طريق رفتن نيست
تو آن نه اي كه دل از صحبت تو برگيرند
وگر ملول شوي صاحبي دگر گيرند
وگر به خشم براني طريق رفتن نيست
كجا روند كه يار از تو خوبتر گيرند
به تيغ اگر بزني بيدريغ و برگردي
چو روي باز كني دوستي ز سر گيرند
روا بود همه خوبان آفرينش را
كه پيش صاحب ما دست بر كمر گيرند
قمر مقابله با روي او نيارد كرد
وگر كند همه كس عيب بر قمر گيرندسعدي