند اما به اين مظنون هستيم كه محصول جانبي فعاليتهاي صنعتي باشند. مساله اينجاست كه استانداردهاي شيميايي براي شناسايي اين نوع تركيبات وجود ندارد به همين دليل شناسايي دقيق آنها موضوع چالشي هست. البته برخي آلايندهها به دليل معاهدات بينالمللي كه استفاده از آنها را محدود كرده، در حال كاهش هستند اما ما همزمان آلايندههاي جديدي را شناسايي كردهايم كه آنها نگرانكننده هستند. براي اين موضوع جاي نگراني بيشتر هست، چراكه معتقديم بين اين آلايندهها و تغييرات اقليمي ميتواند ارتباطي باشد. خرسهاي قطبي در زماني كه گرسنه هستند، سطوح بالاتر چرخش آلودگي را دارند چون آنها در اين زمان مجبور به استفاده از ذخاير چربي ميشوند. اين مشكل هم به طور خاص براي خرسهاي ماده باردار كه مجبور به گرسنگي طولاني هستند، بيشتر نگرانكننده است چون آنها وقتي بچهدار شدند، تولهها را با شير پرچربي تغذيه ميكنند. بچههاي خرس قطبي در زمان تولد خيلي كوچك هستند، وزن آنها شايد تنها در حدود 600 گرم باشد و البته كه شير مادر ميتواند سطوح خيلي بالايي از آلودگي را داشته باشد و اين در شرايطي بيشتر نگرانكننده است كه مادر در طولانيمدت شرايط جسماني خوبي نداشته باشد.
بررسيها نشان داده كه آلودگي زياد ميتواند سطوح هورموني، سيستم ايمني و تراكم استخوان خرسهاي قطبي را تحتتاثير قرار دهد اما در مقابل دادهها درباره تاثير بر ميزان بقا، زادآوري و رفتار خيلي مشخص نيست اما در اين موارد هم نگرانيهايي هست. اين را هم بگويم كه روي سطوح جيوه در بدن خرسهاي قطبي هم كار ميكنيم، اين موضوع هم در جاي خود نگراني فزايندهاي براي ما داشته چون شاهد هستيم كه سطوح جيوه در حال افزايش است. سطوح جيوه در مورد گونههاي ديگر بيشتر بررسي شده اما با همين شواهد كم هم ما نگران سلامتي خرسها هستيم. در آخر بايد تاكيد كنم كه آلودگي يكي از نگرانيهاي ما است چون همچنان تهديد عمده خرسهاي قطبي، تغيير اقليم است.
چرا شما در كارهاي خود به درياي بيوفرت (Beaufort Sea) و خليج هادسون (Hudson River) تاكيد ويژهاي داشتيد؟
مساله اين است كه دو جمعيت از خرسهاي قطبي در آنجا هست كه هم به شكل معقولي ميتوانيم به آنها دسترسي داشته باشيم، هم اينكه تحقيق در آنجا مقرون به صرفه است. هر دو منطقه پيشينه مطالعاتي دارند كه ميتواند در تحقيقات آتي هم مفيد واقع شود. خليج هادسون يكي از جمعيتهايي را دارد كه بيشتر مطالعه ممكن روي يك گونه در كل دنيا در آن انجام شده و همين است كه آن را تبديل به مكاني مفيد براي بررسي جنبههاي مختلف بومشناسي كرده. درياي بيوفرت هم يك تاريخچه طولاني مطالعاتي دارد بنابراين در هر دو مكان ما پيشزمينه مطالعاتي كه مدنظرمان هست را داريم و اين به ما اجازه ميدهد نتايجي كه گرفتيم را در ابعاد ژرفتري بسنجيم.
از روشهاي مطالعه و تحقيق روي خرسها هم بگوييد.
در اغلب تحقيقات خود تا امروز از روش تلهمتري ماهوارهاي استفاده كردهايم. در مورد خرسهاي ماده از گردنبندهاي ماهوارهاي استفاده ميكنيم كه در طول يك روز بيش از 6 محل حضور خرس قطبي را به ما نشان ميدهد. در مورد خرسهاي نيمه بالغ و بالغ نر از تگهاي ماهوارهاي راديويي كه به گوش حيوان وصل ميشود، استفاده ميكنيم كه آنها در روز يك موقعيت را نشان ميدهند. خرسهاي نر بالغ، گردن عريضتري نسبت به سر دارند در نتيجه نميتوانيم از گردنبندهاي ماهوارهاي استفاده كنيم و البته براي حيوان نيمه بالغ هم نبايد از گردنبند ماهوارهاي استفاده كرد چون اين خطر در مورد آنها هست كه نتوانيم طبق برنامه حيوان را رهاسازي كنيم (معمولا رهاسازي آنها بعد بيهوشي يك مقدار با تاخير زماني همراه است). اين را هم بگويم كه وقتي از دارو براي القاي حالت بيهوشي استفاده ميكنيم، از حيوان نمونه (خون، چربي، مو، پوست، پنجه و شير) هم گرفته ميشود. مجموع اين كارها كمك ميكند كه از وضعيت سلامت، رشد و زادآوري باخبر باشيم و شرايط حياتي را مداوم كنترل كنيم.
احتمال انقراض خرسهاي قطبي هست؟
آناليزهاي ما نشان ميدهد كه خرسهاي قطبي دستكم تا سال 2100 ميلادي باقي خواهند ماند اما بعد از آن را علم نميتواند پيشبيني كند. سرنوشت خرسهاي قطبي به سرنوشت يخهاي دريايي گره خورده، خرسها ممكن است در زيستگاههاي جنوبي حذف شوند اما در جاهايي مانند كانادا و گرينلند زنده خواهند ماند. تعداد آنها به نحو بارزي در آينده كم خواهد شد اما مساله اصلي، بشر است كه بايد با كره زمين به تعادل برسد، اين ما هستيم كه بايد مصرف گازهاي گلخانهاي را كم كنيم و اميد داشته باشيم كه بلكه روزي زمين دوباره سردتر شود تا خرسهاي قطبي هم بتوانند جمعيت خود را احيا كنند. بديهي است كه ما هر قدر زودتر بتوانيم تغييرات اقليمي را مديريت كنيم، آينده براي ساير موجودات از جمله خرسهاي قطبي هم روشنتر خواهد بود.
برنامههاي آتي شما براي اينكه دنيا را آگاه كنيد و خرسها را نجات دهيد، چيست؟
ما ميدانيم كه تنها راه حفاظت از خرسهاي قطبي اين است كه تغييرات اقليمي را كه ناشي از افزايش گازهاي گلخانهاي است، مديريت كنيم. من به آينده خوشبين هستم، چراكه اين مساله خود ما را هم در معرض خطر قرار داده. خرسهاي قطبي تنها يك شاخص هستند كه زودتر از آنچه دير شود، به ما هشدار ميدهند. ما الان ميتوانيم تاثيرات ناشي از تغيير اقليم را ببينيم چون دادههاي يك مجموعه تحقيقات بلندمدت را دراختيار داريم و البته درنهايت هم خودمان بايد انتخاب كنيم كه اقدام كنيم يا نكنيم.
برخي آلايندهها به دليل معاهدات بينالمللي در حال كاهش هستند اما ما همزمان آلايندههاي جديدي را شناسايي كردهايم كه آنها نگرانكننده هستند. چراكه معتقديم بين اين آلايندهها و تغييرات اقليمي ميتواند ارتباطي باشد.
تنها راه حفاظت از خرسهاي قطبي اين است كه تغييرات اقليمي را كه ناشي از افزايش گازهاي گلخانهاي است، مديريت كنيم.
خرسهاي قطبي در زماني كه گرسنه هستند، سطوح بالاتر چرخش آلودگي را دارند چون آنها در اين زمان مجبور به استفاده از ذخاير چربي ميشوند.