• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5128 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۹ دي

ايست قلبي زرد طلايي در محله‌هاي آبودان

حقت را از دهان كوسه بيرون بكش!

اميد مافي

آنجا در بهمن‌شير هر روز به هزار ساعت بدل مي‌شود، وقتي زرد طلايي‌ها در بستر احتضار مرثيه‌هاي كبود را زمزمه مي‌كنند. آنجا ميان آبودان و اروند راهي است كه به هيچستان مي‌رسد. به بچه‌هايي كه با توپ دو پوسته روي آسفالت‌هاي داغ جان مي‌دهند.

آنجا عطر ماهي صبور از سفره‌ها رخت بر مي‌بندد وقتي فوتبال به برگ‌هاي خشك نخل‌ها طعنه مي‌زند و كسي نمي‌پرسد كه چرا در پياده‌روهاي احمدآباد و اميرآباد و بوارده و اروسيه لبخند از لبان سيه‌چرده‌هايي كه به تاريكي خيره مانده‌اند و آينده را در هاله‌اي از غبار مي‌بينند رخت بر بسته است. آنجا در فراسوي جزيره شادماني، شور و نشاط از بين مردم ساده‌دلي كه با بوي مشمئزكننده پتاس روز را به شب سنجاق مي‌كنند پرواز كرده و به ابرهاي يائسه پيوسته است. صنعت نفت عشق ازلي و ابدي آبوداني‌ها روزهاي صعبي را سپري مي‌كند و بي‌پولي چنان تيشه به ريشه برزيلي‌ها زده كه ناي جنگيدن در ميانه ميدان را ندارند و درست در ميانه راه خود را در پايان راه شيري نظاره مي‌كنند. وقتي بي‌توجهي و نسيان مسوولان غريبه با فوتبال، سوهان بر اعصاب تيم عليمنصور مي‌كشد، آسمان براي فانتزيست‌هاي كنار اروند به قفسي كوچك مبدل مي‌‌شود و پرنده‌هاي قفسي به بي‌كسي عادت مي‌كنند و لاجرم دم نمي‌زند.
تراژدي وقتي رقم مي‌خورد كه توپچي‌هاي آبادان به واسطه شعارهاي پوشالي مسوولان قيد سفر به فلك‌الافلاك را مي‌زنند و اميدهاي نفت در برابر خيبر ۵ بار ميخكوب و تحقير مي‌شوند تا حاشيه‌نشينان و گودنشينان محله‌هاي تفتيده به وقت سق‌زدن نان خشك و خرما ياد تمام غم‌هاي كوچك و بزرگ خود بيفتند و به اين بينديشند كه سايه سياه شعله‌هاي نفت در سرزمين طلاي سياه به هيچ‌كس زندگي نمي‌بخشد. كاش متوليان امر و آنها كه اندك تعصبي به زرد طلايي‌ها دارند چاره‌اي بينديشند و پيش از آنكه بيمار محتضر رو به قبله دراز شود نسخه‌اي بپيچند تا عشق اول و آخر مردمان ساده‌دلي كه هشت سال برابر بمب و موشك كم نياوردند پرپر نشود.
حالا ديگر پاپتي‌هايي كه در بريم و ايستگاه هفت، گرسنگي مي‌كشند و كارد مي‌خورند و سهمي از چاه‌هاي قير و پالايشگاه‌هاي درندشت ندارند شايد تنها روياي‌شان به آتش كشيدن قفس توري حريفان در ورزشگاه پير شهر باشد. آن وقت حتما بيرون از ورزشگاه تختي به عشق ستاره‌هايي كه سوسو مي‌زنند و دل به هلهله عشق فوتبال‌ها بسته‌اند يزله مي‌خوانند و بوسه‌هاي‌شان طعم خرماي رسيده آبودان را خواهد داد. و لابد اين‌هم از تركش‌هاي فوتبالي حرفه‌اي است كه تنها برچسب حرفه‌اي بودن را به پيشاني تيم‌هايش چسبانده و به مشتي خاكستر بدل شده است. فوتبالي كه تيم‌هايش در حسرت توپ چرمي و پيراهن و ساق‌بند به دردهاي بي‌درمان مبتلا شده و گريزي جز فروچكيدن ندارند. آبودان براي زنده ماندن كمي توجه مي‌خواهد و حمايت. اگر قرار باشد عطر فلافل در كوچه‌هاي ميان‌بُر خسرو آباد بپيچد و فوتبال دوباره به فرشته نجات يك شهر غرقه در مصائب بدل شود، مسوولان بايد آستين‌ها را بالا بزنند و به اين بساط بي‌بساط پايان دهند كه حق بچه‌هايي در عرض جغرافيايي سي درجه اين نيست.
زرد طلايي‌ها اگر زير چتر التفات قرار گيرند و حق خود را از دهان كوسه‌ها و نهنگ‌ها بيرون بكشند، بي‌شك دوباره برمي‌خيزند و آنسوتر از كليساي آبادان محشر به پا مي‌كنند تا دشت سوزان غمباد نگيرد و عشق در ساحل رودخانه اروند بي‌التفات به شوري آب هروله كند و البته پرچم‌هايي كه مدت‌هاست رقص در باد را از ياد برده‌اند دوباره همراه دست‌افشاني و پايكوبي جماعت واله، به اهتزاز درآيند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون