• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5123 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۳ دي

خاطرات سفر و حضر (137)

اسماعيل كهرم

گربه‌اي به خانه‌ام آمد آبستن بود.
 6 بچه زاييد. او يكي از بچه‌ها را هر جا كه مي‌رفت با خود مي‌برد. يك روز آن را آورد زير تخت من گذاشت و رفت. بچه‌گربه را از نزديك معاينه كردم چشم نداشت و مادر او را حمايت مي‌كرد. يك روز سراغ مادر و بچه‌هايش رفتم. مادر مرده بود و 6 بچه، از جمله فرزند نابينا روي جنازه او بودند! نگهداري از بچه‌ها را به عهده گرفتم با همه ادعايي كه داشتم و كل تجربه و كار با حيوانات، يكي‌يكي مردند! دو تا از بچه‌ها ماندند. خز پر‌پشت، زيبا و بلندي داشتند. يك جعبه شيريني پشت اتاق پدرم گذاشتم غذا را مي‌خوردند و دو‌تايي در اين جعبه مي‌خوابيدند و چنان درهم فرو مي‌رفتند كه از يكديگر تفكيك‌ناپذير بودند. پدرم فرمود: لحمي لحمك گوشت من گوشت تو است به دو برادر و  يار صميمي مي‌گويند. بعد هم اضافه كردند: عارف واقعي وقتي غذا مي‌خورد چنان نسبت به وعده بعد غذا ايمان دارد كه با خيال راحت و فراغ بال تخت مي‌خوابد. ولي ما انسان‌ها با همه مال و منال همچنان در پي بيشتر و بيشتر هستيم. ياد گاو مولوي افتادم كه در جزيره‌اي پر از آب و علف تا شب چرا مي‌كند و فربه مي‌شود و شب هنگام از غم اينكه اگر فردا چيزي گيرش نيايد چه؟ و اين غم او را باز لاغر مي‌كند. پدرم خودش يك عارف بود. چنان پاك زندگي كرد كه هر كس نام او را مي‌شنود برايش احترام قائل مي‌شود. زبان‌هاي انگليسي، عربي، فارسي، آلماني و كمي هم فرانسه را مي‌دانست .عرفان در تمام اعمالش و زندگي‌اش ساري و جاري بود. به ياد دارم چند نفر نقاش آمدند خانه را رنگ بزنند پدر از آنها خواست كه برآوردي از قيمت به او بدهند. آنها يك ساعت مهلت خواستند اندازه گرفتند و بازگشتند. پدرم از آنها خواست كه برآورد بدهند آنها نظر دادند. پدرم شنيدند و با تعجب گفتند اينقدر. نقاش‌ها كه فكر كردند زياده‌خواهي كردند گفتند كه رنگ گران است و بعد پدر گفتند اينكه خيلي ارزونه، چيزي گير شما نمي‌ياد و خودشان بيشتر از يك و نيم برابر پيشنهاد دادند نتيجه آن شد كه اين نقاش‌ها مثل فرزندان پدرم از او اطاعت مي‌كردند. من اين داستان را براي برخي فعالان حرف ديگر مانند سازندگان ساختمان گفتم به من خيره نگريستند و گفتند ما تا به حال اشتباه مي‌كرديم من به آنها توضيح دادم كه اين روش مدارا چقدر در نهايت به نفع خودشان است. روحش شاد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون