چين، روسيه و نظم بينالملل
عباس عبدي
طي روزهاي گذشته و آينده و همزمان با مذاكرات وين دو سفر مهم به چين و روسيه انجام شده يا در پيش است. در اين ميان اجراييشدن قرارداد ۲۵ساله ميان ايران و چين كه از سوي وزير خارجه اعلام شد، موجب تعجب شد كه چگونه ميتوان قراردادي را اجرا كرد كه به تصويب مجلس نرسيده باشد؟ البته از اين مجلس چندان انتظاري نبايد داشت ولي مطابق اصل ۷۷ قانون اساسي: «عهدنامهها، مقاولهنامهها، قراردادها و موافقتنامههاي بينالمللي بايد به تصويب مجلس شوراي اسلامي برسد.» حتي برجام كه نيازمند تصويب مجلس نبود را به تصويب مجلس اصولگرا رساندند، حال چگونه اين قرارداد از اين قاعده مستثنا شده است؟ مجلس و شوراي نگهبان احتمالا سرگرم امور مهمتري هستند. از اين بگذريم. بنده نسبت به ضديت با روسيه و چين كه در برخي از رسانهها وجود دارد نقد دارم و اين را قبلا هم نوشتهام. اين گرايش را نوع ديگري از گرايش ضد بيگانهاي ميدانم كه از پيش در ايران رواج داشته است و در هر مقطعي به صورتي خود را نشان داده است و رويه ديگري از گرايش ضديت با غرب است كه نزد نواصولگرايان رواج دارد. به ويژه درباره چين، نوعي احساس حسادت موجب اين شيوه پرخاشگري سياسي نيز شده است. از اين رو معتقدم كه بايد از اين بلوكبنديهاي متعارف گذر كرد و آماده بود كه با همه كشورهاي جهان تعاملي منطقي، سازنده و دو سر سود را به اجرا گذاشت. البته اين بدان معنا نيست كه روابط با همه كشورها يكسان خواهد بود، ولي منطق كلي آن را بايد پذيرفت، سپس برحسب مورد نظر داد. در اين چارچوب اصل انعقاد قراردادهاي دوستي با چين و روسيه يا هند و برزيل و تركيه و همه كشورهاي ديگر قابل قبول و پذيرفتني است. البته جزييات آن نيازمند بررسيهاي كارشناسي است كه خارج از صلاحيت امثال بنده است.
ولي نكته مهمي كه نبايد فراموش كرد اين است كه هر كشوري به ويژه چين و روسيه از اجزاي اصلي نظام بينالملل موجود هستند. اين دو كشور، به تناسب از نظر نظامي و اقتصادي در رتبههاي اول و دوم هستند. عضو ثابت شوراي امنيت سازمان ملل هستند و حق وتو دارند. همينها بودند كه به قطعنامههاي آن شورا عليه ايران راي دادند و اين كارشان نيز از باب دشمني با ايران نبود. چون اكنون هم از آن قطعنامهها پشيمان نشدهاند، حمايت آنان از قطعنامهها در ذيل دفاع آنها از نظم موجود بينالملل قابل توجيه است و به نفع منافع خودشان و حتي صلح جهاني ميدانند. اگر چالشهاي جدي ميان آنان و غرب و بهطور مشخص امريكا وجود دارد، به صورت رقابتي درون اين نظم است. ممكن است در آينده اين نظم تغيير كند، ولي فعلا همه اين كشورها درون اين نظم دنبال منافع خود هستند و با يكديگر رقابت ميكنند و در اين چارچوب اقدام به يارگيري ميكنند. هر دوي آنها روابط بسيار نزديكي با اسراييل دارند، هر دو ملتزم به قطعنامههاي شوراي امنيت هستند و از آن دفاع ميكنند. هر دو مخالف هستهاي شدن ساير كشورها هستند. هر دو روابط مستقيم اقتصادي و سياسي با غرب و امريكا دارند. هر دو ملتزم به نوعي فرآيندهاي ديپلماتيك براي حلوفصل امور جهاني هستند. اين دو كشور يا هر كدام از آنها به تنهايي حاضر نيست اين قاعده را ناديده بگيرد. اكنون مثل دوران جنگ سرد نيست كه دو قطبي مبتني بر تضاد و تخاصم ميان آنان حاكم باشد.
در اين چارچوب ايران ميتواند از طريق بهبود روابط با اين دو كشور يا هر كشور ديگر در مقابله با غرب (با فرض درستي اين سياست مقابلهجويانه) استفاده كند، مشروط بر اينكه اين مقابله در چارچوب نظم بينالملل موجود باشد. اگر گمان ميكنند كه ميتوانند در تقابل با نظم موجود جهاني روي حمايتهاي فرضي اين دو كشور حساب كنند، قطعا مرتكب اشتباه ميشوند. هيچ چاقويي دسته خود را نميبُرد. چين براي الحاق هنگكنگ يا تايوان هم حاضر نشده تا اين نظم را ناديده بگيرد، چرا بايد براي ايراني كه فاقد توانايي براي امتياز دادن است، به مقابله با نظمي بپردازد كه پيشرفت نيمقرن اخير چين محصول همراهي و همگامي با آن نظم است؟
بنابراين آنچه را كه ميتوان به عنوان يك گزاره پذيرفتني طرح كرد، تغيير رويكرد ايران نسبت به نظام بينالملل است. در داخل اين نظام ميتوان بازي كرد و عرض عريضي هم دارد. ميتوان يارگيري كرد، ميتوان قراردادهاي ۲۵ساله بست، ولي به محض اينكه اصول اين نظام را ناديده بگيريد، زيان، پشت زيان خواهد بود. شوراي امنيت سازمان ملل و مصوبات آن ركن ركين اين نظام است.